بررسی نقش جبهه ملی، بازار و اصناف در پیروزی انقلاب/ بخش پایانی

محمدی اردهالی: شهید بهشتی با ولایت فقیه مخالف بود/ در بازار از نظرات امام دفاع می‌کردیم/ بازرگان باور نمی‌کرد روحانیت در مسند قدرت قرار بگیرد

پیشتر قسمت اول گفت‌وگوی دیدارنیوز با محمد محمدی اردهالی از اعضای جبهه ملی و فعالان بازار را منتشر ساختیم. در قسمت پایانی، وی به پایگاه اجتماعی نیرو‌های ملی‌گرا، کمک‌های بازار به سازمان مجاهدین خلق و... اشاره کرده است. وی همچنین در بخشی از سخنانش می‌گوید که مهندس بازرگان با کسانی مثل علامه طباطبایی، شهید مطهری، مجتهد شبستری و هاشمی رفسنجانی در ارتباط بود. آقای مهندس بازرگان حتی به فکرش نمی‌رسید که روحانیت ادعای حکومت داشته باشد. ما به فکرمان نمی‌رسید. یعنی ما به جایی نرسیده بودیم که برای خودمان معنی کنیم حکومت دست روحانیت می‌افتد. آقای خمینی صریح گفت آقایان نباید پست بگیرند. هر اتفاقی که افتاد بعد از انقلاب افتاد. من صحبتی راجع به اینکه قرار است روحانیت قدرت را به دست بگیرد نشنیده بودم. در ادامه می‌توانید بخش پایانی این گفتگو را بخوانید.

کد خبر: ۵۱۲۲۷
۱۶:۲۶ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۸

دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: پیشتر قسمت اول گفت‌وگوی دیدارنیوز با محمد محمدی اردهالی از اعضای جبهه ملی و فعالان بازار را منتشر ساختیم. در قسمت پایانی، وی به پایگاه اجتماعی نیروهای ملی‌گرا، کمک‌های بازار به سازمان مجاهدین خلق  و... اشاره کرده است.

 

ببینید: گفتگوی دیدارنیوز با محمد محمدی اردهالی در آپارات

 

دیدارنیوز: گروه‌های چپ بیشتر پایگاه‌شان در بین قشر دانشگاهی بود، مردم کوچه و بازار هم طرفدار اسلام‌گرا‌ها بودند. این سؤال مطرح است که ملی‌گرا‌ها پایگاه اجتماعی‌شان کجا بوده؟ شما بارها گفتید بازار به حمایت از برنامه‌های جبهه ملی این کار را کرد. معتقدید جبهه ملی در بازار پایگاه داشت؟
محمدی اردهالی: مؤتلفه در دانشگاه و در بین روشنفکران هیچ کسی را نداشت. در بازار تهران نیرو داشت، اما نام دکتر مصدق یک نام کوچکی نبود. یک نام بزرگی بود که سابقه‌اش هم در بازار تهران بزرگ بود.


دیدارنیوز: یعنی مصدق در بازار هم پایگاه اجتماعی داشت؟
محمدی اردهالی: بله، بازار تهران خیلی کمک می‌کرد. در سال ۱۳۵۷ وقتی می‌خواستند هواپیمای آقای خمینی را کرایه کنند بازار تهران از داخل صندوق پس‌انداز جاوید برای هواپیما پول جمع کرد. صندوق پس‌انداز جاوید مال ملیون بود و پول جمع شد. بعد هم پول بازگشت. جبهه ملی در بازار پایگاه محکمی داشت؛ جامعه بازار تهران در عین اینکه وابسته به جبهه ملی بود، اما یک نیروی جداگانه بود. خودش شخصیت و سابقه مبارزه داشت. جبهه ملی از احزاب مختلف تشکیل می‌شود. جبهه ملی یک گروه نبود. جامعه اصناف یکی از احزابی بود که سابقه داشت. دیگرانی هم بودند. حزب ایران بود، حزب ملت ایران بود. احزاب دیگری هم بودند که وابسته به جبهه ملی بودند. البته همه این‌ها برای جریان سال ۱۳۵۷ نیامدند اما سردمدار حضور، جامعه اصناف و پیشه‌وران با حزب ملت ایران بود. حزب ایران هم آن آخر‌ها آمد. آن‌ها هم کمک کردند که مال آقای دکتر سنجابی بود. به هر صورت در قضایای آن دوران جبهه ملی و نهضت آزادی  با اسلام‌گراها توأمان عمل می‌کردند و خودشان را جدا حساب نمی‌کردند. اصلاً دوست نداشتیم که بگوییم اینجا مال شما است و آنجا مال ما است. سعی ما این بود که بنا به نظر آقای خمینی وحدت داشته باشیم، ما واقعاً به وحدت پایبند بودیم. در همه کارهایمان با هم صحبت می‌کردیم. برخی جا‌ها با هم صحبت می‌کردیم، به نتیجه هم نمی‌رسیدیم، اما در عین حال به آن وحدت کلمه معتقد بودیم و همان وحدت کلمه هم باعث پیروزی انقلاب شد.


