دیدارنیوز- مرضیه حسینی: کرونا به اندازهای سبک زندگی افراد در سراسر جهان را تغییر داده که هر فردی به راحتی میتواند زندگی روزمره اش را به پیش یا پس از شیوع کرونا تقسیم کند. تاثیر کرونا، اما تنها به تغییر زندگی محدود نمیشود، این ویروس بر مرگ انسانها و نحوه مواجهه با آن نیز اثر داشته است. ممنوعیت برگزاری مراسم سوگواری و تاثیری که بر بازماندگان بیمار فوت کرده دارد یکی از تاثیرات کرونا بر مواجج با مرگ است. درست است که مناسک سوگ به صورت کلی در تسلای بازماندگان اهمیت دارد، اما پیامدهای ممانعت از به جای آوردن آیین عزا در مناطق و شهرهای مختلف بسته با جایگاهی که این آیینها در بین فرهنگها یا قومیتهای مختلف دارد، متفاوت است. آنچه این تفاوت مبتنی بر فرهنگ را ایجاد کرده تاثیرات مدرنیته بر آداب مرگ و مواجهه افراد با مرگ عزیزانشان است. گزارش زیر ضمن اشاره به تاثیر مدرنیته بر آیین مرگ در مناطق مختلف، با روایت مرگ مرد لر زبانی که در یکی از روستاهای شهرستان گچساران فوت کرده و مقایسه آن با مرگ بیماری کرونایی که در تهران درگذشته است، توضیح میدهد که مواجهه فردی تهرانی از طبقه متوسط با عدم برگزاری مراسم سوگ در ایام کرونا، با مواجهه خانوادهای لر زبان، روستایی و سنتی با مرگ عزیزی که مبتلا به کرونا بوده متفاوت است.
چه غریبانه دفنت کردند
قبرستان خاموش و غمبار بود، باد گرم تابستانی خس و خاشاک خشک شده را به همراه گرد و غبار به این سو و آن سو میبرد. چند زن سیاهپوش در حالی که چشمان قرمز اشکبارشان از پشت ماسک معلوم بود، به تک و توک فامیلی که برای مراسم تشییع آمده بودند آب معدنی تعارف میکردند و قسم میخوردند که آبها را با مایع ضدعفونی شسته و الکلی کرده اند، کسی، اما برنمی داشت. زنی که حال و روزش بسیار رقت انگیز بود به سر و صورتش میزد و شروه (نوعی مویه سرایی است که عمدتا زنان لر و کرد در مراسم سوگ میخوانند) میخواند. زن بینوا آنقدر گریه کرد و خودش را زد که از حال رفت، کسی، اما نبود که تسلایش دهد، او را در آغوش بگیرد و مانع زخمی کردن سر و صورتش بشود.
زن میان شروه هایش میگفت: اینجور غریبانه مردن حق تو نبود! یادته چقدر برات مهم بود مراسم آبرومندی داشته باشی، الهی بمیرم که کسی برای خداحافظی با تو نیامده، همه از تو میترسند، حتی از جنازه لای کفنت که مبادا مریضشان کنی، کاش میتوانستم پرستاریت رو بکنم یا حداقل قبل مرگ ببینمت، اما نذاشتن بیام پیشت. میخواستم غسلت دهم عزیزم گفتن کرونای غسل و کفن ندارد، نماز هم برایت نخواندن، گفتم حداقل بگذارید با دستان خودمان خاکش کنیم، اجازه ندادند حتی نزدیک قبرت بیاییم، خودشان خاک کردن و روی بدن نازنینت آهک ریختن، جگرم آتش گرفته، کاش میمردم و اینطور غریبانه مردنت را نمیدیدم.
مردی که فوت کرده بود، معلمی ۶۳ ساله بود، معلمی که صدها شاگرد تربیت کرده بود. آقا معلم همیشه به شوخی میگفت: وقتی من بمیرم چه مراسم باشکوهی میشود همه شاگردانم که الان برای خودشان کسی شده اند در مراسمم شرکت میکنند و خدابیامرزی میدهند.
مرگ با کرونا بدترین نوع مرگه
پسر بزرگش گوشهای مچاله شده بود و به قبر پدر نگاه میکرد و از حرفهای لحظات آخر پدر میگفت: «بنده خدا چند لحظه قبل از اینکه بی هوش بشه گفت من از مرگ نمیترسم، ولی نمیخوام با کرونا بمیرم، نمیخوام مردم از جنازه و قبرم هم بترسن، اگر اینجوری بمیرم هیچ کس از مردم آبادی و روستاهای اطراف و فامیل نمیان تو خونه و سر قبر، مادرت و خواهرات دق میکنن تنهایی نمیتونن تنهایی تحمل کنن. اگر کرونا نبود دورتون شلوغ بود. خدا کنه نمیرم بابا.
پدر بیچاره ام از همونی که میترسید سرش اومد. قبرش خیلی ترسناک بود. نذاشتن ما بِکَنیم، خود بهداشت لودر آورد و یه گودال بزرگ حفر کرد و پدرم انداختن توش، نه صلواتی، نه نمازی، نه سخنرانی هیچی. پدر من آدم گمنام و بی کس و کاری نبود توی تمام این روستاها میشناسنش، اما هیچ کس نیومد سر خاک یا تو خونمون، حتی عموها و عمه هام هم نیومدن، مادرم خیلی چشم به راه بود، حتی خواهرهای خودشم نیومدن، بیچاره مادرم.
میدونی اینجا مراسمها مثل تهران و شیراز نیست، مراسم یک ماه طول میکشه که یه هفته، ده روز اولش خیلی مهمه و جدیه، چون همه فامیل و همسایهها هستند، حتی شبها هم یه تعدادی میمونن، با بازماندهها همدردی میکنند، از تجربیات خودشون تو مرگ عزیزانشون میگن، همراه با خانواده عزاداری میکنند، غذا درست میکنن و اون آدم داغدار رو هر جور شده کمک میکنن بخوابه و یه چیزی بخوره، مردم و فامیل نمیذارن خانواده متوفی تنها بمونن تا این یک ماه سخت سپری بشه حتی بعدش هم فامیلهای نزدیک صحاب عزا رو میبرن خونه خودشون، اما برای ما هیچ کدوم ممکن نیست، تک و تنهاییم، مادرم شبانه روز گریه میکنه، زنهای روستا هم اگه تک و توک میان دور وایسمیسن مادرم بیچاره گریه میکنه میگه من که ماسک دارم به خدا من سالمم، تست دادم. خیلی دلم براش میسوزه.»
ترجیح میدم تنها باشم
لیلی به تازگی پدر ۵۴ ساله اش را به خاطر کرونا از دست داده است. او در مورد تجربهاش میگوید: «خوشحالم که بهشت زهرا خلوت بود، حوصله جیغ و داد زنها را نداشتم، البته جیغ و دادی هم که نبود، ما فامیل زیادی نداریم با همسایه هام خیلی در ارتباط نیستیم، یه مشت آدم افادهای میخواستن بیان با کیف و عینک و کفش ست کرده شون سر خاک و بعدشم برن یه رستوران شیک کلی خرج رو دست ما بذارن و برن، لازم نکرده، پدرم نزدیک به دو هفته بستری بود، نتونستم ببینمش، عوض حالا هر شب با مادرم میاییم سر خاک، قبلش میریم بین فقرا و کارتن خوابها غذا پخش میکنیم، سر قبر برای پدر شاهنامه میخونم آخه عاشق شاهنامه بود. بعضی وقتام با دوستام میاییم شمع روشن میکنیم، یه گروه هم تشکیل دادیم که توش دعا و اینا میکنیم برای پدر. عمه و خاله و .. . هممیان بهمون سر بزنن، اما خیلی کم؛ چون فکر میکنن مزاحم هستند یا ما حوصله مهمان پذیری نداریم، البته بی راه هم فکر نمیکنن. من و مامان ترجیح میدیم با یاد و خاطره پدرم تنها باشیم.»
