گفت‎وگوی "دیدارنیوز" با «محمد درویش» فعال محیط‌زیست/ بخش پایانی

به اسم توسعه، محیط‌زیست را نابود کردیم!/ مدارس طبیعت راه نجات ما است/ کمپین‌های محیط‌زیستی پشتوانه فکری ندارند/ توسعه باید بر مبنای مزیت واقعی باشد

مدارس طبیعت یک ریال برای دولت هزینه نداشت و همه هزینه را بخش خصوصی تقبل می‎کرد. در راستای اصل ۴۴ قانون اساسی ما که بودجه‎ای نداشتیم، توانستیم ۸۱ مدرسه تأسیس کنیم. خود پدر و مادر‌ها نیز که تغییرات فرزندان خود را می‎دیدند، شهریه می‎پرداختند و از محل شهریه، تسهیل‎گران حقوق می‎گرفتند. این کار بی‎سابقه‎ای بود و کل فارغ‎التحصیلان رشته‎های محیط‎زیست و منابع طبیعی و آموزش، کار پیدا کرده بودند و امید ایجاد شده بود. این نسل باید شکل گیرد و مطالبه‎گر باشد. این نسل مانع و مزاحم قدرت‎سالاران طبیعت‎ستیزی است که پول و نان آن‌ها در ساخت سد بیشتر، طرح‎های انتقال آب بیشتر، جاده‎ها و انتقال نفت و گاز بیشتر، فروش چوب‎های جنگلی، قاچاق خاک و حیات‎وحش است. این افراد در کشور مافیای بسیار قدرتمندی هستند. این افراد یک سری اطلاعات غلط را به یک سری مدیران ناآگاه می‎دهند، آن‌ها را نگران کرده که در نهایت تیشه و به ریشه مدارس طبیعت بزنند.

کد خبر: ۳۱۸۸۲
۱۸:۱۳ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدارنیوز ـ پرستو بهرامی‌راد/رسول شکوهی: در بخش اول گفتگو با محمد درویش به عدم برنامه‌ریزی در حوزه محیط‌زیست پرداختیم و همچنین بحث‌هایی را پیرامون نگاه عقب مانده مدیران کشور نسبت به این مقوله داشتیم. همچنین به سراغ بحث مهم نگاه امنیتی به محیط‌زیست و دستگیری فعالان محیط‌زیستی رفتیم و درویش دیدگاه‌های خود را مطرح کرد. درویش به این نکته تاکید کرد که نگاه غلط به مقوله توسعه و امنیت غذایی باعث شده که نگاه به محیط‌زیست هم امنیتی شود که با منطق حاکم بر آن سازگار نیست. نقد NGOها و فعالان محیط‌زیستی نیز از دیگر بحث‌هایی بود که در گفتگو با درویش شکل گرفت.
 
در بخش دوم گفتگو با درویش به سراغ پدیده‌هایی رفتیم که زمانی برای زندگی مردم مفید بودند اما امروز به دلیل رعایت نکردن منطق اکوسیستمی تبدیل به خطر شده‌اند. از مدارس طبیعت گفتیم. موضوعی که درویش خیلی بر آن تاکید دارد و آموزش را راه بهبود وضعیت محیط‌زیست می‌داند. مشکلاتی بر سر راه این مدارس به وجود آمده که در گفتگو با درویش به آنها نیز پرداخته شد. درباره کمپین‌های مردمی و نقش سلبریتی‌ها صحبت کردیم و در نهایت راهکارهای درویش برای عبور از بحران را نیز شنیدیم. بخش دوم گفتگوی دیدارنیوز با محمد درویش فعال محیط‌زیست را در ادامه بخوانید:
 
 
 

دیدارنیوز: تا مدت‎ها برخی از پدیده‎های طبیعی فرصتی برای زندگی روزمره مردم بود. چیزی مثل هامون و گاندوها که برای مردم محافظ آب بودند. چه اتفاقی افتاده است که امروز بر ضد خود مردم و زندگی عمل می‎کنند؟ این سؤال را پرسیدم که شما مثال‎های بیشتری اضافه کنید تا مخاطب ما بداند که چه پدیده‎هایی بوده که تا دیروز بخشی از زندگی‎اش بوده و به هزاران دلیل امروز علیه زندگی او عمل می‎کند.

درویش: اتفاقاً در این جا است که بنده می‎گویم نقش هنرمندان و مستندسازان بسیار می‎تواند پررنگ باشد و سینماگران ما می‎توانند حرف‎های زیادی برای گفتن داشته باشند. چند وقت پیش پژوهشی در ایلام انجام شد در مورد اینکه چرا جنگل‎های ایلام با آفتی به نام سوسک چوب‌خوار مواجه شده و ۷۰ درصد نشاط رویشگاهی این جنگل‌ها از دست رفته و در حال خشک شدن است. نتایج این پژوهش این بود که در جنگل‎های ایلام ما گونه‎ای به نام دارکوب سر سرخ یا دارکوب باغی داشته‌ایم. صدای ضرب آهنگ این دارکوب‎ها هنوز در خاطرات نوجوانی ما است که وقتی وارد یک بیشه‎زار می‎شدیم، صدای این ضرب آهنگ آشنا را می‎شنیدیم. دارکوب‌ها با نوک خود از لابلای پوست این درختان، لارو این سوسک‎ها را خارج کرده و با خوردن این آفات، جمعیت آن‌ها را کنترل می‎کردند؛ اما در حال حاضر دارکوب‎ها در منطقه وجود ندارند و وقتی نیستند این لارو‌ها می‏توانند به سوسک چوب‏خوار تبدیل شده و جمعیت آن‌ها افزایش یابد و جنگل‎های ما را نابود کنند. حال چرا دارکوب‎ها رفته‎اند؟ زیرا ما اجازه داده‎ایم که سگ‌های گله به شدت در منطقه افزایش یابند. تعداد دام سه برابر ظرفیت جنگل و مرتع شده است. ما سرشاخه‎های درختان را زدیم و وقتی درختی تنک شود، به هیچ وجه پرنده‎ای بر روی این درختان لانه‎گزینی نمی‌کند، چون امنیت ندارد. ما اجازه دادیم تا کت زنی اتفاق بیفتد، به بهانه این که سایه بر روی زمین نیفتد. ما اجازه دادیم تا در زیراشکوب جنگل‎ها کشاورزی انجام شود. وقتی در زیراشکوب جنگل‎ها کشاورزی صورت گیرد یعنی انسان وجود داشته باشد، پرندگان به علت عدم امنیت برای لانه‎گزینی و تخم‎گذاری از آنجا می‎روند. دارکوب‎ها که می‎روند، سوسک‎ها می‎آیند و کارون می‎میرد. به همین راحتی فرسایش خاک افزایش یافته و سد کرخه و سیمره پر از رسوبات می‌شود. شما ببینید که این سوژه چقدر برای به تصویر کشیدن توسط یک مستندساز می‌تواند جذاب باشد تا هم مردم و حاکمان را به فکر وا دارد که این اکوسیستم و قانون اکوسیستم یا بوم سازگان را اگر به رسمیت نشناسیم، چقدر می‎تواند سیلی سخت‌تری به گوش ما بزند. در سیل اخیری که ۳۵ هزار میلیارد تومان به اقتصاد کشور خسارت زد، سبب جابجایی بخش بزرگی از خاک کشور شد، بسیاری از سد‌ها به دلیل افزایش معنی‌دار رسوبات، عمرشان به پایان رسید، همه و همه این‌ها ناشی از این بود که به بهانه اشتغال، اجازه تغییر کاربری اتفاق بیفتد، جنگل‎ها به اراضی کم بازده دیم تبدیل شود. نرخ فرسایش خاک، یک و نیم برابر افزایش یافت.

دیدارنیوز: بعضاً به بهانه اشتغال نیز نبود، بلکه به دلیل زد و بند و فساد صورت گرفت.

درویش: بله، ولی به هر حال بهانه اشتغال بود. در استان لرستان ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار هکتار از اراضی منابع طبیعی به کشاورزی تبدیل شد که غیر قانونی بوده است. اما آقایان چشمان خود را بر این مسئله بسته‎اند. همین اراضی یک و نیم برابر فرسایش بیشتری داشته است. در منطقه بلوچستان گاندوها همیشه به عنوان نگهبان زمین و آب  مطرح هستند. جایی که گاندو یعنی تمساح پوزه کوتاه وجود دارد، یعنی کیفیت آن آب آنقدر خوب است که مردم می‌توانند از آن آب برای آشامیدن استفاده کنند و از دیرباز مردم به گاندوها احترام می‎گذاشتند. امروز انتقال کشاورزی به بالادست و حفر چاه سبب به خطر افتادن زیستگاه گاندوها شده و آب و غذا برای خوردن ندارند. آنچه که اتفاق می‌افتد این است که مردمی که به سراغ این برکه‎ها می‎روند، گاندوها به آنها حمله می‎کنند. در حال حاضر مردم گاندوها را دشمن خود می‎دانند. ما به راحتی می‌توانستیم برای مردم منابع تأمین آب شرب فراهم کنیم تا آنها نیز به بچه‎های خود اجازه ندهند به سمت این برکه‎ها بروند تا امنیتشان به خطر افتد. ولی ما این کار را نکردیم. وقتی با سازمان محیط‌زیست سیستان‎وبلوچستان در این مورد صحبت می‌کنیم آنها بیان می‌کنند که بودجه‌ای به ما برای انتقال چهار تانکر آب دو هزار لیتری برای تأمین آب این روستاها ندادند. یعنی ما اینقدر فقیر هستیم؟ در منطقه باهوکلات در شمال ارتفاعات کرمان و بخش‌هایی از هرمزگان که زیستگاه خرس سیاه بلوچی است ما سال‌ها با تعارض جامعه محلی با خرس سیاه بلوچی روبه‌رو بودیم. خرس سیاه بولچی عاشق «داز» یا همان خرماهای وحشی است. ما دو نوع خرمای اهلی و وحشی داریم و در این منطقه خرمای وحشی زیاد است و خرس نیز عاشق این خرماها است. ولی محلی‌ها به آنها دازباف می‎گویند. چون از برگ و تنه و میوه این درختان انواع محصولات تولید می‌کنند. این دازباف‌ها خرس سیاه بلوچی را در تضاد با منافع خود می‎دیدند و شکارچی می‎گرفتند که آنها را شکار کند و از بین ببرند. گروهی از فعالان محیط‎زیست با این مردم صحبت کردند و گفتند در معده این خرس‌ها آنزیم بسیار قوی وجود دارد. شما اگر این هسته خرما را در زمین بکارید سبز نمی‎شود زیرا خیلی پوست آن محکم است اما اگر خرس آن را بخورد و در اثر فعل و انفعالات آنزیمی معده‎اش عمل بیاید و بعد از طریق فضله دفع شود، در قلمرو گسترده‌ای که دارد حرکت کند، این هسته رشد می‎کند. پس اگر می‎خواهید تعداد دازها بیشتر شود، باید به حفظ خرس سیاه بلوچی توجه کنید و هر چقدر که این گونه خرس بیشتر باشد یعنی رویشگاه داز متراکم‎تر شده و وضع اقتصادی شما بهتر می‎شود. کار به جایی رسید که مردم خود جاهایی خرما می‎گذاشتند که خرس‎ها از آن تغذیه کنند تا در نهایت در قلمرویی که حرکت می‎کنند، باعث زادآوری طبیعی آن شوند. همین آموزش سبب شد تا هم جمعیت خرس بیشتر شود و هم پوشش گیاهی درخورتری در منطقه ایجاد شود.

