فیلم اخیر مرتضی فرشباف، فیلمساز مستقل و خلاف جریان سینمای بدنه ی ایران، احتمالا تنها "شاهکاری" است که می توان میان انبوه فیلمهای پر ادعای جشنواره فجر به تماشایش نشست. "تومان" روایت قدرتی است که به واسطه ثروت، آرام آرام به زندگی داوود (میرسعید مولویان) نفوذ می کند. مردی که به نظر می رسد استعداد عجیب و غریبی در پیش بینی مسابقات و شرط بندی بر سر نتایج دارد. ذهنی با ویژگیهای مهندسی شده که حدسهای دقیق و درستی را در مشت دارد و با تمرکز روی هر بازی، هربار یک پیشگویی درست را رقم می زند. تومان" نه فیلمی خانوادگی و نه کالایی جهت سرگرم شدن، که نگاهی است فلسفی در مدیوم تصویر با اندیشههایی بدیع در قالب جنونی پایان ناپذیر که در کاراکترهای جوانِ فرشباف رسوخ کرده است. "تومان" اتفاقی خوب در جریان سینمای هنری ایران و البته افتخارآفرینیهای بین المللی است.
دیدارنیوزـ
ایمان رضایی: فیلم اخیر مرتضی فرشباف، فیلمساز مستقل و خلاف جریان سینمای بدنه ی ایران، احتمالا تنها "شاهکاری" است که می توان میان انبوه فیلمهای پر ادعای جشنواره فجر به تماشایش نشست. "تومان" ساخته فیلمسازی است که قبلا با "سوگ" به عنوان استعدادی نوین معرفی شد و سپس با "بهمن" میان طیف خاصی از منتقدان و مخاطبان سینمایی جا خوش کرد. حالا سومین ساخته فرشباف، جدی تری فیلم حاضر در جشنواره سی و هشتم و البته یکی از چالش برانگیزترین آثار سالهای اخیر سینمای ایران است.
"تومان" روایت قدرتی است که به واسطه ثروت، آرام آرام به زندگی داوود (میرسعید مولویان) نفوذ می کند. مردی که به نظر می رسد استعداد عجیب و غریبی در پیش بینی مسابقات و شرط بندی بر سر نتایج دارد. ذهنی با ویژگیهای مهندسی شده که حدسهای دقیق و درستی را در مشت دارد و با تمرکز روی هر بازی، هربار یک پیشگویی درست را رقم می زند. داوود، که با موتوری فرسوده میان خیابانها می چرخد و معشوقه اش را تنها در اماکنی خلوت و پنهانی می بیند، سودای ثروتمند شدن دارد و انگیزهای از سر خشمی که از فقر دارد پیدا می کند تا دست به کارهای بزرگ بزند. او با کمک نزدیکترین رفیقش، عزیز (مجتبی پیرزاده) شروع به شرط بندیهای کوچک و معرکه گیری در محله می کند تا با اندک اندوخته هایش، برای اولین بار، برای معشوقه اش شالی خوش رنگ و لعاب بخرد.
این شرط بندیهای کوچک، رفته رفته جدیتر و گستردهتر می شوند. داوود تمام تمرکزش را روی این کار می گذارد تا به مرور از خرید یک شال، به خرید یک ماشین، سپس ساخت و ساز یک خانه، بعد جمع آوری یک تیم و در نهایت تشکیل یک امپراطوری می رسد. داوودی که در دقایق ابتدایی فیلم با شمایلی فقیرگونه، سوار بر موتور، خیابانها را عبور و مرور می کرد، حالا کتهای آنچنانی بر تن دارد و در قسمت «وی آی پی» مسابقه اسب دوانی را به تماشا می نشیند.
فرشباف کاراکترش را با الگوهای روایتی آشنا در سینما و تلویزیون غرب، از فرش به عرش می رساند. داوود به عنوان شخصیتی خاکستری که ویژگیهای مثبت و منفی فراوانی در آن موج می زند و از او آنتاگونیستی جذاب و سمپاتیک می سازد، در طول فیلم، خود را به مثابه آینهای رو به مخاطب معرفی می کند تا تماشاگر فیلم نیز بخشی از خودش یا کمبودهایش را در او بیابد. داوود تبدیل به عنصری درونی در تک تک ما می شود. کسی که غرق در پلشتیها، آرزوهای بزرگش را محقق می کند و البته حالا باید دید که تحمل به دوش کشیدن عظمت این آرزوها را دارد یا نه؟
سکانس فوق العادهای در فیلم وجود دارد که اشاره هوشمندانهای به درونیترین حالات داوود در اوج قدرت می کند. یکی از پیشبینیهای حساس او در دقایق پایانی و با مبلغی هنگفت، در ملتهبترین جَوِ ممکن به بار می نشیند و اطرافیان او سرخوشانه به شادی می پردازند؛ داوود، اما تمام حواسش را به بازی ویدیویی که مشغول آن است داده. دوستانش دور او می چرخند و بُرد چندصد میلیونی او در شرط بندی را تبریک می گویند در حالی که داوود بی توجه به آنها، با ذوقی کودکانه، به بازی خود مشغول است. چنین لحظههایی که عمقی فلسفی در کاراکترها را بررسی می کنند، در فیلم بسیار است. مانند سکانس خراب کردن ماشین. پرایدی که داوود با اولین برد سنگینش (بیست میلیون تومان) خریده بود، پس از گذشت مدتی، تبدیل به اسباب بازی جهت تخلیهی خشم می شود. آنگاه که بردهای بیست میلیونی جای خود را به موجودیهای میلیاردی در حساب داوود می دهند، سرگرمی جز شکستن و خورد کردن شیشههای آن پراید به ظاهر بی مصرف نیز یافت نمی شود. وسیلهای که یادآور دوران بیچارگی است. جامانده از روزهای نه چندان دلچسب.
از تمهیدات به کار گرفته شدهی درست و فکر شده در فیلمنامه نیز باید به خانهای که داوود می سازد اشاره کرد. خانهای ویلایی که تبدیل به همان کاخ آرزوهای داوود می شود و دیالوگی که موتیف وار مانند پتک به سر می خورد: داوود می گوید که زیر سقف بلند نمی تواند بخوابد، سقف بلند آزارش می دهد. همین نکته کوچک و جزئی کافی است تا عمق درونیات داوود برای مخاطب روی دایره ریخته شود. کاراکتری که با آرزوها و خواسته هایش تطابق ندارد. در جهانی که خودش برای خود ساخته دوام نمی آورد. قدرت، ثروت و اقتدار دیگر چندان به کارش نمی آیند. داوود حالا دنبال سازههای کوچکی شبیه به تابوت است تا در آنها آرامش بگیرد. این ساختار مملو از نماد و استعاره در کنار داستان گویی دقیق و کارگردانی خیره کننده، "تومان" را به سطحی فراتر از آنچه که امروز در سینمای ایران می بینیم می رساند. فیلمی دیوانه وار و پر سر و صدا که حوصلهی مخاطبش را به بازی می گیرد و دوربین نامتعارفش نیز در این امر یاری رسان است.
بدیهی است که "تومان" نه فیلمی خانوادگی و نه کالایی جهت سرگرم شدن، که نگاهی است فلسفی در مدیوم تصویر با اندیشههایی بدیع در قالب جنونی پایان ناپذیر که در کاراکترهای جوانِ فرشباف رسوخ کرده است. "تومان" اتفاقی خوب در جریان سینمای هنری ایران و البته افتخارآفرینیهای بین المللی است.