"دوزیست" اساسا نه اجتماعی است و نه سودای خنداندن مخاطبش را دارد (هرچند که ادعای هر دو را در طول فیلم می توان از جانب فیلمساز درک کرد). آنچه که "دوزیست" را تا میزان بسیار بالایی از رده خارج می کند و اثری بی هویت می سازد، همین عدم اتکا به یک پشتوانه و اندیشه سینمایی است. فیلم فاقد ژانر، سبک پردازی و حتی موضوع مشخص و واحدی است. تمام کانسپت نصفه و نیمهی داستانی فیلم را قهرمانی کلیشهای بر دوش میکشد که در یک حلبی آباد، برای همه کار می کند و خودش انبوه غمها را در سینه حبس کرده و به دوش می کشد و قرار است مخاطبش را نیز به همذات پنداری مجبور کند.
دیدارنیوز ـ
ایمان رضایی: تا به امروز در جریان اصلی سینمای ایران و آنچه که تحت عنوان "سینمای بدنه" روی پرده می رود و اتفاقا مورد توجه مردم نیز قرار می گیرد، بسیار داشته ایم آثاری که با دورنمایی جدی و ادعاهای آنچنانی و ژستهای اجتماعی، عموما زرد و توخالی از آب درآمده اند و اصلا گویی رسالتشان چیز دیگری بوده است.
برزو نیکنژاد که پیش از این حضوری پررنگ در تلویزیون با مجموعههایی نظیر "دردسرهای عظیم" داشته و در ژانر کمدی سینمایی نیز دست به ساخت فیلمی، چون "لونه زنبور" زده، حالا یکی از همان فیلمهای مدعی با نقابی اجتماعی را روانه جشنواره کرده تا بخشی دیگر از همین پازل بی خاصیت و بی هویت سینمای بدنهی ایران را تشکیل دهد.
"دوزیست" اساسا نه اجتماعی است و نه سودای خنداندن مخاطبش را دارد (هرچند که ادعای هر دو را در طول فیلم می توان از جانب فیلمساز درک کرد). آنچه که "دوزیست" را تا میزان بسیار بالایی از رده خارج می کند و اثری بی هویت می سازد، همین عدم اتکا به یک پشتوانه و اندیشه سینمایی است. فیلم فاقد ژانر، سبک پردازی و حتی موضوع مشخص و واحدی است. تمام کانسپت نصفه و نیمهی داستانی فیلم را قهرمانی کلیشهای بر دوش میکشد که در یک حلبی آباد، برای همه کار می کند و خودش انبوه غمها را در سینه حبس کرده و به دوش می کشد و قرار است مخاطبش را نیز به همذات پنداری مجبور کند.
داستان از این قرار است که سه رفیق در یک خانه ی قدیمی واقع در یک گاراژ زندگی می کنند و ناگهان با ورود دختری که از خانه فرار کرده و به این سه نفر پناه می آورد، همه چیز رنگ و بوی تغییر به خود می گیرد. این سه همخانه، ویژگیهای شخصیتی کاملا متفاوتی با یکدیگر دارند. عطا (جواد عزتی) در مقام همان قهرمانِ سنتی و همه فن حریف فیلم، کاراکتری درون گرا و دلسوز دارد که خانه را می چرخاند. مجتبی (پژمان جمشیدی) مشکوک و آب زیر کاه به نظر می رسد و با انبوه بدهیهایی که دارد، چندان شخصیت قابل اعتمادی نیست. کاراکتری کاریکاتوریزه که تا حدودی بار طنز فیلم را نیز به دوش می کشد هم حضور دارد که هادی حجازی فر با بازی قابل قبولی توانسته همان تیپ مورد نظر کارگردان را به اجرا درآورد. ورود مریم با انبوه رازها و پنهان کاریها به جمع این سه نفر، منجر به تفرقه و جنگ و دعواهایی بین این سه دوست می شود و رفته رفته تمامی آنها را دچار تزلزل می کند. رفاقتها رنگ می بازد و باقی ماجرا...
عنوان "دوزیست"، اما فارغ از تفاسیر شخصی کارگردان جهت برگزیدن آن، اشارهای به سکانسی در اوایل فیلم دارد که قورباغهای در گاراژ توجه بقیه را جلب می کند و دیالوگهای گلدرشتی نیز در رابطه با "زیرآبی رفتن" و "دو رو بودن" از زبان کاراکترها جاری می شود. قورباغه در حوض میان گاراژ رها می شود و این سکانس، پیش درآمدی بر سکانس پایانی می شود که پنهان شدن عطا و مجتبی در همان حوض از دست پلیسها را نشان می دهد. این نشانه گذاری در ابتدا و بازگشت به آن در انتها، تنها تمهید درست کارگردانی است که در طول فیلم با آن مواجهیم، چرا که در باقی مسیر فیلم، هیچ نشانی از حضور یک کارگردان متفکر که ایدههایی در سر داشته باشد یافت نمی شود.
فیلم حتی در ابعاد محتوایی، در ارائه نگاهی دلسوزانه با دغدغه اجتماعی برای این جوانان حلبی نشین و بیکار نیز ناتوان است و اساسا ملغمهای است از داد و فریادهای بی دلیل و درگیریهای اغراق آمیز و بیهوده. تدوین فیلم به طرز چشمگیری مملو از بی دقتیها و کاتهای بی مورد و استفاده از پلانهای قطع شده و کوتاه است تا بتواند به لطف این کاتهای تند و تیز، هیجانی در ریتم به وجود آورد که قاعدتا شکست می خورد. بازیها نیز هر چقدر قرار باشد گیرا و درست باشد، به دلیل عدم برخورداری کاراکترها از شخصیت و ویژگیهای انسانی، در همان سطح باقی می مانند و به چشم نمی خورند. به طور کلی "دوزیست" از آثار بی ارزش و غیرقابل توجه جشنواره است که همیشه نظیرشان را در هر دوره از جشنواره شاهدیم.