ما در این حوزه چقدر کار انجام داده‎ایم؟ بسیاری از تعارضاتی که وجود دارد ناشی از نادانی است. ما هنوز آخرین پوست ببر ایلخانی را در موزه طناب‎زیستی تهران داریم که یک سروان ارتش در سال ۱۳۳۰ آن را با افتخار کشت. زمانی که ببر هیرکانی را در شمال کشور از دست دادیم، سه و نیم میلیون هکتار وسعت جنگل داشتیم؛ اما الان به ۱.۶ میلیون هکتار رسیده است که از این مقدار ۸۰۰ هزار هکتار آن مخروبه است. زیرا هر کسی به خود جرأت می‎دهد که یک اره برقی یا تیشه به دست بگیرد و به دل جنگل برود. هر شخصی دوست دارد یک ویلا در این مکان داشته باشد و با دیدن بخشدار و فرماندار، شروع به ساخت و ساز کند. اگر سلطان جنگل از آستارا تا گیلداغی همچنان در شمال کشور بود، کسی جرأت می‎کرد دام خود را به دل جنگل ببرد، ببر هیرکانی همه را می‌خورد. با رفتن ببر هیرکانی جنگل تراشی به حدی رسیده که تعداد سیل‎ها و میزان جابجایی خاک به طرز وحشتناکی افزایش یافته است. زیرا دیگر درختانی وجود ندارد تا از زمین محافظت کنند. میلیون‌ها نفر از مردم ایران خسارت می‌بینند و جان و مال و اراضی کشاورزی آن‌ها در معرض خسارت است، ما قانون طبیعت را دستکاری کرده‎ایم. منطقه‎ای در جنوب شرقی اهواز در محور اهواز به ماهشهر بزرگ‎ترین کانون فرسایش بادی ما است. این مکان زیستگاه شیر یال کوتاه ارژن بوده است. در آنجا ساوان‎ها یا علف‌های بلند و متراکمی وجود داشته و شیر‌ها در آنجا زندگی می‌کرده‎اند. از بالای مسجد سلیمان شین‌بار تا دشت پریشان و دشت ارژن و مهارلو این شیر وجود داشته است. همان شیری که سمبل اقتدار ایران بوده و هنوز بر سر در بهارستان دیده می‌شود. اما زیستگاه آن شیر را نابود کردیم و تمام آن علف‌های متراکم را از بین بردیم. حالا مردم در اهواز نمی‎توانند نفس بکشند. ما جشن گرفتیم که حالا که آن شیر‌ها وجود ندارند، دام به آنجا می‌بریم. ولی چیزی در طبیعت به نام اصل پروانه‎ای (butterfly effect) وجود دارد که عبارت است از تأثیر متقابلی که تمام این رفتار‌ها و اکوسیستم‎ها با یکدیگر دارند. باید همه این‎ها به شکلی جذاب و موثر برای مردم و حاکمیت شرح داده شود. تا زمانی که این‎ها درک نکنند که عدم توجه به محیط‎زیست می‎تواند به ضرر جیب آن‌ها تمام شود، ما هرگز نمی‎توانیم امیدوار باشیم که اتفاق امیدبخش و مثبتی در صحنه طبیعت ایران رخ دهد. گام اول این است که از مهدکودک‎ها، مدارس و دبستان‎ها شروع کنیم. متأسفانه در دولت دوم حسن روحانی این گام اول را آقای عیسی کلانتری سرکوب کرد و اجازه نداد که ۸۱ مدرسه طبیعت که در ۲۹ استان کشور راه افتاده بود، به کار خود ادامه دهد.
 
