داستان "بی صدا حلزون"، حول محور مادری می چرخد که به تازگی از همسرش جدا شده و در تلاش است تا سرپرستی بچه را از آن خود کند. مادر، فرزند و پدر هر سه به دلیل نقصی در سیستم شنوایی (نداشتن حلزون) دچار ناشنوایی یا کم شنوایی شده اند که فیلم گاهی اوقات، اشارهای به معضلات اجتماعی این مسئله نیز می کند و اتفاقا مادر نیز در راستای حفاظت فرزند خود در برابر این معضلات، در صدد است تا برای او عمل جراحی کاشت حلزون را با هزینهای هنگفت به انجام برساند. نقطه قوت "بی صدا حلزون" را همین تلفیق ازدحام و سکوت شکل می دهد. کاتهای صدایی و ورود و خروج ابعاد غیر بصری فیلم به فضاهایی که در تضاد کامل اند، هم غافلگیر کننده ظاهر می شوند و هم ذوقی از سر تجاربی نسبتا جدید در تماشاگر ایجاد می کنند. "بی صدا حلزون" را هرچند نوپا و غیرقابل اتکا، اما در زمره آثار بی ادعای نسبتا خوب جای می دهند.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: اولین تجربه سینمایی «بهرنگ دزفولی زاده» فیلمی است اساسا با مضامینی مربوط به جهان ناشنوایان که گذری حسی/عاطفی را با ماجرایی ملتهب دنبال می کند. داستان، حول محور مادری می چرخد که به تازگی از همسرش جدا شده و در تلاش است تا سرپرستی بچه را از آن خود کند. مادر، فرزند و پدر هر سه به دلیل نقصی در سیستم شنوایی (نداشتن حلزون) دچار ناشنوایی یا کم شنوایی شده اند که فیلم گاهی اوقات، اشارهای به معضلات اجتماعی این مسئله نیز می کند و اتفاقا مادر نیز در راستای حفاظت فرزند خود در برابر این معضلات، در صدد است تا برای او عمل جراحی کاشت حلزون را با هزینهای هنگفت به انجام برساند.
اما پایههای اصلی قصه را یک پرسش چالش برانگیز تشکیل می دهد؛ اینکه آیا واقعا این کودکِ بی تجربه در شنیدن، خواهان شنوایی هست یا خیر؟ اصلا می داند شنوایی چیست؟ یا اصلا چرا یک قاضی شنوا (برای رای دادن به عمل جراحی یا جلوگیری از آن) باید برای یک ناشنوا تصمیم بگیرد؟ از این دست سوالها که شاید کمتر به آنها اندیشیده ایم در فیلم به وفور یافت می شوند.
دنیای ناشنوایان هرچند که برایمان تا به امروز شامل اطلاعاتی عمومی می شد، اما دزفولی زاده در مقام فیلمساز، مخاطبش را وارد حریمها و خلوتگاههای آنان می کند تا بدانیم واقعا چه از سر می گذرانند. گاهی فیلم با انبوه سر و صداها یادمان می اندازد که اتفاقا شنیدن، چندان هم باب میل نیست. چه بسا در همین مسیرِ پاک سازی سوءتفاهمها نسبت به مسئله ناشنوایی، بعضی اوقات با صداگذاریهای خاص و هوشمندانه، به صورت عینی نیز وارد نقطه نظر ناشنوایان می شود تا آرامشی لذت بخش را از دید خود، به مخاطب برساند.
نقطه قوت "بی صدا حلزون" را همین تلفیق ازدحام و سکوت شکل می دهد. کاتهای صدایی و ورود و خروج ابعاد غیر بصری فیلم به فضاهایی که در تضاد کامل اند، هم غافلگیر کننده ظاهر می شوند و هم ذوقی از سر تجاربی نسبتا جدید در تماشاگر ایجاد می کنند. همچنین گرههای دراماتیک فیلم مبتنی بر مسائل مربوط به آتلیهای که الهام (هانیه توسلی) در آن مشغول کار است و مشکلاتی که پیرامون آن ایجاد می شود، در پیوند با آنچه که در حریم خصوصی و خانوادگی شخصیتها می گذرد، فیلمنامه را تا سطوح قابل قبولی مورد تایید قرار می دهد.
اما ضعفهایی نیز در شیوه روایتی که فیلمنامه طبق الگوهای نه چندان نوین از آن پیروی می کند، دیده می شود که مهمترینشان بی تفاوت گذر کردن از جزئیات فرعی است. حفرهها و باگهایی که بعضی اوقات، بیهوده شکل می گیرند و همانطور بیهوده رها می شوند. پدری که علیرغم احساس عاطفی بالای خود نسبت به فرزندش، در بخشهایی از فیلم کاملا ناآگاهانه و غیر منطقی عمل می کند یا شخصیتهایی که حضور یا عدم حضورشان به طور کلی تاثیری بر روند داستان ندارد (پدر الهام). هرچند که با تمام این ایرادها، فیلم به اندازه کافی شامل ویژگیهای مثبتی هست که تا انتها مخاطبش را همراه کند.
در مسائل اجرایی، آنچه بیش از هرچیز به چشم می خورد، طراحی صحنه است. فضاهای داخلی (به خصوص آتلیه عکاسی) با رنگ آمیزی و دکور درست، چشم نواز و استاندارد از آب در آمده است. همچنین انتخاب و طراحی لباس نیز تا حدود زیادی در راستای پرداخت یا معرفی شخصیتها کارساز است. فیلم از لحاظ بصری (خارج از ابعاد کارگردانی) تجربهای مفرح را در ناخودآگاه تماشاگرش ثبت می کند. رنگ بندیهای درست و فکر شده در موقعیتهای مختلف و همچنین تمهیدات بصری که در رابطه با موضوع فیلم (حس شنوایی) به نوعی تطابق دست پیدا می کنند، "بی صدا حلزون" را هرچند نوپا و غیرقابل اتکا، اما در زمره آثار بی ادعای نسبتا خوب جای می دهند. فیلمی که نه آنچنان حرف بزرگی در سر دارد و نه چندان سودای عجیب و غریب بودن. تنها به کنج خلوت عدهای خاص می رود و جهان پر سر و صدا و خسته کننده پیرامون ما را دوباره یادآوری می کند.