ناکامیهای دنبالهدار منچستر یونایتد در سالهای اخیر باعث بروز عصبانیت و خشم در هواداران پرتعداد این باشگاه شده و حالا بیش از هر زمانی دل همه برای من یونایتد درخشان دوره فرگوسن تنگ شده است. آیا سولسشر مربی فعلی یونایتد توان خارج کردن این تیم را از بنبست فعلی دارد؟ مجتبا گلستانی نویسنده و کارگردان تئاتر به عنوان یک هوادار سفت و سخت من یو، یادداشتی بر این مضمون برای دیدارنیوز نوشته است.
دیدارنیوز ـ مجتبا گلستانی*: منچستر یونایتد لیگ برتر را با شکستی عجیب مقابل کریستال پالاس آغاز کرد. جلوی چشم سکوهای خالی اولدترافورد، ویای آر و ویلفرد زاها عصرانهای مفصل برای شاگردان اوله تدارک دیده بودند. اما پس از باخت نیمه نهایی لیگ اروپا مقابل سویا و شروع ناامید کننده فصل در تئاتر رویاها دوباره این تردید زیر پوست هواداران میدود که «چقدر و تا کجا میتوانیم روی اوله گونار سولسشر حساب کنیم؟»
داستان به چندین سال قبل، قریب به دو دهه پیش باز میگردد. وودی آلن در مصاحبهای مطبوعاتی وقتی میخواهد از میزان تاثیرگذاری سینماگران پیشین بر نوع فیلمسازیاش بگوید، یک جا برای چندمین بار علاقه خود به برگمان کارگردان شهیر سوئدی را با یک نقل پیش میکشد: «خیلی دوست دارم یک فیلم با فضای کارهای آقای برگمان بسازم».
به گوش برگمان بزرگ که میرسد، با جملهای کوتاه، کل آن مصاحبه مفصل را به محاق میبرد.
«شما نمیتونی!»
عصر نوزدهم سپتامبر وقتی کارگردان تلویزیونی تصمیم گرفت پس از دریافت گل سوم یونایتد، نمایی از الکس فرگوسن نشانمان دهد که با ماسکی سیاه، تنها میان سکوهایی خالی دستانش را گره کرده؛ پشت آن صورت سرخ و عینک طبی، انگار چیزی شبیه به جمله برگمان در سرش تکرار میشد. «شماها نمیتونید!»
هنوز دقایق بازی در فصل جدید دو رقمی نشده بود که یک کاتبک نه چندان تند و تیز، آسان از جلوی سه مدافع گذشت تا تاوسند دروازه دخیا را باز کند. شاو، لیندلف و مگوایر تماشاگر گلی بودند که از جا ماندن فوسه منسای جوان در راست کلید میخورد.
شاو خرید فن خال، لیندلف خرید مورینیو و مگوایر گرانترین مدافع تاریخ در لیست خرید فصل گذشته اوله بود. اما فوسه منسا محصول آکادمی است. اوضاع این روزها، ماحصل همین هزارسلیقگی مربیان دوران پسا فرگوسن است.
منسا اولین علامت سوال بعد از اعلام ترکیب رسمی دوتیم بود. فن بیساکا دفاع راست ثابت فصل گذشته یونایتد و بهترین مدافع دوفصل قبل همین کریستال پالاس، به تصمیم اوله باید شروع لیگ را از روی نیمکت تماشا میکرد. اما همه چیزی که از این دیدار به خاطر سپرده خواهد شد نه ترکیب آغازین، فیکس بودن جیمز، مک تامینای و فوسه منسا و نه شکست در بازی اول لیگ برای یونایتد بزرگ بود. چرا که ۱۶ آگوست ۲۰۱۴ هم لوییس فنخال در اولین تجربه رهبری شیاطین سرخ قافیه را به سوانسی باخت. نقش اول دیدار کریستال پالاسِ هاجسون و یونایتد نسخه ۲۰۲۰ سولسشر، هدیه تازه نفس تکنولوژی به لیگهای بزرگ دنیا بود، «ویای آر».
جوردن آیو غنایی زیر یک توپ مرده در محوطه جریمه یونایتد میزند. دخیا مهار میکند و گویا همه چیز برای ادامه بازی، عادی به نظر میرسد، ولی شک کمک داور ویدیویی، خوردن توپ به دست مدافع متوسط الحالی بود که چوب خط اشتباهات فردیاش دیگر تکمیل به نظر میرسد، ویکتور لیندلوف.
اتکینسون داور وسط پنالتی را تایید کرد. آیو خودش پشت توپ ایستاد. پنالتی را زد. دخیا موافق جهت پرید، گرفت. فریاد کشید و حالا یازده مرد آماده یک برگشت به بازی محتمل بودند...
به یاد میآورم نوید محمدزاده در فیلم متری شش و نیم که بعد شنیدن خبر صدور حکم اعدامش گفت: «اینا منو آوردن زنده کردن که خودشون بکشند».
...اتکینسون وقتی حکم خطای جلو آمدن دخیا و تکرار پنالتی را صادر کرد چنین احوالاتی بر اوله، دخیا و ده مرد دیگر گذشت. وی ای آر ظرف چند دقیقه یک مچ استخوانی را دوبار زمین زده بود.
زاها که به جای آیو پشت توپ ایستاد، توپ را به طاق دروازه شلیک کرد. دخیا برای کمک داوران ویدیویی، کسانی که نمیتوانست ببیند، ولی خوب پشت یک میز و صد دوربین مثل اساطیر احاطه به همه سکنات داشتند، کف میزد. بعد از آن دیگر هیچ اتفاقی از بازی ارزش به خاطر آوردن ندارد. حتی گل فن دِبیک تنها خرید فصل تا به اینجای کار و در ادامه گل خلاص زاها، سگ تازی سورتمه هاجسون جلوی زمین که بهترین نمایش خود را ارائه داد. همانقدر بی نقص که گمان میرود لااقل تا ژانویه تکرار آن جلوی هر تیم دیگری سخت باشد. همانقدر بی نقص که پاتریس اورا بعد از بازی در مقام کارشناس تلویزیونی بگوید یونایتد حالا از هر تیمی میتواند بارسا و رئال بسازد.
اوله شاید خوشبختترین مربی موقت تاریخ یونایتد باشد. او هواداران را یاد روزهای خوب نجات بخشی در لحظات پایانی و تعویضهای طلایی فرگوسن میاندازد. اما تعلل در جذب سانچو، ناآماده بودن مدافعان، بی ثباتی در روند نتیجه گیری و میانگین سنی پایین تیم شاید موجب شود، چند هفته یکبار نام پوچتینو را با رنگ قرمز روی جلد روزنامهها ببینیم. شاید پاسخ برگمان به وودی آلن که همیشه دلش میخواسته برگمان باشد، همان پاسخ زمان به اولهای شد که دلش میخواهد فرگوسن باشد.
* نویسنده و کارگردان تئاتر