 

دیدارنیوز: مدرسه طبیعت در دولت روحانی طی توافقی بین آقای فانی و خانم ابتکار سازوکار مشخصی پیدا کرد. اما بعدها با یک نگاه امنیتی مواجه شدیم و مشاهده کردیم که مدارس مختلفی مانند کاوی‎کنج مشهد بسته شد. در گیلان نیز یک نمونه دیگر بسته شد و اجازه برگزاری نشست‎های سالانه آنها داده نشد. آیا خلأ قانونی وجود دارد یا آموزش و پرورش قصد انحصارطلبی دارد و یا نگاه عقب مانده‎ای دارند؟ زیرا همین اواخر مشاهده کردیم که خانم حکیم‎زاده معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش به صراحت اعلام کردند که ما مخالف این گونه مدارس هستیم. مگر در دولت قبلی این توافق صورت نگرفت و قانون آن وجود ندارد؟ چرا این چنین وضعیتی ایجاد شد؟ زیرا در صحبت‎های شما نیز بر روی آموزش از کودکی تأکید می‎شود.

درویش: قصه این است که برای تأسیس مدارس طبیعت براساس تفاهمنامه‎ای با آموزش و پرورش پیش رفتیم. در منشور ۱۵ ماده‎ای که مقام معظم رهبری در آستانه ۵ ساله ششم منتشر کردند، بند ۱۴ آن تأکید می‎کند که باید دولت به سمت ارائه آموزش‌های جذاب محیط‎زیستی حرکت کند. ما برای عملی کردن این فرمان و اینکه این یک نیاز جدی است که سازمان محیط‎زیست دارد، اقدام کردیم. متاسفانه ۱۴۰ محیط‎بان خود را در تقابل با جامعه محلی و متخلفین از دست داده‎ایم، ۱۰ الی ۱۵ جنگلبان در مقابله با متخلفان کشته شدند، همه این‎ها در واقع شهید شدند. چرا این چنین جنگ پنهانی در طبیعت ایران وجود دارد؟ ما به نسبت سرانه جمعیت و سهم کشورمان از خشکی‎های جهان بالاترین میزان کشتار را در طبیعت ایران داریم. ایالات متحده آمریکا که ۵ الی ۶ برابر ایران وسعت دارد از سال ۱۹۲۰ تاکنون فقط ۲۲ الی ۲۳ نفر از رنجرهایست. چرا ما باید در چهل سال اخیر در حدود ۱۵۰ نفر از محیط‎بان و جنگلبان و قرق‎بان خود را از دست بدهیم؟ پس ما باید در این حوزه کار کنیم و باید از کودکی هم شروع کنیم. بر این اساس جلو رفتیم و خانم ابتکار هم ما را حمایت کردند و رابطه خوبی نیز با وزیر وقت آموزش و پرورش داشتند و کار خوب پیش می‎رفت. در زمان آقای دانش‎آشتیانی نیز به شدت حمایت کردند و دستور دادند که معاونت آن‌ها از این موضوع حمایت کند. اما متأسفانه بعد از برکناری ایشان و تعویض تیم آقای روحانی و رفتن خانم ابتکار و روی کار آمدن تیم عیسی کلانتری، گویی کودتایی رخ داده باشد، اصلاً به این موضوع توجه نشد و آقای کلانتری صراحتاً گفتند با این همه مشکلی که در محیط‌زیست وجود دارد، این کار‌ها بچه بازی است و آن را به آموزش و پرورش بسپارید. خود مرکز پژوهش‌های مجلس صراحتاً وارد ماجرا شد و گفت طبق قانون مسئولیت مدرسه طبیعت باید بر عهده سازمان محیط‌زیست باشد. همان طوری که فدراسیونش کشته شدند که بیش از ۹۵ درصد آن‌ها در اثر حوادث طبیعی از دست رفته‎اند یا در اثر حمله حیوانات وحشی و یا سقوط از کوه بوده ا فوتبال، مدرسه فوتبال دارد. این‌ها ربطی به آموزش و پرورش ندارد و طبق سرفصل‌های رسمی آموزش و پرورش که نمی‌خواهند کاری کنند و رقیب آموزش و پرورش باشند. آموزش و پرورش بر اساس یک سوء‌تفاهم فکر می‌کرد که این‌ها رقیب مدارس هستند. اگر حساسیتی روی اسم مدارس بود، ما می‌توانستیم هر اسمی بر روی آن بگذاریم. مثلاً اسمش را باغ کودک و طبیعت بگذاریم. در اصل برای ما این اسم اهمیتی ندارد. دو اتفاق نیز افتاد، بخشی از جناح تندرو و تمامیت‎خواه گفتند که در این مدارس سگ وجود دارد و این سگ نجس و ضد اسلامی است. همچنین گفتند که در این مدارس دختر‌ها و پسر‌ها با هم هستند-، چون مدارس از ۴ سال تا ۱۲ سال می‎پذیرفت- این خلاف شریعت اسلامی است. حرف ما این بود که مقرراتی وضع کنیم که در این مدارس طبیعت تا کودکان زیر ۷ سال به عنوان دانش‎آموز پذیرفته شود و سگ‌ها جدا باشند. نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید و مدرسه را تعطیل کنید. علت اینکه این اتفاق می‎افتد این است که اعتقادی وجود ندارد. چرا ما نباید نسلی را پرورش دهیم که عاشق سرزمینش باشد؟ نسلی که عاشق سرزمینش باشد زباله‎های خود را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب نمی‎کند، در کنار یک لاشه خون‎آلود با لبخند به دوربین خود را شکارچی اعلام نمی‎کند، ته سیگار خود را درون طبیعت پرتاب نمی‎کند تا جنگل‎ها و مراتع را به آتش بکشد، در پیشگاه این فرد هیچ گیاهی علف هرز و هیچ جانداری زیانکار نیست و به این ترتیب بسیاری از کسانی که تجارت آن‌ها بر پایه تخریب طبیعت است با مشکل روبرو می‌شوند. این نسل باید شکل گیرد و مطالبه‎گر باشد. این نسل مانع و مزاحم قدرت‎سالاران طبیعت‎ستیزی است که پول و نان آن‌ها در ساخت سد بیشتر، طرح‎های انتقال آب بیشتر، جاده‎ها و انتقال نفت و گاز بیشتر، فروش چوب‎های جنگلی، قاچاق خاک و حیات‎وحش است. این افراد در کشور مافیای بسیار قدرتمندی هستند. این افراد یک سری اطلاعات غلط را به یک سری مدیران ناآگاه می‎دهند، آن‌ها را نگران کرده که در نهایت تیشه و به ریشه مدارس طبیعت بزنند.

