ایده داستانی "خروج" و شخصیت محوری اش، «رحمت بخشی» بیش از هرچیز یادآور حاج کاظمِ "آژانس شیشه ای" است. رزمندهای که دورانی را در جنگ برای خاک کشورش جنگیده و حالا شرایط همین خاک طوری شده که کنترل حجم عظیم خشم درونی، برایش دشوار به نظر می رسد. این بار وجه تمایز رحمت خان با حاج کاظم در این است که علی رغم شهادت فرزند رحمت در سوریه، او شخصیتی درون گراتر و رویکردی درون ریزانهتر نسبت به کاراکتر برون گرای آژانس شیشه ای دارد.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: ابراهیم حاتمی کیا که همواره و خصوصا در چند سال اخیر همیشه آثاری پرحاشیه را با ماجراهای فراوان روی پرده برده، در فیلم اخیرش به آن استایل سینمایی سالهای گذشته اش برگشته است. ژستی معترضانه و نگاهی شِبهِ رادیکال به شرایط حاکم بر اوضاع سیاسی/اجتماعی و خلق قهرمانهایی که گویا قرار است حرف های دل مردم را فریاد بزنند.
ایده داستانی "خروج" و شخصیت محوری اش، «رحمت بخشی» بیش از هرچیز یادآور حاج کاظمِ "آژانس شیشه ای" است. رزمندهای که دورانی را در جنگ برای خاک کشورش جنگیده و حالا شرایط همین خاک طوری شده که کنترل حجم عظیم خشم درونی، برایش دشوار به نظر می رسد. این بار وجه تمایز رحمت خان با حاج کاظم در این است که علی رغم شهادت فرزند رحمت در سوریه، او شخصیتی درون گراتر و رویکردی درون ریزانهتر نسبت به کاراکتر برون گرای آژانس شیشه ای دارد.
رحمت که مزرعه ی پنبه اش توسط کادر امنیتی ریاست جمهوری (بابت یک سقوط اضطراری) و ورود آب شور به زمین، کاملا از بین رفته، در تمام طول فیلم تقابلی بین احساس و منطق را پیگیری می کند. گاهی اتوبانی را برای فرار از دست ماموران امنیتی می بندد و گاهی تمام غم هایش را حبس کرده با خود به خواب می برد، اما این پردازش شخصیتی نسبتا درست رحمت با بازی قابل قبول فرامرز قریبیان از معدود جنبه های کم تعداد درست و قابل تحمل فیلم است؛ چراکه "خروج" هرچه بیشتر پیش می رود، بیشتر دچار آفت شعار زدگی و سیاست زدگی می شود.
ایدهی سفرِ اهالی روستای عدل آباد به تهران و دیدار با رییس جمهور، فیلم را تا حدودی به سمت پیروی از قواعد ژانر "جاده ای" می برد و حوادث گوناگونی را در این سفر طاقت فرسا برای کاراکترها به ارمغان می آورد، اما آنچه کاملا مشهود و زننده است، عدم توانایی و کشش فیلمنامه برای پرداخت صحیح فضا و گرههای داستانی است.
همراهان رحمت (که به شکلی رحمت را به عنوان لیدر و رهبر این کنش اعتراضی برگزیده اند) در راستای رویکرد فیلمنامه برای ایجاد یک فضای ملودرام و نزدیکی با کاراکترها، گاهی تبدیل به کاریکاتورهایی کند ذهن و صرفا کمیک می شوند. پیرمرد ترک زبانی که دائما با موبایل فیلم برداری می کند، رییس شورایی که جاسوس و آدم فروش از آب در می آید (و تقبیح نیز نمی شود)، گنده لاتی که با اسلحه و فشنگ هایش احساس غرور می کند و ... اجتماعی از معترضان را می سازد که گویی چندان ویژگی های عاقلانه ای در آنها یافت نمی شود.
در واقع عدم حضور یک متفکر یا روشنفکر که صاحب ایده هایی مبنی بر مخالفت با سیستم سیاسی باشد در بین افرادی که برای این حرکت اعتراضی انتخاب شده اند، کاملا به چشم می خورد. هرچند که کارگردان برای رفع و رجوع چنین نقدها و به دست آوردن دل مخاطبان نسبتا روشنفکرش، بین این گروه مردانه (به قول خودشان ریش سفید) یک زن سفت و سخت را نیز همراه می کند که داوطلبانه راهی این سفر می شود؛ اما "انسان" ساختن از این معترضان را (عمدا یا سهوا) تکمیل نمی کند و تنها به چند دیالوگ و موقعیت خنده آور، متکی می ماند. چه بسا برای تطهیر آنها (گویا به طور کلی معترض بودن در نگاه فیلم ساز جرم است) تلاش می کند تا ابعاد و وجوه دینی/مذهبی آنها را تا حد زیادی جلا بخشد. معترضانی که نماز جماعت می خوانند و مقابل حرم حضرت معصومه (س) اشک می ریزند و همین المانها قرار است نوعی رسمیت به شکایت آنها از دولت/سیستم ببخشد.
اراده و پشتکار آنها برای ادامه این سفر (که رانندگی با تراکتور از خوزستان تا تهران را شامل می شود) را نیز همان ویژگی "متدین بودن" تعریف می کند تا مبادا معترض به آشوبگر بدل شود. در واقع واضح است که حاتمی کیا نمی خواهد از وجود و حضور قشرِ شاکی و معترض حال حاضر در جامعه چشم پوشی کند، اما نگاه تکسویه اش نیز اجازه گسترشِ این ابعاد تحلیلی را به او نمی دهد.
جدا از فاز محتوایی و تماتیک فیلم، ساختار فرمیک و شاکله ی اثر را می توان با چشم پوشی از ویژوالها و فعالیتهای گرافیکی، قابل قبول دانست. فیلم برداری نسبتا جذاب وحید ابراهیمی و هنرنماییِ دوبارهی کارن همایونفر در بخش موسیقی، کمک چشمگیری در ریتم بخشیدن به اثر رسانده اند، اما آنچه که بستر ایجاد نوعی احساس نفرت در فیلم را به ارمغان می آورد، موضوع دیگری است که فرای دالی زوم ها و تراکنیگ شاتها است...