زندگی جدید و سخیف شدن مرگ
در روزهای ابتدایی شیوع کرونا و در موج اول آن، با شنیدن خبر مرگ فرد یا افرادی که بر اثر کرونا فوت کرده اند، حتی اگر او را نمیشناختیم و نسبتی ما با ما نداشت، متاثر میشدیم، یا از شنیدن اینکه مثلا امروز ۴۰ نفر فوت کرده کرده اند وحشت میکردیم. امروزه، اما این آمار و اعداد برایمان چندان تکان دهنده نیست، و چندان هم متاثر و متاسف نمیشویم؛ گویی مرگ برایمان عادیتر شده است. عادی شدن مرگ و تبدیل شدن آن به پدیدهای دم دستی محصول زیست جدید و ایجاد تنوع در اشکال مرگ و گسترش شیوههای مردن است. به عنوان مثال مرگ بر اثر عمل بینی و سایر جراحیهای زیبایی، تصادفات و شیوع کرونا و مرگ میر گروهی افراد در جهان به نوعی سخیف شدن مرگ و تبدیل شدن آن به پدیده عادیتر در مقایسه با جهان قدیم یا پیشامدرن است.
آموزههای جدید و مناسک مرگ
یکی از مسائل بسیار مهم در ارتباط با مرگ، مناسک و آیینهای آن است. اشکال و کاردکرد این مناسک ارتباطی نزدیکی با انگارههای مدرن در هر جامعهای دارد. مدرنیته شیفته زندگی و دشمن مرگ و نیستی است به همین دلیل میکوشد مرگ را به اشکال مختلف پنهان کرده و یا نهایتا مناسک آن را کم رنگ کند و به حاشیه ببرد. در همین ارتباط شاهدیم که در کلان شهر و در شهرها و مناطقی که انگارهها و نشانههای مدرنتیه بیشتر به چشم میخورد، آیینهای مرگ جلوه کمتری داشته و سوگواری امری کوتاه مدت است. بر عکس در شهرهای کوچکتر و در روستاها و به ویژه در میان قومیتها مناسک عزا شدیدا قدرتمند و جدی بوده و مو به مو اجرا میشود و حتی ارتباط نزدیکی با سلسله مراتب اجتماعی و مفهوم آبرو و اعتبار دارد.
حال با در نظر گرفتن این نکته و این تمایز، میتوان تصور کرد که مواجهه مردم در تهران، شیراز و سایر کلان شهرها با مرگهای کرونایی و ممنوعیت آیین سوگواری چه تفاوتی با شهرستانهای کوچک و خاصه روستاها دارد. فهم این نکته که چرا در برخی شهرستانها و روستاها علی رغم ممنوعیت، مراسمها تا جای ممکن اجرا شده و یا به صورت پنهانی در خانه برگزار میشود نیز از همین زاویه قابل درک است.
جوامع سنتی که مدرنتیه تاثیر کمتری بر زندگی روزمره گذشته، جوامعی جمع گرا هستند که در آنها بحث همبستگی اجتماعی و رفتار جمعی که از جمله کارکردهای مراسم عزا و عروسی است، بسیار مهم است در حالی که در جوامع شهری و مدرن فردگرایی نمود بیشتری دارد. در جوامع سنتی ارزشها و هنجارهای پیشین همچنان کارکرد دارند. شیوع کرونا مردم این جوامع را وادار به دست کشیدن از سنتها و ارزشهایشان کرده است، این امتناع اجباری، در خصوص مسائلی، چون آیین مرگ فشار روانی و اجتماعی دیرپایی بر خانواده بازماندگان دارد.