دیدارنیوز: هیچ‎گاه به این موضوع فکر نکرده‎اید که شما اینها را بپذیرید و کاملاً آن را به بخش خصوصی انتقال دهیم؟

درویش: در اصل همین‎طور است. مدارس طبیعت یک ریال برای دولت هزینه نداشت و همه هزینه را بخش خصوصی تقبل می‎کرد. در راستای اصل ۴۴ قانون اساسی ما که بودجه‎ای نداشتیم، توانستیم ۸۱ مدرسه تأسیس کنیم. خود پدر و مادر‌ها نیز که تغییرات فرزندان خود را می‎دیدند، شهریه می‎پرداختند و از محل شهریه، تسهیل‎گران حقوق می‎گرفتند. این کار بی‎سابقه‎ای بود و کل فارغ‎التحصیلان رشته‎های محیط‎زیست و منابع طبیعی و آموزش، کار پیدا کرده بودند و امید ایجاد شده بود. یعنی با اتکا به بخش خصوصی؛ هم کارآفرینی ایجاد شده بود و هم‎نسلی پرورش می‎دادیم که هوای طبیعت خود را داشته باشد. دولت قرار نبوده که در این حوزه کمک مالی کند، فقط قرار بود حمایت معنوی کند. من به عنوان مدیر کل دفتر مشارکت‎های مردمی مجوز مدارس طبیعت و دستورالعمل چگونگی اداره، پایش و ارزیابی این مدارس را می‎دادم. این همان اتفاقی بود که می‎افتاد و یک فرصت استثنایی بود. ما پیش‎بینی کردیم که در پایان برنامه ششم حدود ۱۰۰ هزار اشتغال ایجاد کنیم.

دیدارنیوز: از منظر عدالت اجتماعی نقدی که به مدارس طبیعت وارد بود این بود که خانواده‎هایی که تمکن مالی دارند می‎توانند در این مدارس ثبت نام کنند و به دلیل اینکه در جامعه ایران تعداد زیادی این امکان را نداشتند محروم می‎شوند.

درویش: بله این مسئله درست بود. برای همین ما می‎خواستیم که خیرین، یک سری مدارسی را احداث کنند که شهریه نگیرند. فکر می‎کردیم اگر این مدارس احداث شود، آرام آرام نسلی را پرورش می‎دهیم. یک خیر خوب این نیست که به کودک سرطانی کمک کند، باید کاری کند که مردم سرطان نگیرند. فقط نباید اماکن مذهبی بسازد، بلکه باید کاری کند که عمیقاً مردم به خدا و دین حرمت بگذارند. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست، این آیه شریفه قرآن است. کسانی که از مدارس طبیعت فارغ‎التحصیل می‎شدند، عمیقاً به این آیه‎های خلقت احترام می‎گذاشتند. اتفاقاً هدف ما نیز این بود وقتی که حقانیت مدارس طبیعت روشن شد، آن موقع دولت و آموزش و پرورش هم روی آنها سرمایه‎گذاری کرده و آن را گسترش دهند. فقط به بخش خصوصی متکی نباشیم. اما مگر در حال حاضر مدارس غیرانتفاعی نیز این گونه اداره نمی‎شود؟ مگر دانشگاه‎های آزاد پول نمی‎گیرند و تبعیض آموزشی وجود ندارد؟ چگونه است که تبعیض آموزشی در این مکان‌ها قابل تحمل است اما نمی‎توانند تبعیض در مدارس طبیعت را تحمل کنند؟ همه بهانه بود.

