داستان "آبادان یازده ۶۰" حول ایستگاه رادیو آبادان در بحبوحهی اشغال خرمشهر در سال ۱۳۵۹ میگذرد. نخستین نکتهای که در فیلم جالب به نظر میرسد همین تلاش برای تصویر کردنِ یک روایت متفاوت از دوران جنگ ایران و عراق، با تمرکز بر نقش رسانه در آن زمان است. ساختمان رادیو تبدیل به لوکیشن اساسی اتفاقات فیلم و البته سنگری برای شخصیتها میشود و ماموریت اصلی آنها در فیلمنامهای که کاملا طبق اصول کلاسیک نوشته شده، روشن نگهداشتن آنتن رادیو برای خبررسانی و روحیه دادن به مردم آبادان است. "آبادان یازده ۶۰" مانند آشغالهای دوست داشتنی، حرفِ خوب خود مبنی بر کثرت عقاید و لزوم وحدت بین انسانها با وجود باورهای متفاوت را زیر سینمای ضعیف و رنجورش مدفون میکند. آبادان یازده ۶۰ فیلم خوبی نیست. حرف خوبی در پس ظاهر خود دارد، سعی میکند جلوی تک صدایی شدن بایستد و از این رو برای امروز دولتمردان ما بسیار مفید است. با این وجود چنان در سطح باقی میماند و در تمام ارکان لنگ میزند که احتمالا حرفش هم جدی گرفته نشود.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: "آبادان یازده ۶۰" مانند آشغالهای دوست داشتنی، حرفِ خوب خود مبنی بر کثرت عقاید و لزوم وحدت بین انسانها با وجود باورهای متفاوت را زیر سینمای ضعیف و رنجورش مدفون میکند. مهرداد خوشبخت سعی کرده تا با به تصویر کشیدن یک گروه ناهمگون در یک محیط رسانهای، داستانی خلاقانه و جدید از یک موضوع تکراری در سینمای جنگی ایران را روایت کند. مشکل اصلی، اما در خلق و ایجاد یک تشخص ملموس برای هر یک از شخصیتهای این گروه است؛ اتفاقی که به هیچ عنوان عملی نمیشود.
داستان "آبادان یازده ۶۰" حول ایستگاه رادیو آبادان در بحبوحهی اشغال خرمشهر در سال ۱۳۵۹ میگذرد. نخستین نکتهای که در فیلم جالب به نظر میرسد همین تلاش برای تصویر کردنِ یک روایت متفاوت از دوران جنگ ایران و عراق، با تمرکز بر نقش رسانه در آن زمان است. ساختمان رادیو تبدیل به لوکیشن اساسی اتفاقات فیلم و البته سنگری برای شخصیتها میشود و ماموریت اصلی آنها در فیلمنامهای که کاملا طبق اصول کلاسیک نوشته شده، روشن نگهداشتن آنتن رادیو برای خبررسانی و روحیه دادن به مردم آبادان است. آدمهای رادیو از طیفهای گوناگونی هستند و از بسیجی حزب اللهی تا یک ارمنی فعال رژیم قبلی را در بر میگیرند. این تنوع طیف و تلاش برای همبسته کردن آنها تبدیل به یک شمشیر دو لبه برای فیلم میشود؛ از یک سو حرکتی محترم و کاربردی برای امروز ماست و از یک سوی دیگر در تلهی رایجِ فیلمهای مبتنی بر گروه یعنی عدم پرداخت عمیق شخصیت افراد و باقیماندن آنها در سطح تیپ میافتد.
از بهمن (علیرضا کمالی) به عنوان رئیس رادیو تا نبی (حمیدرضا محمدی) که یک بسیجی تندرو است همه از کلیشه ایترین عناصر ممکن برای ترسیم پرترهی شخصیت خود استفاده میکنند. فیلم در ابتدا با تقابلهای دودویی خصوصا بین نبی و موسیو ادیک (حسن معجونی) که یک ارمنی مسیحی و مهندس اتاق فرمان است آغاز شده و رفته رفته با پیشبرد درام از آن فضا فاصله میگیرد و در نهایت به جایی میرسد که همه دست به دست یکدیگر میدهند تا رادیو سر پا نگه داشته شود. به تدریج شخصیتهای دیگری هم به آنها اضافه میشوند و گروه را وسیعتر میکنند.
یکی از آنها اسی (نادر سلیمانی) در قامت یک آبادانی اورجینال (!) است که قرار است بار کمدی فیلم باشد. در عمل، اما شوخیهای او نه قرابتی با آن فضا دارد، نه اساسا بامزه است و صرفا همان اندک لحظات تاثیرگذار فیلم را نیز از بین میبرد. این مشکل امسال در فیلم خروج حاتمیکیا هم وجود داشت و نمیدانم چه اصراری است در هر فیلمی که یک گروه، قهرمان داستان است، فیلمساز حتما سعی میکند یکی دو تا عنصر "با نمک" هم به زور در فیلم بچپاند. شاید این فیلمسازان عزیز از "پیرمرد وردست" وسترنهای هاکس و فورد تاثیر میگیرند و بدون توجه به عمق شخصیتهای کمدی هاکسی و فوردی فکر میکنند هر گروهی حتما و در همه حال باید چنین شخصیتهایی داشته باشد.
زنان فیلم هم هیچکدام عمیق نیستند. فیلمساز علاوه بر تمرکز بر کثرت عقاید سعی میکند رویکرد انتقادی خود را نسبت به بیتوجهی به کثرت جنسیت را هم بیان کند. در نتیجه زنانی را وارد کارزار میکند که در ابتدا از سوی مردان گروه شماتت و رانده میشوند، اما در نهایت دست به کارهای بزرگ میزنند. مسئلهای که اتفاقا بیان آن خیلی هم خوب و لازم است، اما به شرطی که زنانی که تصویر شدهاند تبدیل به شخصیت شوند. باز هم دقیقا عین این مشکل در فیلم خروج وجود داشت. آنجا هم شخصیت زن که از سوی باقی گروه طرد میشد، در نهایت به عنوان تنها یاور واقعی شخصیت اصلی باقی میماند، اما به دلیل پرداخت فاجعهی شخصیتش، بیشتر به کاریکاتوری زنانه میماند تا شخصیتی کنشمند. به نظر هر دو فیلم با محور قهرمان گروهیِ امسال، مشکلات مشترکی دارند که بد نیست در فرصتی بهتر و مقالهای جدیتر با تطبیق این دو فیلم آسیبشناسی کنیم که چرا ما در ترسیم گروه، آنقدر ضعیف عمل میکنیم.
علاوه بر اینها فیلم از لحاظ کارگردانی هم جدی نیست. تصاویر آرشیوی به وفور در فیلم گنجانده شده بدون این که هیچ کارکرد زیباییشناسانهای داشته باشد. در یکی از صحنههای فیلم، شخصیت وردست اسی از سوراخی بیرون را نگاه میکند. دوربین کات میزند به pov او و تصویر آرشیوی میبینیم. اینها خلاقیت کارگردانی نیست بلکه غلط کارگردانی است. حتی با وجود جذابیت اولیه و امید ما برای تماشای یک فیلم جدی دربارهی تاثیر رسانه در حین جنگ، با گذشت زمان میبینیم که بررسی رادیو به عنوان رسانه نیز در همان سطح بدوی باقی میماند و فیلم اساسا در تمام ارکان خود از عمیق شدن، فراری است. با تمام این تفاسیر، فیلم چند لحظهی تاثیرگذار دارد که مخاطب را سر سوزنی قلقلک میدهد و سبب میشود تا از سطح یک فیلم ضعیف، پایینتر نرود و با عنوان فاجعه از آن یاد نکنیم.
آبادان یازده ۶۰ فیلم خوبی نیست. حرف خوبی در پس ظاهر خود دارد، سعی میکند جلوی تک صدایی شدن بایستد و از این رو برای امروز دولتمردان ما بسیار مفید است. با این وجود چنان در سطح باقی میماند و در تمام ارکان لنگ میزند که احتمالا حرفش هم جدی گرفته نشود.