"سینما شهر قصه" روایتی از تاریخ معاصر ایران با چاشنی تاریخ سینماست. فیلم داستان یک جوان آپارتچی به نام داوود (حامد کمیلی) که خانوادهای سلطنت طلب دارد را روایت میکند که دل به دختری با خانوادهای مذهبی به نام الهه (آناهیتا درگاهی) میبندد. فیلمساز در ابتدا به شکلی کلیشهای با همان جدال خانوادهی مذهبی و غیر مذهبی شروع کرده و در ادامه آرام آرام آن را به سطح دیگری میبرد. سطحی که در آن جدال از سطح خانوادهها به زوجین کشیده میشود، آن هم نه بر سر ارزشهای اعتقادی که در رابطه با تقابل دو نوع نگرش در سینما. نگرش فیلمفارسی در برابر نگرش موج نو. نگرش سینمای کابارهای در مقابل سینمای هنری. البته فیلم اشکالات فراوانی دارد که با وجود دوست داشتنی بودن حرفهایش در نهایت نمیتوان عنوانی بهتر از متوسط را به آن اطلاق کرد.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: کیوان علیمحمدی در "سینما شهر قصه" تلاش زیادی را به کار بسته تا یک نسخهی ایرانی از سینما پارادیزو را بسازد. فیلم، هزار و یک مشکل بزرگ و کوچک از طراحی صحنه و بازیها گرفته تا فیلمنامه و حتی اشتباهات تاریخی دارد، اما با تمام این اوصاف به دل مینشیند و بعد از دیدنش حس بدی به شما دست نمیدهد. این همان جادوی سینماست. جادویی که میتوان از تاریخ شکوهمندش قرض گرفت و ایرادهای فیلم را تا حدی لاپوشانی کرد. اتفاقی که بر خلاف گفتهی بعضی منتقدان؛ نه سواستفاده از تاریخ سینما که زرنگی فیلمساز است.
"سینما شهر قصه" روایتی از تاریخ معاصر ایران با چاشنی تاریخ سینماست. فیلم داستان یک جوان آپارتچی به نام داوود (حامد کمیلی) که خانوادهای سلطنت طلب دارد را روایت میکند که دل به دختری با خانوادهای مذهبی به نام الهه (آناهیتا درگاهی) میبندد. فیلمساز در ابتدا به شکلی کلیشهای با همان جدال خانوادهی مذهبی و غیر مذهبی شروع کرده و در ادامه آرام آرام آن را به سطح دیگری میبرد. سطحی که در آن جدال از سطح خانوادهها به زوجین کشیده میشود، آن هم نه بر سر ارزشهای اعتقادی که در رابطه با تقابل دو نوع نگرش در سینما. نگرش فیلمفارسی در برابر نگرش موج نو. نگرش سینمای کابارهای در مقابل سینمای هنری.
پیرنگ فیلم (طرح داستان) در واقع از دریچهی سینما تحولات در بازهی وقوع انقلاب تا حدود دهه هشتاد را به تماشا مینشیند، به شکلی که اساسا تحولات سینمایی ارجحتر است بر تحولات اجتماعی. در این میان جالبتر از همه تلاش فیلمساز برای برپایی دو آشتی است؛ نخست آشتی قطب مذهبی و خشک داستان با اصل سینما و سپس آشتی یک پرورشیافتهی فیلمفارسی با فیلمسازهای مهم و هنری پس از انقلاب.
سلیقهی سینمایی داوود با فیلمفارسیهای قبل از انقلاب و ممل آمریکایی و همسفر و بهروز وثوقی رشد یافته و نقطهی مقابل او الهه شیفتهی شهید ثالث و ناصر تقوایی و بیضایی است. نقطه قوت فیلم اینجاست که هیچ کدام را نفی نکرده و در تکه فیلمهایی که پی در پی از هر دو جناح پخش میکند مساوات را رعایت میکند. علیمحمدی میگوید هم این تاریخ سینمای ماست و هم آن. هیچ یک نه حذف شدنی است و نه قابل چشم پوشی.
داوود در جایی از فیلم میگوید فیلمهای امروزی بد شدهاند. او خواستار بازگشت به همان فیلمفارسیهای قبل از انقلاب است. در مقابل، الهه نیز سینما را جایی برای اندیشه میداند و نسبت به فیلمهای کمدی مورد علاقهی داوود گارد دارد. الهه فیلمهای داوود را پوچ میداند و داوود هم فیلمهای الهه را خواب آور. با این وجود آنها در یک نقطه هر دو با هم چفت میشوند، آن هم زمانی که به تماشای اجارهنشینهای مهرجویی میروند. یک فیلم نمونهوار از قدم برداشتن بر تیغ باریک سینمای تجاری و هنری. جایی که هم داوود میخندد و هم الهه لذت میبرد. علیمحمدی با ادای دین به مهرجویی میگوید باز هم این سینماست که دلها را به هم نزدیک میکند. همان طور که در پایان فیلم بوی پیراهن یوسف حاتمیکیا همان نقش مشابه را بازی میکند، این بار برای آشتی دادن پدر الهه با سینما و نزدیک کردن دو نسل متفاوت سنی و اعتقادی به یکدیگر. در "سینما شهر قصه"، سینما نه فقط مدیومی برای سرگرمی که اساسا وسیلهای برای آشتی انسانهاست.
در یکی از سکانسهای دوست داشتنی فیلم، داوود و الهه به دیدن ناصر تقوایی (افشین هاشمی) میروند و با او صحبت میکنند. همین مسئله بهانهای میشود برای بازسازی سکانسی از فیلم کاغذ بیخط تقوایی با حضور هدیه تهرانی و زندهیاد جمشید مشایخی. با وجود ایراد تاریخی این صحنه و ذکر این نکته که کاغذ بی خط در اوایل دهه هشتاد تولید شده و طبق کدهایی که فیلم میدهد (روی پرده بودن ناخدا خورشید و اجاره نشینها) زمانِ داستان دهه شصت است، اما دیدن شمایلی از تقوایی به خودی خود شیرین است.
البته فیلم اشکالات فراوانی دارد که با وجود دوست داشتنی بودن حرفهایش در نهایت نمیتوان عنوانی بهتر از متوسط را به آن اطلاق کرد. لوکیشنهای فیلم رسما از سال ۵۷ تا دهه ۸۰ فرقی با هم نمیکنند. شخصیتها اصلا عمیق نیستند و پرداختی جدی هم ندارند و بازیگران نیز تقریبا همگی افتضاحند. در بسیاری از دقایق فیلم، داستان زندگی شخصیتها و تاریخ سینما به خوبی در هم تنیده نشده و نوعی گسست بین آنها شکل میگیرد؛ تا جایی که به نظر میرسد همه چیز بهانهای باشد برای ادای دین به تاریخ سینما. اما نیت پاک فیلم سبب میشود تا تمام این مشکلات کمتر مخاطب را آزار دهد.
عشاق تاریخ سینما میتوانند به بهانهی بازخوانی تاریخ پر افت و خیز سینمای کشورمان تمام مشکلات "سینما شهر قصه" را تحمل کنند تا بار دیگر لذت نخستین لحظهی کشف آثار بزرگ سینما را به یاد آورند. "سینما شهر قصه" عاشقانهای است برای به تصویر کشیدن نسبت بین فرهنگ عامه و فیلم هنری. بین رضا موتوری و قیصر و گوزنها از یک سو و خشت و آینه و دونده و چریکه تارا و طبیعت بیجان از سوی دیگر.