دیدارنیوز: در دوره‎های مختلف ما شاهد کمپین‎های مردمی مانند کمپین سه‎شنبه‎های بدون خودرو -که خود شما پایه‎ریزی کردید- و کمپین کاشت بلوط که در ابتدا خیلی گل کرد ولی ادامه پیدا نکرد بودیم. من دو سوال دارم. اول اینکه چرا به جز کمپین سه‎شنبه‎های بدون خودرو باقی کمپین‎ها ادامه‎دار نشد؟  آیا راه‎حل، این گونه پیش می‎رود و ما می‎توانیم مسائل زیست‎محیطی مان را با کمپین‌ها پیش ببریم یا باز باید از دولت مطالبه کنیم؟ محیط‎زیستی‎ها از سلبریتی و افرادی که مردم در فضای مجازی خیلی آنها را دنبال می‎کنند و حتی در بعضی مسائل، تأثیرگذار هم بوده‎اند، استفاده نمی‎کنند؟ چرا در داخل به مردم این آموزش‎ها داده نمی‎شود و این قضیه را کاملاً از دولت جدا نمی‎کنید؟

درویش: هر چقدر تعداد کمپین‎ها در جامعه‎ای بیشتر باشد، یک شاخص مثبت است که نشان‎دهنده افزایش حساسیت مردم به محیط‎زیست است؛ بنابراین به صورت اصولی حضور و شمار کمپین‎ها نشانه این است که مردم امیدوار هستند، به دنبال تغییر هستند، با روح وندالیسم فاصله دارند و بی‎تفاوت نیستند. اما مشکلی که در کمپین‎های ما وجود دارد، این است که اغلب این کمپین‌ها از هسته و اتاق فکری که باید برای ایجاد یک کمپین وجود داشته باشد، برخوردار نیستند. کمپین‎ها یک شبه و احساسی آفریده می‎شوند، برای خیلی از پرسش‎ها پاسخی ندارند، بر اساس یک میل و ژست اتفاق می‎افتند، بر اساس یک مشکل در یک منطقه‎ای در کشور شکل می‎گیرند و بعد می‎خواهند این مشکل را به کل کشور تعمیم دهند، در حالی که مسئله کل کشور نیست. برای مثال، اعلام می‎کنیم که مشکل آب داریم، بعد یک کمپین با هدف اینکه به یکدیگر گل هدیه ندهند راه می‎اندازند. گل هدیه دادن در روحیه مردمی که در حال حاضر کلی افسردگی دارند و دچار غم هستند کمک می‌کند. گل‎ها در بخشی رشد می‎کنند که پساب است و به درد هیچ نوع کشاورزی دیگری نمی‌خورد، پرورش گل مشکلی ندارد. هر جامعه‎ای که بیشتر مردم به یکدیگر گل هدیه می‎دهند، آن جامعه توسعه یافته‎تر، شادتر و با نشاط‎تر است. چرا همچین کمپینی راه می‎اندازید که معلوم است با شکست مواجه می‌شود؟ مشخص است که مردم و صنعت‌گرانی که در حوزه پرورش گل هستند جلوی شما می‌ایستند. مثال دیگر کمپین تحریم سبزه و ماهی عید است که خود را در برابر کل مردم ایران که افتخار آن‌ها به نوروز و فرهنگ اصیل است قرار می‎دهیم. در صورتی که به راحتی می‎توانیم سبزه‌ها را تبدیل به کمپوست کنیم و با آموزش‎هایی که به مردم می‎دهیم اجازه کشته شدن را به این ماهی‎ها ندهیم و کاری کنیم ماهی‎ها در برکه‎های محدودی که راه به جایی نداشته باشد، رهاسازی شوند و خطری برای طبیعت نداشت باشند، چرا صورت مسئله را پاک کنیم؟ کمپین سه‎شنبه‎های بدون خودرو به علت اینکه از اتاق فکر برخوردار بود، تیم گسترده‎ای از آن حمایت می‎کرد، منطق داشت و مدام برای پرسش‎های مطرح شده جواب می‎داد و کسانی که این کمپین را راه انداختند عمیقاً به این کمپین باور داشتند، ادامه یافت. سه‎شنبه‎های بدون خودرو دو سال قبل از اینکه سازمان ملل متحد یک روز جهانی به نام روز بدون دوچرخه را انتخاب کند، شکل گرفت. یعنی ما یک نیاز جهانی را در ایران زودتر تشخیص دادیم. این سه‎شنبه‎ها را یک جوان اراکی به نام محمد بختیاری ایده‎پردازی کرد و در زمانی که در سازمان به عنوان مدیرکل آموزش بودم از ایده حمایت کردم و با بسیاری از نهاد‌های دیگر صحبت کردیم که از این پویش حمایت کنند. اما وقتی که از آن سازمان هم بیرون آمدم، آن را فقط به عنوان یک تکلیف اداری ندیدم و همچنان از آن حمایت کردم. انتقاد من همیشه از مدیران سازمان محیط‎زیست این است که تا وقتی که در سازمان هستند و وزیر کشاورزی هستند این موضوع‎ها برای آن‌ها مهم است، ولی وقتی از سازمان بیرون آمدند این موضوع برای آن‌ها بی‎اهمیت می‎شود. در زمان آقای خاتمی وزیر کشاورزی آقای حجتی بود. او در آن زمان مخالف طرح جاده تهران-شمال بود. بعد که آقای احمدی‎نژاد روی کار آمدند، آقای حجتی مدیر اجرایی طرح آزادراه تهران- شمال در بنیاد مستعضعفان شد. چطور می‎شود که شما بتوانید این چنین تغییری را بپذیرید؟ مانند این است که بگویند آقای ولایتی فقط بلد است وزیر خارجه باشد و، چون در ایران نمی‎تواند وزیر شود در اسرائیل وزیر خارجه شود! این که امکان پذیر نیست. پس ما در طرح سه‎شنبه‎های بدون خودرو همچنان از این پویش حمایت کردیم، کارگاه گذاشتیم، هسته فکری را حفظ کردیم و با شهرداران مختلف صحبت کردیم، ساعت‎ها با آقای حناچی و جمالی نژاد صحبت کردم. چون کسانی هستند که قدرت دارند و خیلی‎ها روی مرام و فکر آن‌ها حساب می‎کنند. این که شهردار تهران خودش سوار دوچرخه می‎شود، موجب شد موج بزرگ‎تر و جدی‎تر در حمایت بیشتری از سه‎شنبه‎های بدون خودرو راه بیفتد و ما بیش از ۱۱۰۰ کیلومتر مسیر ایمن دوچرخه‎سواری بسازیم که در طول تاریخ شهرداری‎های مدرن بی‎سابقه است. ما در طول ۴ سال این کار را انجام دادیم. تعداد سفر با دوچرخه در تهران به چیزی حدود ۹۰ تا ۱۰۰ هزار رسیده است که این بی‌سابقه است. در شهر‌هایی مانند قزوین، اصفهان، مشهد، تبریز، یزد، سیرجان و شهر‌های کوچک‎تر سه‎شنبه‎های بدون خودرو جا افتاده است. ما در ۲۵۸ شهر ایران سه‎شنبه‎های بدون خودرو را برگزار می‎کنیم. راز موفقیت این است که انسان‎هایی باید پشت یک پویش باشند که حاضر باشند برای تداوم این طرح هزینه کرده و از دانش لازم برخوردار باشند.

ما تلاشمان این است که هنرمندان و سلبریتی ها را پای کار بیاوریم. بخشی از این هنرمندان هم مانند آقای کیانیان، خانم میترا حجار و آناهیتا همتی به ما پیوسته‌اند؛ ولی عموماً هنرمندان ما نیز خیلی به موضوع محیط‎زیست اشراف ندارند و درک درستی از آن ندارند. بعضی مواقع هم حضور آنها به جای اینکه به نفع محیط‎زیست باشد، به ضرر آن است زیرا از دانش لازم در این حوزه برخوردار نیستند و باعث پارادوکس‎هایی می‎شوند. نگاه افراطی که در برخی حوزه‎ها وجود دارد می‎تواند مشکل‎ساز باشد. موضوعی که من اخیراً می‎بینم و با برخی از دوستان هنرمند صحبت می‎کنیم، الان پویشی به نام دولت «محیط نیستی» راه انداخته‎ایم. از دولت آقای روحانی خواسته‎ایم که صفت محیط‎زیستی را از دولت خود بردارد زیرا عملکردش مورد رضایت محیط‎زیست نیست. ما با هر هنرمند و سلبریتی که در مورد حمایت از این پویش صحبت می‎کنیم، می‎گویند ما امضا می‎کنیم ولی از ما نخواهید که این پویش را مطرح کنیم زیرا بعداً برای ما مشکل‎ساز خواهد شد. این‎ها هم در واقع تبعات این کار است.
 
 

دیدارنیوز: شما به عنوان یک شخصی که سال‎ها در حیطه محیط‎زیست فعالیت داشته‌اید، راهکار اینکه در سال ۱۴۲۰ به یک ایران ویران تبدیل نشویم، چیست؟