دیدارنیوز: جبهه ملی شعار اصلاحات و مخالفت با دیکتاتوری را مطرح می‌کند که شما هم به آن اشاره کردید. طبیعتاً بر اساس این شعار، این‌ها دنبال عوض کردن حکومت و نظام سلطنت نبودند و دنبال اصلاحات بودند. بفرمایید از چه زمانی به این سمت رفتند که باید حکومت عوض شود؟
محمدی اردهالی: این شعار مربوط به سال ۱۳۴۲ بود. این مدتی که کشور آرام بود اتفاق‌های مهمی افتاد. مرحوم بازرگان که می‌دانید و شما خودتان هم اشاره کردید. من هم خودم در آن دادگاه بودم که اشاره کردند که آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم. از سال ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ سازمان مجاهدین درست شد. از جوانان دانشگاهی جبهه ملی، چریک‌های فدایی خلق را درست کردند. این‌ها آرام ننشستند. سازمان مجاهدین خلق را جوانان و یاران متدین و صاحب فکر مذهبی نهضت آزادی شکل دادند.  نتیجه‌اش هم این بود که در مبارزات کار کردند و خیلی هم شکنجه شدند و خیلی هم کشتند. جامعه بازار هم به این‌ها کمک می‌کرد.


دیدارنیوز: به سازمان مجاهدین و چریک‌های فدایی؟
محمدی اردهالی: بیشتر به مجاهدین کمک می‌کرد.


دیدارنیوز: تا چه سالی کمک می‌کرد؟
محمدی اردهالی: تا سالی که در سازمان مجاهدین خلق، انشعاب ایجاد شد و آن انشعاب که ایجاد شد و جدا شدند و برنامه راه انداختند و پرچم عوض کردند و آن آیه قرآن را آن‌ها عوض کردند. بازار تهران همه به این‌ها کمک می‌کردند. جا دارد داستان محسن خاموشی را تعریف کنم. محسن خاموشی کسی بود که دو تا آمریکایی را کشت و بعد هم دستگیر شد و خیلی زود وا داد. این جزء گروه‌های چپ شده بود. یعنی آن زمان که سازمان مجاهدین، بچه‌های اسلامیش را کشته بود و به همین طیف جدیدی که بعداً از دلش مسعود رجوی در آمد، تبدیل شده بود، در زندان با یکی از دوستان ما زندانی بود. می‌گفت ما اینقدر از بازار تهران پول دریافت می‌کردیم که به فداییان خلق کمک می‌کردیم. به آن‌ها می‌گفتیم شما دیگر بانک نزنید و ما کمک‌شان می‌کردیم. این‌ها را وقتی شنیدیم به حال خودمان گریه کردیم. چون ما دوست داشتیم بر مبنای اسلامی کار بچرخد. اما دیدیم که فداییان خلق هم توسط سازمان مجاهدین کمک می‌شوند برای اینکه دیگر نروند بانک بزنند. دیگر از سال ۱۳۴۹ هیچ بانکی را نزدند و از سازمان مجاهدین کمک می‌گرفتند. سازمان مجاهدین هم از داخل بازار پول جمع می‌کرد. همه ملیون کمک‌شان می‌کردند.

 


دیدارنیوز: به نوعی شما با واسطه خرج‌شان را می‌دادید.
محمدی اردهالی: نمی‌شود این طور گفت. اما در عین حال مرحوم لاهوتی نماینده آقای خمینی بود. بچه‌هایش هم جزو مجاهین بودند. همین آقای لاهوتی به عنوان خمس سهم امام پول می‌گرفت و جمع می‌شدیم در بازار تهران پول‌ها را می‌بردیم به ایشان می‌دادیم. ایشان پول‌ها را می‌گرفت و به دست مجاهدین می‌رساند و مجاهدین هم به دست چریک‌های فدایی خلق می‌رساندند. سال ۱۳۵۴ که یکباره مردم به این نتیجه رسیدند که ما داریم از همه چیزمان می‌زنیم و مجاهد، خودش رفته آنجا و اپورتونیست(فرصت طلب) شده و از این طرف به سازمان فداییان خلق کمک می‌کند، یک حالت انفعال ایجاد شد. خود هاشمی رفسنجانی به این‌ها کمک می‌کرد. آقای لاهوتی کمک می‌کرد. آقای منتظری کمک می‌کردند و خیلی به این‌ها کمک می‌کردند. عمدتاً سال ۵۴ خط‌شان جدا شد.


دیدارنیوز: در فضایی که مردم به خصوص قشر جوان به مبارزه مسلحانه گرایش پیدا کرده بود و به همین سبب جوانان نهضت آزادی و جبهه ملی به سازمان مجاهدین و فداییان خلق رفتند، چرا آقایان جبهه ملی و ملی‌گرا‌ها دنبال مبارزه مصلحانه بودند؟ 
محمدی اردهالی: از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ اگر به آقای فروهر هم می‌گفتیم به سازمان مجاهدین می‌خواهیم کمک کنیم، می‌گفت کمک بکنید. یادم است آقای فروهر در جلسه گفت مبارزه چند شاخه دارد. یک شاخه‌اش این است که بروید جنگ مسلحانه کنید. اما توده مردم به این نمی‌پیوندند. این مال یک قشر خاصی است. سازمان مجاهدین هیچ موقع نتوانسته دویست یار بگیرد. اما جامعه بازار و جبهه ملی روی توده میلیونی نشستند، نه روی توده صد نفره سازمان مجاهدین. سازمان مجاهدین بتواند یک گوشه مبارزه را بگیرد. مبارزه اصل کاری این طرف است. هیچ کس آن طرف موفق نمی‌شود، اما ما با آن‌ها در نمی‌افتیم. دوستشان هم داریم. یکی حرکتی که دارد انجام می‌دهد این‌ها جلو می‌روند. آن موقع فکر انشعاب نمی‌کردیم که کار به اینجا‌ها بکشد. بگذارند بروند. این پیرمردی که در بازار می‌تواند یک نان سنگک کمک کند اینکه نمی‌تواند برود مجاهد شود. این جامعه اصنافی که صبح دارد کمک این‌ها می‌کند این‌ها که نمی‌توانند مجاهد شوند. این‌ها یک مقدار جوانان پرشوری هستند. آن‌ها بیشتر به ما احتیاج دارند، تا ما به آنها. ما لشکر اصل کاری هستیم. ما هستیم که می‌توانیم توده ملت را به صحنه بیاوریم. آن‌ها آخرش صد یا صد و بیست نفر می‌شوند. دویست نفر طرفدار هم پیدا می‌کنند، اما نه طرفداری که اسلحه دستش بگیرد. اسلحه به دست همین تعداد است. حالا بگذارید کارشان را بکنند و با آن‌ها در نیفتید. به هر صورت این فکر‌ها در سیستم جامعه بود. مبارزه می‌طلبد جمعیت میلیونی به میدان بیاید. جامعه‌ای که صد و یا صد و پنجاه مبارز داشته باشد، شاه می‌توانست نابودشان کند که این کار را هم کرد.


دیدارنیوز: البته یک بحث دیگری هم وجود دارد. وقتی که قرار به مبارزه مسلحانه باشد اگر بخواهید اسلحه دست بگیرید طرف مقابل که قدرتمندتر  از تو است، جواب گلوله را با گلوله می‌دهد. طبیعی است که این سبک و سیاق مبارزه نمی‌توانست موفق شود که فکر هم می‌کنم نشد.
محمدی اردهالی: ما در جلسات خصوصی‌مان این‌ها را مطرح می‌کردیم که با این‌ها چه باید کنیم؟ همه ما به این نتیجه می‌رسیدیم که این‌ها تا یک جایی می‌توانند جلو روند، از آنجا جلوتر نمی‌توانند بروند و نمی‌شود. توده ملت را باید به حرکت در آوریم.

 

 

دیدارنیوز: اشاره کردید آقای بازرگان و سنجابی و دوستان دیگری که آن زمان در جبهه ملی یا نهضت آزادی بودند، رهبری امام خمینی را پذیرفته بودند. بعد یک اطلاعیه نهضت آزادی ۲۷ خرداد سال ۶۰ می‌دهد. در آن اطلاعیه مرحوم بازرگان معتقد است امام و انقلابیون خواستار اسلام بودند و همه چیز را در واقع برای اسلام می‌خواستند. نهضت آزادی همه چیز را برای ایران می‌خواست. این تفاوت وجود دارد. یعنی ما دو تا گروه را می‌بینیم که یک هدف مشترک دارند و آن هم تغییر حکومت و سلطنت است. اما یک گروه همه چیز را برای ایران می‌خواهد. چون آن‌ها می‌گویند اگر قرار است اسلامی باقی بماند، باید ایرانی وجود داشته باشد. چون مردم باید باشند و ایران باید باشد که اسلام باقی بماند. یگ گروه به رهبری امام همه چیز را برای اسلام می‌خواستند. این‌ها چگونه می‌توانستند در کنار هم فعالیت کنند؟ با توجه به این ذهنیت که امام فرمود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر، آقایان نهضت آزادی در این فضا آمدند دولت را دست گرفتند و می‌خواستند در این فضا کار کنند.

محمدی اردهالی: حرکت ۱۳۵۷ بر مبنای صحبت‌هایی بود که آقای خمینی در پاریس بیان می‌کرد. در پاریس هیچ صحبتی از ولایت فقیه نبود.


دیدارنیوز: آقایان چرا صحبت‌های آن صد و هجده روز پاریس و نوفل لوشاتو را بررسی کردند؟ شما اگر سلسله درس‌های ولایت فقیه امام در نجف را بررسی می‌کردید به روشنی مبنای فکری امام مشخص می‌شد.
محمدی اردهالی: ولایت فقیه در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. قبلاً هم صحبت نشده بود. من شخصاً با مرحوم بهشتی صحبت کردم که این ولایت فقیه چیست؟ دیدم آقای بهشتی هم با ولایت فقیه مخالفند. گفت من به امام گفتم اگر بخواهیم این را مطرح کنیم فاتحه. آقای خمینی یک مبارزاتی داشته از سال ۱۳۴۰ که با شرکت خانم‌ها مخالف بود. تا سال ۱۳۵۷ هم با آن دیدگاه بود. سال ۱۳۵۷ وقتی وارد پاریس شد، آنجا متوجه شد دنیا چه خبر است. در آنجا وقتی که از او سؤال می‌کنند که شما نظرت در مورد جمهوری اسلامی چیست؟ می‌گوید یک چیزی بهتر از جمهوری فرانسه. به یاد دارم وقتی برای موسیقی با آقای گلپایگانی صحبت کرده بودند، گفته بود که من گفته بودم این زنگ ساعت را قطع کنند، آنوقت شما می‌خواهید در مورد موسیقی صحبت کنید؟ خب ما این‌ها را از قبل از آقایان خبر داشتیم. اما نمی‌توانیم بگوییم سال ۱۳۵۷ آقای خمینی در نجف و بعدش در پاریس همان فرد قبلی بود. تقریباً از یک سال قبلش آقای خمینی در مصاحبه‌ای که با آقای قطب زاده کردند و در روزنامه‌های فرانسه و آمریکا منتشر کردند ما آنجا یک آقای خمینی دیگری دیدیم.


دیدارنیوز: فکر می‌کردید نظراتش نسبت به گذشته تغییر کرده است.
محمدی اردهالی: بله، آقای خمینی در سال ۱۳۴۲ که در مورد خانم‌ها آن نظر را داشت، سال ۱۳۵۷ خانم‌ها را در خیابان می‌دید. می‌توانست بگوید این خانم‌ها به خانه‌هایشان باز گردند؟ تمام آن چیزی که شما الان دارید سؤال می‌کنید ما پی‌ریزی آقای خمینی را در سال ۱۳۵۷ در پاریس می‌بینیم. آن را می‌بینیم نه آن چیزی که سال ۱۳۴۸ و سال ۱۳۴۷ بیان کرده است. خب این‌ تغییرات را داده بود، اگر بگویید که تغییر نکرده بود خب من جواب دارم. اما اگر بگویید که نبوده، من می‌گویم بوده است. همه ما‌ها قابل تغییر هستیم. آقای خمینی از یک سال قبل تا پیروزی انقلاب هر حرفی را که زده بگذارید کفه ترازو؛ ما در بازار دفاع می‌کردیم؛ می‌نشستیم با این‌ها صحبت می‌کردیم با مردم صحبت می‌کردیم. آقای خمینی شریعتی را که رد نکرد. آقای خمینی در خصوص فوت دکتر شریعتی تسلیت گفت و برای ایشان مقام گذاشت. یک گروهی با ایشان صحبت کرده بودند، مثلاً آقای مطهری رفته بود می‌خواست آقای خمینی علیه شریعتی بگوید. امام خمینی علیه شریعتی اطلاعیه صادر نکرد و قبول‌شان کرد. اینکه شما بروید یک کتاب توضیح المسائل آقای خمینی را و یا ولایت فقیه آقای خمینی یا کتاب‌های گذشته‌اش را بیاورید، ما آن‌ها را قبول نداشتیم. هر شخصیتی در طول زندگی‌اش تغییر می‌کند. مثلاً ماندلا در مبارزات مسلحانه یک کار‌هایی کرده، اما در زندان تغییر کرده است. زندان‌بانش را به عنوان رئیس دفترش منصوب کرد. خب این آدم تغییر کرده است. خیال می‌کنید ما برای آقای خمینی چنین فکری نمی‌کردیم؟ همه این طور فکر می‌کردند. اگر بخواهیم به گذشته مراجعه کنیم، به هیچ جا نمی‌توانیم برسیم.

آقای خمینی هر حرکتی در پاریس انجام داد برای ما نمونه بود، من خیلی اطلاعات دارم که آقای خمینی گذشته و کارهایش خیلی دقیق بوده است. همین آقای ربانی شیرازی برای ما تعریف می‌کرد و می‌گفت که آقای خمینی وقتی آقا مصطفی فوت کرده بود یک حقوق برای طلبه‌هایی که زیر دستش بودند به صورت مساوی می‌داد. آقای آقا مصطفی که خودش داشت می‌شد در حد آقای خمینی رفته بود نزد پدر گله کرده بود که من زندگی‌ام نمی‌گذرد. گفته بود باید بگذرد. بعد ایشان رفته بود پیام داده بود و از آقای خویی پول گرفته بود و کمک گرفته بود تا زندگی‌اش اداره شود. این را آقای ربانی شیرازی به ما می‌گفت و می‌گفت آقای خمینی این است. راست هم می‌گفت. من پولی برای مصباح یزدی خرج کرده بودم. آقای ربانی از زندان بیرون آمد گفت مال مصباح را آقای خمینی قبول نمی‌کنند. خیلی حساب شده کار می‌کرد. گفتم برایش دستگاه خریدم فرستادم. گفت بیخود فرستادی. تو پول دستت بوده نمی‌توانی پول آقای خمینی را برای این راه خرج کنی. خب من این‌ها را از آقای خمینی دیده بودم. آقای خمینی یک شخصیتی بود فکرش و راهش برای ما اظهر من الشمس بود. پشت خط را که ما نمی‌توانیم ببینیم که پشت خط چه اتفاقی دارد می‌افتد.


دیدارنیوز: مرحوم بازرگان یک فرد مذهبی بود. ایشان نظرش در مورد ورود روحانیت به نهاد قدرت چه بود؟
محمدی اردهالی: من می‌خواهم به شما بگویم که آقای مهندس بازرگان با کسانی مثل علامه طباطبایی، شهید مطهری، مجتهد شبستری و هاشمی رفسنجانی در ارتباط بود. آقای مهندس بازرگان حتی به فکرش نمی‌رسید که روحانیت ادعای حکومت داشته باشد. ما به فکرمان نمی‌رسید. یعنی ما به جایی نرسیده بودیم که برای خودمان معنی کنیم حکومت دست روحانیت می‌افتد. آقای خمینی صریح گفت آقایان نباید پست بگیرند. هر اتفاقی که افتاد بعد از انقلاب افتاد. من صحبتی راجع به اینکه قرار است روحانیت قدرت را به دست بگیرد نشنیده بودم. بالاتر آن را بگویم. در ختم پسر مرحوم صادق خیاط بود، بچه‌های صادق عضو مجاهدین بودند و در زندان پهلوی تیر باران شده بودند. پدرشان یک ختم مختصری در خانه‌اش گرفته بود. بازرگان و آقای بهشتی و دیگران هم بودند. مجلس ختم چهل پنجاه نفره در خانه گرفته بودند. به مرحوم بهشتی گفتند ده دقیقه صحبت کن. اوایل سال ۱۳۵۷ بود. بهشتی گفت: «اگر انقلاب در ایران پیروز شود، اگر این گذشته مجاهدین به اینجا‌ها کشیده نمی‌شد، مجاهدین نفر اول بودند. بعد نهضت آزادی و بعد جبهه ملی.» هیچ صحبتی از روحانیت نمی‌کند که این‌ها باید حکومت را در دست بگیرند. اما خب این نوار ضبط نشده است. اما این حرف‌ها بوده است. کسی در آن شرایط اصلاً فکر نمی‌کرد. مثل این می‌ماند که امروز یک زلزله بیاید و به ما بگویند چرا شما از زلزله حرف نزدید.

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی : ۰
غیر قابل انتشار : ۰
فاتح
|
|
۲۰:۵۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۰
.......هر كى هر چى بگه شما منتشر مى كنيد؟ با چه فكتى گفته شهيد مظلوم بهشتى مخالف ولايت فقيه بوده؟