"ابر بارانش گرفته"؛ زمزمه­‌ی یک شعر با رایحه­‌ی معجزه

برزگر در این آخرین فیلمش، سراغ مفهوم مرگ، زندگی و معجزه رفته است. داستان، داستان پرستاری است که در بیمارستانی در تهران از بیمارانی که وضعیتی حاد و وخیم دارند نگهداری می­ کند. ورزشکاری که آسیبی جدی دیده یا پیرمردی که دچار فراموشی شدید است و یا بیمارانی که شانس زنده ماندنشان ناچیز است. سارا (نازنین احمدی) در قامت پرستار، گاهی در نقش خدا ظاهر می­ شود. به آن معنی که بعضی اوقات، تصمیم می­ گیرد به وضعیت وخیم بیماران در کما خاتمه دهد و راحتشان کند یا زنده نگهشان دارد. در واقع فیلمساز، عامدانه مخاطبش را در دوراهی تردید و یقین قرار می­ دهد و از هیچ قطعیتی پیروی نمی­ کند. مقوله معجزه را در هاله­‌ای از ابهام قرار می­ دهد و در سکانس پایانی نیز آن را احتمالا یک نگرش شخصی و درونی تلقی می­ کند.

کد خبر: ۵۲۷۲۶
۱۸:۵۷ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدارنیوز ـ ایمان رضایی: عنوان عجیب و نامعمول "ابر بارانش گرفته"، نام آخرین فیلمِ فیلمسازی است که عموما او را با ساخت آثاری خلاف جریان و ابداع کننده­‌ی نوعی جریان آلترناتیو در دهه­‌ی اخیر سینمای ایران می­ شناسند. مجید برزگر از آن دست کارگردان­‌هایی است که چندان مطیع شرایط و مغلوب روند حاکم در جریان فیلمسازی نمی­ شود و هربار ایده­‌های شخصی خودش را مقابل دوربین به اجرا در می­ آورد. "یک شهروند کاملا معمولی"، "فصل باران­‌های موسمی" و مخصوصا "پرویز"، از آثار سابق این فیلمساز تجربه­ گرا محسوب می­ شوند که در محافل تخصصی و هنری سینما، طرفداران پر و پا قرصی هم دارند. "ابر بارانش گرفته" را اما می­ توان جدی­‌ترین و حرفه­ ای‌ترین تجربه­‌ی برزگر در کارنامه­ اش خواند. فیلمی مملو از ادای دین­‌هایی به بزرگان تاریخ سینما و شامل نگاه و اندیشه­‌های تحلیلی در باب تفکرات فلسفی فیلمساز.

برزگر در این آخرین فیلمش، سراغ مفهوم مرگ، زندگی و معجزه رفته است. داستان، داستان پرستاری است که در بیمارستانی در تهران از بیمارانی که وضعیتی حاد و وخیم دارند نگهداری می­ کند. ورزشکاری که آسیبی جدی دیده یا پیرمردی که دچار فراموشی شدید است و یا بیمارانی که شانس زنده ماندنشان ناچیز است. سارا (نازنین احمدی) در قامت پرستار، گاهی در نقش خدا ظاهر می­ شود. به آن معنی که بعضی اوقات، تصمیم می­ گیرد به وضعیت وخیم بیماران در کما خاتمه دهد و راحتشان کند یا زنده نگهشان دارد. سارا زندگی تمام آدم­‌های روی تخت بیمارستان را در دست خود، درون یک سرنگ خلاصه کرده و تزریق آن به سرم بیمار، خط پایانی است برای آن­ ها. این چنین است که او در راهرو‌های بیمارستان قدم می­ زند و با نگاهی خاص به باقی آدم­ها، نوعی جایگاه ویژه را برای خود فراهم می­ کند و خود را در مراتبی بالاتر قرار می­ دهد. این نگاه بالا به پایین که از سر اختیارات سارا مبنی بر باقی ماندن یا نماندن حیات برخی بیماران است، گاهی تبدیل به شکلی از دلسوزی نیز می­ شود. همدردی با آشنایان و سرپرستان بیمار و بیرون راندن و جدی نگرفتن یک حافظ قرآن که مدعی است می­ تواند با دعا بیمارش را شفا دهد.
 

 
فیلم در یک سوم ابتدایی خود در راستای پرداخت شخصیت و محیط پیرامون سارا گام بر می­ دارد. محیط کاری او را در کنار حریم شخصی­ اش در کنار همسری که کاملا مطیع اوست و حتی یک موقعیت عالی شغلی را به خاطر سارا از دست می­ دهد تصویر می­ کند. ماجرا، اما از آنجایی آغاز می­ شود که سارا بابت پرستاری از یک پیرمرد که در کما به سر می­ برد، راهی شمال می­ شود تا میان این خانواده ثروتمند، از پدر پیرشان نگهداری کند. آنچه که در ابتدا شاهدیم، عدم امیدواری سارا نسبت به بهبود بیمار است و ترجیحش جدا کردن دستگاه و پایان دادن به حیات پیرمرد است. اما رفته رفته اتفاقاتی جزئی در قالب یک سری معجزه، همه چیز را دست خوش تغییر می­ کند. لیوانی که خود به خود از روی میز حرکت کرده و می­ افتد (سکانسی که عینا در فیلم "استاکر" تارکوفسکی وجود دارد) یا علائم سینوسی و ناپایداری که دستگاه نشان می­ دهد و بیماری که در اوج ناامیدی، دوباره حیات را احساس می­ کند. نکته کلیدی و استعاری فیلم، اما در مکالمه بین آریا (نوه­‌ی پیرمرد بیمار) و سارا شکل می­ گیرد؛ آنگاه که علت سکته پدربزرگ را استعمال ماری جوانا و دیدن یک نهنگ صورتی در دریا تعریف می­ کند. اینکه واقعا پیرمرد، نهنگی صورتی را در دریا دیده یا تماما زاده توهماتش از سر کشیدن ماری جوانا بوده هرگز مشخص نمی­ شود و علی رغم اصرار‌های سارا مبنی بر قطع نکردن دستگاه نیز بی فایده است و خانواده، تصمیمشان را گرفته­ اند.

در واقع فیلمساز، عامدانه مخاطبش را در دوراهی تردید و یقین قرار می­ دهد و از هیچ قطعیتی پیروی نمی­ کند. مقوله معجزه را در هاله­‌ای از ابهام قرار می­ دهد و در سکانس پایانی نیز آن را احتمالا یک نگرش شخصی و درونی تلقی می­ کند. چیزی شبیه به این نگاه که معجزه نه رویکردی بیرونی، که تاثیری کاملا درون­ ذهنی دارد و وابسته به تمام آن چیزی است که می­ خواهیم به آن باور داشته باشیم یا خیر.

اما آنچه که فیلم را از قالب یک بیانیه­‌ی خشک و حوصله سر بر فلسفی خارچ می­ کند، ساختار شاعرانه و چشم نواز آن است. فیلمبرداری خیره کننده مسعود امینی تیرانی و میزانسن­‌های فکر شده و درست مجید برزگر، در کنار استفاده از قطعات گوش­ نواز کلاسیک در زمینه، "ابر بارانش گرفته" را تبدیل به یکی از بهترین فیلم­‌های سال جاری سینمای ایران می­ کند. اثری جسور با پشتوانه­‌ای هنری/فلسفی. چیزی که در سینمای راکد ما تقریبا نایاب است.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: