داستان اعدام «مانی»

ماجرای اعدام مانی به چنین روز‌هایی از سال ۲۷۴ میلادی برمی‌گردد، هرچند جزییات این محاکمه و اعدام به درستی معلوم نیست و داستان او و فرجامی که در پایان برایش رقم خورد در تاریکی‌های دانش تاریخ باقی مانده است.

کد خبر: ۱۲۳۴۹۵
۰۹:۵۰ - ۰۹ اسفند ۱۴۰۰

دیدارنیوز ـ اواخر دوره اشکانی در شهر باستانی بابل در بین‌النهرین متولد شد و برخی می‌گویند به واسطه خانواده مادری به یکی از شاخه‌های فرعی و بی‌اهمیت خاندان سلطنتی پیوند می‌خورد.

سقوط اشکانیان را دید، در خلیج فارس به کشتی نشست و به هند سفر کرد و چند سال بعد از مسیر خراسان به ایران برگشت. در زمان فرمانروایی شاپور یکم بود که به دربار ساسانی راه یافت و دومین شاه این سلسله، شاپور نزدیک شد. چرا شاپور یکم، مانی را - که ادعای پیامبری داشت و دین رسمی کشور را رد می‌کرد - پذیرفت و حتی به جمع نزدیکان خود راه داد؟

زرین‌کوب می‌نویسد: شاه ساسانی مزداپرست بود و مزداپرست هم باقی ماند، اما «ظاهرا، چون مایل نبود به موبدان و هیربدان بیش از حد پر و بال بدهد نسبت به دعوت مانی تسامح نشان داد و حتی به او اجازه داد تا به موکب وی بپیوندد.» مدتی زیر سایه شاه بزرگ - تقریبا - هرچه خواست کرد، اما بعد که قدرت و نفوذش زیاد شد و با تبلیغات و دخالت‌هایش، یکدستی و امنیت کشور را تهدید کرد شرایط به ضررش برگشت.

بساطش را جمع کردند و او را از جمع مردان دربار بیرون انداختند. اما کسی اذیت و آزارش نکرد و او در سال‌های سلطنت شاپور و بعد در دوران کوتاه حکومت پسر او هرمز از تعقیب موبدان زرتشتی که به خونش تشنه بودند در امان ماند.

اما شاه بعدی، بهرام یکم، تسلیم موبدان بود و به تسامح مذهبی هم اعتقادی نداشت. نوشته‌اند: «شاه مانی را پیش خواند، با او سخنان تند گفت و به حبس او فرمان داد» و سپس دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات این پیامبر خودخوانده برپا کرد.

دادگاهی که دشمنان مانی اداره‌اش می‌کردند. «این مخالفان مانی را به بدعت و زندقه که در آیین مزدیسنان مجازاتش مرگ بود متهم می‌کردند و وجود مانی را برای دین و حتی برای دولت مایه خطر می‌دیدند.

کینه و نفرت شدید موبدان از مانی مخصوصا از اینجا پیداست که در روایات آنها، علاوه بر سایر اتهامات، او را کج‌پای (= احنف) هم خواندند تا سیمای او را تصویری از یک شیطان لنگ واقعی سازند... در هرحال مانی را بعد از این محاکمه مختصر و سری به زندان برده‌اند و هم در آنجا کشته‌اند.

روایات مانوی حاکی است که در زندان با مانی رفتار خشونت‌آمیزی کرده‌اند، دست‌وپایش را یک چند به زنجیر‌های گران بسته‌اند و سرانجام هم نابودش کرده‌اند. به علاوه بعد از کشتن هم به اختلاف روایات سرش را بر دروازه شهر آویخته‌اند، پیکرش را مثله کرده‌اند و پوستش را هم از کاه آکنده‌اند و جای دیگر بر دروازه آویزان کرده‌اند.»

ماجرای اعدام او به چنین روز‌هایی از سال ۲۷۴ میلادی برمی‌گردد، هرچند جزییات این محاکمه و اعدام به درستی معلوم نیست و داستان مانی و فرجامی که در پایان برایش رقم خورد در تاریکی‌های دانش تاریخ باقی مانده است.

آموزه‌های او - که تلفیقی از همه ادیان پیشین بود - بر اساس بدبینی نسبت به همه چیز‌های مادی استوار بود و زهد و ریاضت را لازمه رستگاری روح معرفی می‌کرد. «برای مانوی دنیا چیزی جز آلودگی و تقید به ماده و شر نیست... و انسان که روح خود را در زندان ماده و در قید عالم ظلمت اسیر می‌بیند برای رهایی از شر می‌باید بکوشد تا عناصر نور را که در وجود او و در تمام عالم با ظلمت آمیخته است از قید ماده و ظلمت برهاند.»

گزارش از مرتضی میرحسینی

منبع: اعتماد
برچسب ها: تاریخ ایران
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: