"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «سال دوم دانشکده من» می‌پردازد؛

کدام سال؟ کدام دانشکده؟ کدام عشق؟

سال دوم دانشکده من با عدم پرداخت صحیح به جغرافیای خود و شخصیت هایش، در حد فیلمی گذرا که هیچ اثری از آن در ذهن مخاطب باقی نمی­ ماند و هیچ حس عاشقانه جدی را نیز ترتیب نمی­ دهد، می­ ماند. صدرعاملی قدمی نه چندان جدی، اما قابل قبول (به عنوان فیلمی متوسط) برداشته که رایحه از کار افتادگی یک فیلمساز مهم دیگر را به همراه دارد.

کد خبر: ۲۰۳۶۳
۱۴:۳۶ - ۲۲ بهمن ۱۳۹۷

دیدارنیوزـ ایمان رضایی: فیلم آخر صدرعاملی، از دیگر آثار جشنواره است که نام بزرگی پشت خود به عنوان صاحب اثر دارد، اما همچنان جشنواره به ناامیدکنندگی­‌های خود ادامه می­ دهد. سال دوم دانشکده من، که براساس طرح و داستانی از پرویز شهبازی­ است، ابدا با کارگردانی صدرعاملی همسو نشده و عدم تطابق بین متن و اجرا، از اصلی‌ترین ارکان آسیب­‌های فیلم است. فیلمی با دغدغه­‌های دانشجویی و بعضا تینیجر مآبانه که کارگردانیِ فاقد احساس و آکادمیک صدرعاملی، آن­ را به اثری دوپاره تبدیل کرده و حس­ زداییِ حاصل از ناهمخوانی فرم و متن، در همان دقایق ابتدایی، مخاطب را پس می­ زند.


قصه از این قرار است که گروهی از دانشجویان، همراه دانشگاه به مسافرتِ اصفهان می­ روند و در این سفر، قضایایی به وجود می­ آید که گره‌ها و حوادث فیلمنامه را شامل می­ شوند. از این گروه دانشجویی، دو کاراکتر اصلی داریم که متمایز از باقی هنروران، دچار تحولات احساسی/شخصیتی شده و با ورود پدرام شریفی و بابک حمیدیان به عنوان شخصیت­‌هایی مکمل و فرعی، هندسه عاطفی فیلم شکل می­ گیرد.

 



تِم تینیجری فیلم، گا‌ها به دلیل انتخاب فرم نامناسب و بازی بدِ بازیگران آماتور، سطحی و غیرجدی به نظر می­ رسد. علی­رغم اینکه موضوع جوانان و دغدغه­‌ها و شکل زندگیشان، از مواردی مهم و قابل بررسی است، اما تا به امروز شاید تنها چند فیلم در سینمای ایران بوده­ اند که با پرداختی درست و مناسب، حس مورد نظر و لازم را القا کرده­ اند و آثاری درخور شمرده شده­ اند. هرچند که رسول صدرعاملی، خود همیشه علاقمند به مباحث جوانان و خلوت‌ها و درددل هایشان بوده، اما "سال دوم دانشکده من"، از آثار نه­ چندان موفق او به حساب می­ آید. این عدم موفقیت، هم از سمت فیلمنامه­ شهبازی که تعمق و تفکر خاصی در آن دیده نمی­ شود حاصل شده و هم از طرف کارگردانی ساده و بدون نکته­ صدرعاملی. یک قضیه­ عشقی ساده و یک خیانت شکل نگرفته، با حال و هوایی که به جای جوانانه، کودکانه شکل گرفته و دیالوگ‌ها از فرط شبیه سازی به واقعیت، به ادا بازی تغییر شکل داده­ اند.


موضوع شک برانگیزِ حول محور حواشی فیلم، ماجرای تست گرفتن از نُهصد بازیگر برای انتخاب نقش­‌های اول و دوم فیلم بوده که قاعدتا مخاطب را آماده­ تماشای یک بازی خوب از یک استعداد تازه کشف شده می­ کند، اما آنچه که در ذوق می­ زند، بازی به شدت سطحی و غیرجذاب «سُها نیاستی» است که نه خنده­‌ها و شادی­ هایش در آمده، نه غم‌ها و در هم بودن­ هایش.

 



از آن طرف، پدرام شریفی و بابک حمیدیان با ایفای نقش درست و حساب شده، یک پرشِ کیفی در فیلم ایجاد کرده­ اند و همان عدم تطابق فیلمنامه و کارگردانی، اینجا در بازی‌ها نیز مشهود است. یعنی بازیِ خوب حمیدیان و شریفی، به اصطلاح بازی دو بازیگر دختر را می­ خورد و پارادوکسی کیفیتی به وجود می­ آورد.


در بخش‌هایی از فیلم، کارگردان سعی داشته با استفاده از نریشن (پیام‌های صوتی تلگرامی)، تاثیری احساسی روی مخاطبش بگذارد و بعضا (در سکانس‌های برفی) موفق نیز عمل کرده که البته آن­را مدیون تجربه­‌های پیشین خودش است، اما این نریشن‌ها، با توجه به موقعیت حاضر در فیلم که برای جلوگیری از لو رفتن داستان، معذور از شرح آن هستم و همچنین شخصیتی که از کاراکتر محوری فیلم (صاحب صدای نریشن) پرداخته می­ شود، گاهی بی منطق و خنده دار نمود می­ کند. گویا نویسنده می­ خواهد یک رقابت عشقی در حین رفاقت به وجود آورد که بیشتر شبیه کُری خوانی‌های دبیرستانی شده و هوش کاراکتر درون فیلم را زیر سوال می­ برد.


به طور کلی، سال دوم دانشکده من با عدم پرداخت صحیح به جغرافیای خود و شخصیت هایش، در حد فیلمی گذرا که هیچ اثری از آن در ذهن مخاطب باقی نمی­ ماند و هیچ حس عاشقانه جدی را نیز ترتیب نمی­ دهد، می­ ماند. صدرعاملی قدمی نه چندان جدی، اما قابل قبول (به عنوان فیلمی متوسط) برداشته که رایحه از کار افتادگی یک فیلمساز مهم دیگر را به همراه دارد.

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: