کانسپت داستانی فیلم را یک بیماری و راه حل درمان آن شکل می دهد. پیام (پسربچهای خردسال) از سرطان رنج می برد و طبق گفتههای دکتر متخصص، یکی از مطمئنترین راههای درمان آن، بارداری دوباره مادر و استفاده از سلولهای بند ناف نوزاد جدید است که تطابقی کامل با سلولهای فرزند سرطانی دارد. مسئله، اما زمانی آغاز می شود که بهار (مادر پیام)، از همسر خود (پدر بچه) جدا شده و حالا با مردی دیگر (حسین) وارد یک زندگی مشترک شده است. نویسنده حالا در موقعیتی که ساخته، دوراهیها و شرایط خاصی را پیش روی کاراکترهایش قرار می دهد که علاوه بر سنجیدن ظرفیتها و قدرت تصمیم گیری آنان، منجر به ایجاد سمپاتی بین شخصیتها و مخاطب نیز می شود. "مغز استخوان" بیش از هر چیز نگاهی تفکر برانگیز به "انسان بودن" دارد. تمام رنج ها و سختی هایی که از پس انسان بودنمان می کشیم. تصمیم های سختی که می گیریم و خطرهای عجیبی که می کنیم.
دیدارنیوز ـ ایمان رضایی: حمیدرضا قربانی در چند سال اخیر با ساخت فیلم هایی، چون "سه ماهی" و "خانهای در خیابان چهل و یکم" توانسته بود تا حدودی نام خود را مخصوصا بابت درخشش فیلم دوم، بین مخاطبین سینما جای بیندازد. امسال نیز او با فیلمی در جشنواره حضور پیدا کرده که اساسا از فیلمنامهای مستحکم که نقطه قوت فیلم هم محسوب می شود برخوردار است و تقریبا فیلم را از یک سطح متوسط، به سطحی بالاتر و مورد توجهتر منتقل می کند. فیلمنامه را علی زرنگار نوشته و توانسته موقعیتهایی ملتهب و شرایطی پیچیده برای کاراکترها و مخاطب ایجاد کند و با طرح موضوعی خاص و ایدهای بکر، فیلمی درگیر کننده و چالش برانگیز را حاصل شود.
کانسپت داستانی فیلم را یک بیماری و راه حل درمان آن شکل می دهد. پیام (پسربچهای خردسال) از سرطان رنج می برد و طبق گفتههای دکتر متخصص، یکی از مطمئنترین راههای درمان آن، بارداری دوباره مادر و استفاده از سلولهای بند ناف نوزاد جدید است که تطابقی کامل با سلولهای فرزند سرطانی دارد. مسئله، اما زمانی آغاز می شود که بهار (مادر پیام)، از همسر خود (پدر بچه) جدا شده و حالا با مردی دیگر (حسین) وارد یک زندگی مشترک شده است. نویسنده حالا در موقعیتی که ساخته، دوراهیها و شرایط خاصی را پیش روی کاراکترهایش قرار می دهد که علاوه بر سنجیدن ظرفیتها و قدرت تصمیم گیری آنان، منجر به ایجاد سمپاتی بین شخصیتها و مخاطب نیز می شود.
بهار، حسین و پیام، شمایلی از یک خانواده خوشبخت را کنار یکدیگر دارند. زوجی که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند و حالا بیماری پیام، چالشی سخت برایشان رقم زده است. بهار (پریناز ایزدیار) به عنوان مادر در دوراهیِ سختی گیر افتاده است. اینکه برای درمان فرزندش، دوباره سراغ همسر سابقش (که کوچکترین حسی به او ندارد) برود و دوباره اقدام به بارداری کند، یا اینکه راه های دیگری برای درمان پیدا کند که آسانتر باشند، اما با احتمال کمتر در درمان. حسین (بابک حمیدیان) به عنوان مردی منطقی و نسبتا روشنفکر، در موقعیت پیچیده تری قرار گرفته است. او با اینکه پدر واقعی پیام نیست، اما صادقانه دوستش دارد و از طرفی نیز بهار را به عنوان یک مادر کاملا درک می کند. اما تصمیم بهار برای جدایی از او و بازگشت اجباری و موقتش به همسر سابق خود، برای حسین به طرز نابودکننده ای سخت است. اینکه معشوقه اش را به مرد دیگری بسپارد تا شاید پیام، درمان شود. از طرفی دیگر، خود پدر پیام (جواد عزتی) نیز شرایط پیچیده ای دارد که افزودن این موضوع به آنها، حلقه عظیمی از مشکلات را تشکیل می دهد. او در قبال پول، قتل کسی دیگر را به گردن گرفته و تا چند روز دیگر اعدام می شود. تمام اینها تنها بخشی از ملغمهای است که فیلمنامه به وجود می آورد. مشکلات و راه حال هایشان را مقابل پای کاراکترهایش قرار می دهد و تصمیم را به عهده خودشان می گذارد. مادری که حاضر است برای نجات فرزندش هرکاری بکند، همسری که عاشقانه زنش را دوست دارد و بارداری او از کسی دیگر برایش قابل تحمل نیست و قاتل دیوانه ای که حالا تنها راه زنده ماندن یک کودک سرطانی محسوب می شود.
موقعیتهایی که زرنگار در فیلمنامه خلق کرده، پیچیدگی خود را نه از دشواری فهمیدن و درک آنها، بلکه از دشواری کنار آمدن با آنها می گیرد. با پردازش نسبی شخصیت ها، مخاطب ناخودآگاه خود را در قامت تک تک آنها احساس می کند و سعی می کند جای تمام آنها تصمیم بگیرد. هرکدام از کاراکترها وظیفه ای روی دوش خود، به عنوان مادر، همسر و پدر احساس می کنند و تمام درگیری ها و غوغا به پا کردنها و بالا و پایین رفتنشان، صرفا حول محور زنده ماندن یک بچه و یک فرزند بیمار می چرخد. در واقع هسته اصلی تمام این موقعیتها را "مادر بودن" شکل می دهد. این تصمیم های بهار به عنوان مادر است که موقعیت ها را شکل می دهد و کاراکترها را درگیر مصائب خود می کند. حالا در کنار این هسته اصلی است که موقعیتهایی دیگر نظیر "عاشق بودن"، "فقیر بودن"، "پدر بودن" "تنها بودن" و ... نیز مورد بررسی نویسنده و فیلمساز قرار گرفته اند.
"مغز استخوان" بیش از هر چیز نگاهی تفکر برانگیز به "انسان بودن" دارد. تمام رنج ها و سختی هایی که از پس انسان بودنمان می کشیم. تصمیم های سختی که می گیریم و خطرهای عجیبی که می کنیم. فیلم اخیر قربانی، نگاهی تیزبین به واکنش های انسانی در موقعیتهای خاص و استثنایی دارد و علیرغم روایت و ساختار رئالیستی خود، مملو از استعاره ها و تشبیههایی است که معانی مختلف و عمیقی را شامل می شوند.