درویش: ما هیچ راهی نداریم جز اینکه اجازه دهیم مردم ما آگاهی و دانش پیدا کنند. ما اگر می‎خواهیم حرف برای گفتن داشته باشیم باید چیدمان توسعه‎مان را بر مبنای مزیت‎های واقعی این کشور از نو طراحی کنیم. کشوری مانند ایران با جرأت می‎تواند ادعا کند که بالاترین میزان دریافت انرژی خورشیدی را در بین تمام کشور‌های موجود در کره زمین دارد. ما در برنامه‎های پنج ساله ۵ و ۶ توسعه پیش‎بینی کرده بودیم که دولت ۵۰۰۰ مگاوات برق از طریق انرژی‎های نو تولید کند، اما حتی یک صدم این رقم را محقق نکردیم. اگر به سمت تولید انرژی‎های نو برویم، نه تنها می‎توانیم نیاز داخلی خود را تأمین کنیم و نیاز به ساخت سد‌های برق آبی و نیروگاه‎های حرارتی نداریم، بلکه می‎توانیم صادر کننده برق نیز باشیم. در یک گزارشی که سال ۲۰۰۶ UNDP منتشر کرد، گفت پهنه‎ای به طول و عرض ۸۰۰ کیلومتر اگر به پنل‎های خورشیدی مجهز شود، می‌تواند نیاز انرژی مردم ساکن در ۵ قاره جهان را برای یک سال تأمین کند. ۸۰۰ کیلومتر مربع یعنی یک سوم خاک ایران، اگر به این سمت حرکت می‎کردیم، می‎توانستیم به عنوان بزرگ‎ترین صادر کننده انرژی باشیم. همین حالا اگر ما به افعانستان برق دهیم، افغانستان نیز به ما آب می‎دهد. یعنی اجازه جاری شدن هلیل‎رود و هیرمند را در مشهد و زابل می‎دهد تا این همه مشکل ایجاد نشود. پس ما می‎توانیم مردم فقیری نباشیم و به حفر چاه‎های بیشتر تن ندهیم. از منظر پدافند غیر عامل کسی نمی‎تواند خورشید را تحریم کند. چه کسی می‎تواند ما را تحریم کند؟ فرض کنیم نیروگاه خورشیدی را بمباران کنند. آیا اگر این نیروگاه خورشیدی بمباران شود تبعات بیشتری دارد یا یک نیروگاه اتمی؟! شما الان چرنوبیل را ببینید که بعد از ۳۳ سال هنوز تبعات آن پایان نیافته است و ممکن است هیچ‎گاه پایان نیابد. پس ما اگر بخواهیم برای سال ۱۴۲۰ حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید به سمت تقویت مزیت‌های نسبی‎مان برویم که یکی از آن‌ها استحصال انرژی‎های نو مانند انرژی بادی، خورشیدی، جزر و مدی و زمین- گرمایی است. یکی دیگر از آن‌ها ایجاد بستر‌ها و زیرساخت‎های لازم برای توسعه گردشگری در حوزه‌های طبیعی، تاریخی و فرهنگی است. باید به سراغ تولید ثانویه برویم و از خام فروشی فاصله بگیریم. باید به سرمایه انسانی که در این کشور است، احترام بگذاریم. تعداد فول پروفسور‌هایی که در ایالات متحده زندگی می‎کنند و ایرانی هستند ۲۰ هزار تا است که ۱۵ درصد صنعت انفورماتیک آمریکا را می‎چرخانند. تعداد فول پرفسور‌هایی که در ایران هستند ۵۰۰۰ تا است. چگونه اجازه می‎دهیم که این سرمایه‎های انسانی، کشور را ترک کنند؟ ما باید شرایطی فراهم کنیم تا با افتخار در این کشور بمانند و پول و کار تولید کنند. این نیاز به این دارد تا از مدیریتی برخوردار باشیم که به جای کوبیدن بر طبل تحجر، تعصب، توهم و دشمن‎تراشی، آشتی ایجاد کند. نشان دهد که کشوری است که می‎تواند به صلح پایدار جامعه بشری کمک کند. اگر می‎گوید ما طرفدار جهان عاری از خشونت هستیم، عملاً با رفتن به سمت تحکیم ملاحظات زیست‎محیطی آن را نشان دهد. محیط‎زیست در این حوزه می‎تواند برگ برنده باشد. اگر به این سمت برویم هم انتشار گازهای‎گلخانه‏‌ای کاهش می‎یابد، هم سفره‌های آب زیرزمینی کاهش نمی‎یابد، هم رکورد دار نشست زمین نیستیم، هم چشمه‎های تولید گرد و خاک افزایش نمی‎یابد، هم افراد به بسیاری از مشکلات مانند سکته‎های مغزی، قلبی، کبد چرب، دیابت و فشار خون بالا مبتلا نمی‎شوند. ما می‎توانیم کشوری پیشگام در ترویج دوچرخه‎سواری جهانی باشیم. با غول آلودگی که طبق گزارشی که مرکز پژوهش‎های مجلس ارائه داد، ۸ و نیم میلیارد دلار در سال به ما خسارت می‎زند، مقابله کنیم. محیط‎زیست می‎تواند دوست اقتصاد کشور باشد. چرا باید دولت مجبور باشد به قیمت سال ۱۳۹۵، ۳۵ هزار میلیارد تومان برای درمان بیماری‎های غیر واگیر ناشی از کم تحرکی هزینه کند؟ ۳۵ هزار میلیارد تومان یعنی ۳ هزار میلیارد تومان بیشتر از بودجه بزرگ‎ترین وزارتخانه کشور که اگر می‎توانستم به آموزش و پرورش برسیم آن وقت نخبگان کشور به جای پزشک شدن، با افتخار معلم شوند. جامعه‎ای که نخبگان آن معلم شود، در مسیر توسعه پایدار حرکت می‎کند، زیرا نسل فرهیخته، هوشمند و خلاقی را پرورش می‌دهد. اما جامعه‌‎ای که پیوسته تعداد مدارس، ورزشگاه و باشگاه‎های آن به نسبت رشد داروخانه‎ها و بیمارستان‎هایش کاهش می‎یابد، هرگز در مسیر رشد توسعه پایدار حرکت نمی‎کند.
 
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: