دیدارنیوز ـ کافی است کمی وقت بگذارید؛ چهار، پنج داستان از یک نویسنده، دو، سه داستان دیگر (مینی مال هم بود، مهم نیست ولی بخورد به داستانهای اول)، یک یادداشت از رولان بارت، دریدا یا حتی میشل فوکو (بسته به آهنگ نامش) درباره «شیوههای روایت در متون پساساختارگرایانه» از سایتی، جایی دانلود (بخوانید تهیه) کنید برای پیشگفتار کتابتان البته به نام شریف خودتان! میماند مقدمه که آن هم زنگ میزنید به دوستتان که یکی از دوستانش سلام و علیکی با اعاظم ادبیات دارد و به او میگوئید از یکی از آنها نوشتهای درباره تاثیر داستانهای شما بر نظریههای روایت از عهد عتیق تاکنون، بگیرد.
همه این کارها را که کردید، بدون اینکه دست به شعله بزنید، به همان دوستتان میگوئید که از دوستش نشانی و تلفن ناشری - ترجیحاً این کاره - را برایتان بگیرد. این مرحله هم که انجام شد، کتابتان تقریباً آماده است فقط کافی است یکی، دو روز صبر کنید، فیپایش از کتابخانه ملی بیاید و بعد میرود ارشاد. شما هم که از اول دنبال دردسر نبودهاید و زبانم لال کلماتی یا جملاتی سخیف و دور از اخلاق حسنه در کتابتان نیاوردهاید. با این حال کمی صبر کنید، مبادا به رسانهها زنگ بزنید که «این کتابم چند ماه است منتظر مجوز است» بالاخره مجوزش میآید و اگر به مشکل کاغذ نخورَد - که انشاءالله این مانع هم بر سر راهتان سبز نخواهد شد - لحظه چاپ میشود. بله! کتاب شما آماده است و از این به بعد لازم نیست جواب سلام کسی را بدهید. شما دیگر نویسندهاید!
ماجرای کتابسازی و تکثیر غیرقانونی کتابهای مولفان و مترجمان در ایران، داستانی است پرآبِ چشم. شکایتهای نویسندگان، شاعران و دیگر پدیدآورندگان آثار مکتوب نسبت به کپیبرداری از کتابهایشان، گاه و بیگاه با یک موج بالا میرود و بعد از شنیدن پاسخهایی شبیه «من نبودم، دستم بود» از سوی کسانی که انگشت اتهام به سویشان دراز شده و نیز اظهارات مسئولان پاسخگو در مذمت این عمل نکوهیده، فروکش میکند.
از یک سو کمتر شنیده میشود که فلان نویسنده از فلان کس که داستانی، شعری یا مقالهای از کتاب او به سرقت برده، به جایی شکایتی برده باشد و از سوی دیگر مسئولان متولی این امر، مایلاند جهت پیکان را به صاحبان آثار برگردانند که: «چرا شکایت نمیکنید؟». در هر حال بازار سرقتهای ادبی داغتر از گذشته است و امروزه دیگر «کپیبرداریهای غیرمجاز» نه یک خلاف بزرگ، بلکه بخشی از بازار مکارهای است به نام «کتابسازی».
ماده ۲۳ قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب سال ۱۳۴۸ - که در فقدان قانونی بهروزتر همچنان تنها قانون موجود در کشور در این رابطه است - میگوید: «هر کس تمام یا قسمتی از اثر دیگری را که مورد حمایت این قانون است به نام خود یا به نام پدیدآورنده بدون اجازه او و یا عالماً عامداً بهنام شخص دیگری غیر از پدیدآورنده نشر یا پخش یا عرضه کند، به حبس تأدیبی از ۶ ماه تا ۳ سال محکوم خواهد شد». در ماده ۲۹ همین قانون آمده است: «مراجع قضایی میتوانند ضمن رسیدگی به شکایت شاکی خصوصی نسبت به جلوگیری از نشر و پخش و عرضه آثار مورد شکایت وضبط آن دستور لازم به ضابطین دادگستری بدهند».
در واقع قانونگذار از حدود پنج دهه قبل بر «جرم» بودن پدیده «کتابسازی» و «تکثیر غیرمجاز کتاب» تصریح دارد اما سوالی که همچنان باقی است چرایی نبود (و یا در حالتی خوشبینانه کمبود) برخوردهای قانونی با این جرم و مرتکبین آن در تمام این سالهاست. البته در این سالها قدمهایی برای برخورد جدی با این پدیده برداشته شده است. چند سال پیش و زمانی که اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران طرحی را برای انتقال فرآیند ممیزی کتاب از قوه مجریه به قوه قضائیه و قانون مربوطه را به بعد از انتشار - همانند آنچه در حوزه مطبوعات در حال وقوع است - به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه کرد، موضوع تشکیل دادگاه کتاب هم بر سر زبانها افتاد.
این طرح البته در جریان بازدید مقام معظم رهبری از نمایشگاه کتاب تهران در همان سال (۱۳۹۲) از طریق هیئت مدیره این اتحادیه به استحضار ایشان رسید. پیشنهاددهندگان این طرح معتقد بودند تشکیل دادگاهی همانند دادگاه مطبوعات برای حوزه کتاب با تمام اجزای خاص خودش مثل هیئت منصفه، میتواند به برطرف شدن بسیاری از مسائل و مشکلاتی که امروزه مطرح میشود، کمک کند.
«بهزاد پاکروح»، پژوهشگر، نویسنده و مسئول انتشارات «اندیشه سرا» که چند سالی است به عنوان یک فعالیت صنفی و مدنی، کمپینهای مختلفی را به ویژه در فضاهای مجازی برای پیشگیری از پدیدههایی مانند کتابسازی، تکثیر و عرضه غیرقانونی کتابها و همچنین دانلود و به اشتراک گذاریغیرقانونی فایل دیجیتال آثار و سرقتهای ادبی و غیره، شکل داده و به صورت جدی پیگیر این قبیل تخلفات و اصطلاحاً رو کردن دست متخلفین بوده است، در گفتگویی تفصیلی با خبرنگار مهر، ضمن شرح برخی ماجراهای عجیب و غریب که در این حوزه رخ میدهد، به منشا این قبیل تخلفات در حوزه نشر، عملکرد دستگاههای مسئول و نقش تشکلهای صنفی در مقابله با این پدیده و حل این معضل و البته تاثیر کمپینهایی که برای مقابله با این پدیده شکل گرفته است، پرداخت.
مشروح این گفتگو در زیر از نظر مخاطبان میگذرد:
* به عنوان یک ناشر فعال در پیگیری مسائل صنفی ناشران و پدیدآورندگان آثار که به صورت ویژه در حوزه پیشگیری از سرقت ادبی، فعالیتهای صنفی و مدنی انجام میدهد، وضعیت رعایت حقوق حرفهای ناشران و پدیدآورندگان آثار را در شرایط کنونی در کشورمان چگونه ارزیابی میکنید؟ و آیا گزارش یا آماری مستند از این وضعیت، وجود دارد؟
واقعیت این است که از نظر رعایت حقوق مادی و معنوی پدیدآورندگان، در «وضعیت بحرانی» قرار داریم. ما در فهمیدن و فهماندن ابتداییترین اصول مرتبط با این موضوع تاکنون چندان موفق نبودهایم. با چند مثال وضعیت را در بین اقشار مختلف شرح میدهم:
در مثال اول گروهی از «نویسندگان» را مطرح میکنم. بسیاری از کسانی که خود را نویسنده میدانند، از حقوق مادی و معنوی پدیدآورندگان بیاطلاعاند. کتابهایی را برای انتشار میآورند که چند درصد و حتی صد در صد محتوایش، متعلق به خودشان نیست. رفتهاند چند کتاب فارسی را خواندهاند و از هر جایش که دلشان خواسته، یادداشت برداشتهاند و گمان میکنند چیزی که رونویسی کردهاند، مال خودشان شده است!
در مواردی که به این دلیل کتابی را برای انتشار نپذیرفتهایم، آن کتاب چند هفته بعد در انتشاراتی دیگر منتشر شده است! یعنی بهراحتی میشود ناشری را پیدا کرد که یا با این بحث «حقوق پدیدآورندگان» آشنا نیست یا آشنا هست اما برایش ارزشی قائل نیست؛ یکبار به یک نویسنده گفتم که این نرمافزار متعلق به شما نیست بنابراین حق نداریم آن را ضمیمهی کتابتان کنیم. پاسخ داد: «مال خودم هست! خودم کِرَکش کردهام!». مثل اینکه بگوید «مال خودم است چون خودم دزدیدهامش!».
شخصی یک کتاب آشپزی را برای انتشار آورده بود. پرسیدم شما آشپز هستید؟، گفت نه. پرسیدم مطالب کتاب را از کجا آوردهاید؟، گفت از اینترنت. گفتم پس مال خودتان نیست!. گفت از جاهایی برداشتهام که صاحب نداشت! پرسیدم آیا این غذاها را خودتان لااقل یکبار درست کردهاید؟، گفت بیشترشان را بله. یعنی شخصی دستور آشپزی را از وب برداشته، حتی آنهایی را که یکبار هم درستشان نکرده، دستور پختشان را مال خودش میداند! و گمان میکند کتاب نوشته است. فکر میکنید ناشری که این «کتابنما» را چاپ کند، پیدا نمیشود؟
یک دانشجوی دکترای نانوتکنولوژی تماس گرفت و گفت فلان کتاب را خلاصهنویسی کردهام شما منتشرش میکنید؟ پرسیدم ترجمهی فارسیاش را خواندهاید و خلاصهنویسی کردهاید؟ یا کتاب اصلیاش را خوانده و خلاصهی آن را ترجمه کردهاید؟ گفت: کتاب فارسی را خلاصه کردهام. پرسیدم: از مترجم و ناشر آن اجازه دارید؟، با تعجب گفت: مگر اجازه لازم است!؟ این همه کتاب این شکلی منتشر شده اجازه دارند!؟
یک دانشیار دانشگاه، کتابی دویست صفحهای را برای انتشار آورده بود، نگاهی کردم و گفتم بعضی از این مطالب مال خودتان نیست! به اجازه از نویسندگان اصلی نیاز دارید. گفت نام منابع را ذکر میکنم. گفتم اگر استفاده خیلی محدود بود، با ذکر منبع مشکل حل میشد، اما نمیشود چند صفحه از هر کتابی که دلتان خواست بردارید و با ذکر منبع از آن استفاده کنید، علاوه بر ذکر منبع باید از نویسنده و ناشرش اجازهی کتبی داشته باشید. در پذیرفتن این نکته مقاومت زیادی کرد و از کتابهای همکارانش مثال آورد. من هم با استناد به قانون و مثال، گفتم که ما چنین کاری را انجام نمیدهیم، پیدا کردن ناشری که این کار را بکند برایتان سخت نیست اما این کار برای خودتان میتواند مشکلآفرین شود. قرار بر این شد که برود از ناشر و مولف کتابهایی که از آنها استفاده کرده بود، اجازه بگیرد. در نهایت آن کتاب دویست صفحهای به یک کتاب ۶۴ صفحهای تبدیل و منتشر شد!
* البته اگر بخواهیم، میتوانیم مسئله را از آن طرف هم ببینیم و بررسی کنیم؛ یعنی تعداد ناشرانی هم که حقوق حرفهای همکاران خود را رعایت نمیکنند، کم نیست!
اتفاقاً در اینجا میخواهم از بیاطلاعی برخی از ناشران از حقوق پدیدآورندگان یا بیاهمیت انگاشتن این حقوق توسط آنها صحبت کنم، که بخشی از آن در مثال اول مطرح شد. به آمار نشر که نگاه کنید، میبینید که حجم اعظم آن، کتابهایی است که در زمینهی «کمک آموزشی» دستهبندی میشود. بسیاری از این کتابها خلاصهنویسی یا بازنویسی مطالب کتاب درسی هستند؛ آیا در این کار حقوق پدیدآورندگان رعایت شده است!؟ این وضعیت محدود به کتابهای دبستان تا پیش از دانشگاه نیست، همین کار با کتابهای دانشگاهی هم در تمام مقاطع شده است.
داوطلبانی که از دبستان به این نوع کتابهای «در باطن مضر» خو کردهاند برای شرکت در آزمون دکترای تخصصی هم دنبال همین نوع کتاباند! و این نوع کتاب چون مشتری دارد، نویسنده و ناشر هم دارد و کسانی هم که باید این وضعیت را سامان دهند، ظاهراً به کارهای دیگری مشغولاند یا اینکه توجیهی برای وارد نشدن به عملیات ساماندهی دارند. مسئله آنقدر پیچیده شده که ورود به آن و نتیجه گرفتن در آن آسان نیست.
در مثال سوم به چاپخانهها میپردازم؛ چاپخانهها باید از کسی که فایل یا زینک کتابی را برای چاپ در اختیارشان میگذارد، مجوز بخواهند اما این فراگیر نیست یعنی شخص میتواند چاپخانهای را پیدا کند که در آن در هر تیراژی که دلش بخواهد، کتابی را که هیچ حقی نسبت به آن ندارد، منتشر کند. اگر مدیر چاپخانه مجوز را رویت نکند، از اینکه شخص نسبت به کتابی که برای چاپ آورده است حقی ندارد، بیخبر میماند.
مثال چهارم، دفاتر فنی و واحدهای تکثیر هستند، در یک کشور پیشرفته، اگر بخواهید بیش از یک صفحه از یک کتاب را کپی کنید، غالباً این کار را برایتان انجام نمیدهند اما اینجا نهتنها دفاتر تکثیر داخل شهر این کار را با گشادهرویی انجام میدهند بلکه در داخل دانشگاهها مراکز متعددی هستند که کار اصلیشان همین است!
در مثال پنجم نمونهای از اشخاصی را ذکر میکنم که آگاه کردن آنها از حقوق پدیدآورندگان میتواند بخشی از سوء استفاده در این زمینه را رفع کند؛ شخصی تماس گرفت و گفت فایل وُرد کتاب «مقررات شهرسازی و معماری» را چند میفروشید؟ گفتم ناشر فایل وُرد کتاب را نمیفروشد؛ چه کاربردی برایتان دارد؟ گفت من تایپیست هستم، از ادارهای کتاب شما را برایم آوردهاند که تایپ کنم، چون زیاد بود و تایپش هم سخت بود، میخواستم فایلش را از خودتان بگیرم!
در بعضی شرکتهایی که کار حروفچینی انجام میشود، باید به این توجه داشته باشند که اگر کسی بخشهایی از یک کتاب را علامت زده که از روی آنها تایپ شود، این کار نیاز به اجازه از ناشر و مؤلف دارد اما در موارد متعددی دیدهام که به این نکته توجه نشده است.
مثال ششم کسانی هستند که به دلایل گوناگون مثلا بهخاطر منافع مادی به تضییع حقوق مؤلف دامن میزنند؛ برای نمونه ادمینها در بعضی گروهها و کانالهای تلگرامی، اساسِ کارشان ارسال کردن فایل کتاب در کانال و گروه است و برای تطهیر فعالیتشان مینویسند ما فایل کتابها را میگذاریم، اگر کسی به موردی معترض است، اعلام کند تا حذفش کنیم! صاحبان آثار که بر فضای مجازی اِشراف ندارند و دزدیدهشدن اثرشان را نمیبینند، اگر ببینند و تقاضای حذف فایل کنند، باز هم کار از کار گذشته و فایل کتاب از کل فضای مجازی قابل حذف نیست. این کار در حدی رواج پیدا کرده که قبیح بودنش فراموش شده و بعضی با تظاهر به اینکه کتابخوانی را ترویج میکنند، به این کارشان که در واقع نابود کردن ریشهی تألیف و نشر در کشور است، افتخار میکنند.
کانالی را دیدهام که ادمین آن یک پزشک متخصص است و در معرفی کانال چنین نوشته شده است: «من بانویی هستم که آرزو دارد جهان جای زیباتری برای زیستن باشد و تلاش میکند دانستههایش را قسمت کند». در کانالِ مورد اشاره، فایل کتابهای فارسی به اشتراک گذاشته شده و این فایلها توسط ادمین در گروهها فوروارد شده و اعضای گروه اعتراض نکردهاند، بلکه تشکر هم کردهاند!
کوتاهی از کجا و چه کسانی است که یک فرد تحصیلکرده متوجه نیست که انتشار غیرمجازِ فایل یک کتاب، کار مثبتی نیست و جهان را زیباتر نمیکند بلکه بسیار منفی و دارای ماهیت چپاول و تخریب است و در بین اعضای گروه که همه دارای تحصیلات عالی هستند نیز هیچکس اعتراضی ندارد؟ در آن جمع، حتی نویسندگان و ناشران هم ساکتاند، چرا که خود را در اقلیت میبینند و اعتراض را بینتیجه میدانند. تازه، ایشان کسی است که میخواهد دنیا را زیباتر کند! آنها که هیچکاری به زشت و زیبایی دنیا ندارند و از این راه پول درمیآورند هم هستند!
مثال هفتم گروهی از خوانندگان کتاب هستند؛ فرهنگ رعایت حق پدیدآورنده در بین بخش بزرگی از خوانندگان کتاب شکل نگرفته است. بسیاری از خوانندگان کتاب به انواع روشها حق مؤلف را زیر پا میگذارند. نمونهی بسیار رایج و نابودگر آن، عرضه و استفاده از فایلهای پیدیاف کتابها در فضای مجازی است که در بخش قبل از زاویهای دیگر به آن اشاره شد.
مردم «دزدی» را عملی ناشایست و غیرقابل قبول میدانند اما در این مقوله، کاری که عدهی زیادی میکنند، هم دزدی است و هم ظلم؛ کسانی که امکان ندارد در نانوایی پول چهار قرص نان را بدهند اما پنج قرص نان را بردارند، بهجای خریدن کتاب، فایل کتاب را دانلود میکنند! غافل از اینکه این از آن هم قبیحتر است اما کمتر کسی به این توجه میکند.
اصطلاح «نان کسی را بریدن» برای مردم شناخته شده است؛ مردم وقتی میبینند که یک کارگر بدترین کار ممکن را انجام میدهد، معمولاً این مساله را به اطلاع کارفرمایش نمیرسانند و میگویند «نانش بریده میشود»، حالا بسیاری از همان مردم، با دانلودکردن فایل کتاب، دزدی که میکنند هیچ، نانِ نویسنده، تایپیست، صفحهآرا، طراح جلد، کاغذفروش، لیتوگراف، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران چاپخانه، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران صحافی، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران انتشارات، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران مراکز توزیع کتاب و کتابفروشی و شغلهای جنبی مرتبط با آنها را میبُرند! بدترین اتفاقی که در اثر این کار افتاده است، این است که دیگر نوشتن و انتشار کتابِ ارزشمندِ جدید توجیهی ندارد.
تازهترین کتابی که منتشر کردهام، کتابی است به نام «تکنیکهای رویارویی با خانوادههای افرادِ مرگ مغزی». نویسندگان این کتاب ثمرهی چندین سال تحصیل و تجربهی خود را در یک کتاب گرد آوردهاند. فقط چهارصد ساعت وقت برای ویرایش آن گذاشتهام، هزینهی زیادی برای انتشار آن پرداخته شده است. اگر انتشار چنین کتابی زیانده باشد، چقدر تداوم این کار ممکن است؟
کتابهای مرتبط با صنایع نفت، گاز و پتروشیمی که تاکنون منتشر کردهایم، بیشترشان همین حالت را داشتهاند. نویسنده با آن چندهزار ساعتی که باید صرف نوشتن چنین کتابی بکند، میتواند پروژهای بسیار سودده را عملیاتی کند یا با تدریس همین مطالب درآمد بسیار زیادی داشته باشد. امکانپذیر نیست که انتشار کتاب زیانده باشد و تألیف و نشر با کیفیت خوب تداوم یابد. در این حالت نشر کتابهای ارزشمند جایش را به نشر کتابهای بیارزش میدهد. یعنی کسانی مطالب بیارزشی را جمع آوری میکنند، پول انتشار آن را هم میدهند و پس از نشر، تعدادی از آنها کادو داده یا دور ریخته میشود و تعدادی هم به خوانندگان تحمیل میشود! این را که خواننده چطور چنین کتابی را میپذیرد، در ادامه در مثالی توضیح میدهم.
در زمینهی شبیهسازی فرایندهای نفت، گاز و پتروشیمی چند کتاب ارزشمند را منتشر کردهایم اما کتابهایی هم با همین موضوع برای انتشار به ما پیشنهاد شده که ارزش منتشر شدن نداشتهاند. کسانی که آنها را نوشته بودند اصلاً تسلط که هیچ، آشنایی کافی هم با این دانش نداشتند. در واقع در حال یادگیری، یادداشتهایی را برداشته بودند و گمان میکردند این یعنی کتاب نوشتن. این نوع کتابها توسط برخی از ناشران رد میشود اما ناشرانی آمادهاند با گرفتن هزینه از مؤلف، کتاب را منتشر کنند. در مواردی هم در اثر نوع بازیهایی که در توزیع و فروش کتاب میتواند وجود داشته باشد، ممکن است پرفروش هم بشوند! نتیجه این میشود که خوانندگان بهجای کتابهای ارزشمند، کتابهایی نصیبشان شود که نویسندهاش به موضوع تسلط نداشته و با هدف کسب عنوان نویسنده و بهدست آوردن امتیازات احتمالی آن، مطالبی را بافته یا کپی کرده است.
در این مثالها میبینید که رعایت حقوق مادی و معنوی پدیدآورنده یک شیر بی یال و دم و اشکم شده و ما در ابتدای راهی دراز و دشوار برای فهمیدن و فهماندن آن و عمل کردن به آن هستیم. در اثر بیتوجهی به این مسأله، ساختارهای نادرستی شکل گرفته که اگر بخواهید تعمیرشان کنید برایتان کلی دلیل میآورند که نمیشود و نباید. این دیوار هرچه بالاتر میرود، کجتر میشود و درست کردنش دشوارتر.
*با وضعیتی که تشریح کردید، فکر میکنید منشا چنین اتفاقات و در واقع تخلفاتی در حوزه نشر، اساساًچه مسائلی میتواند باشد؟
منشأ اتفاقات و تخلفات را میشود به چنددسته تقسیم کرد:
۱. دلایل مادی
کسانی که کتاب یک ناشر را بدون اجازه منتشر میکنند و میفروشند، این شغلشان و منبع درآمدشان است. بیشتر کسانی که در کتابسازی کتابهای پرفروش، از مطالب دیگران بدون اجازه استفاده میکنند نیز هدف اصلیشان مادی است.
۲. عدم آگاهی و ضعف آموزش
بسیاری از کسانی که با عمل خود حقوق پدیدآورندگان و ناشران را نقض میکنند ناآگاهانه چنین میکنند. مثلا کسانی گمان میکنند با گذاشتن فایل کتابها در شبکهی مجازی به ترویج کتابخوانی کمک میکنند!
کوتاهی از کجا و چه کسانی است که یک فرد تحصیلکرده متوجه نیست که انتشار غیرمجازِ فایل یک کتاب، کار مثبتی نیست و جهان را زیباتر نمیکند بلکه بسیار منفی و دارای ماهیت چپاول و تخریب است و در بین اعضای گروه که همه دارای تحصیلات عالی هستند نیز هیچکس اعتراضی ندارد؟ در آن جمع، حتی نویسندگان و ناشران هم ساکتاند، چرا که خود را در اقلیت میبینند و اعتراض را بینتیجه میدانند. تازه، ایشان کسی است که میخواهد دنیا را زیباتر کند! آنها که هیچکاری به زشت و زیبایی دنیا ندارند و از این راه پول درمیآورند هم هستند!
مثال هفتم گروهی از خوانندگان کتاب هستند؛ فرهنگ رعایت حق پدیدآورنده در بین بخش بزرگی از خوانندگان کتاب شکل نگرفته است. بسیاری از خوانندگان کتاب به انواع روشها حق مؤلف را زیر پا میگذارند. نمونهی بسیار رایج و نابودگر آن، عرضه و استفاده از فایلهای پیدیاف کتابها در فضای مجازی است که در بخش قبل از زاویهای دیگر به آن اشاره شد.
مردم «دزدی» را عملی ناشایست و غیرقابل قبول میدانند اما در این مقوله، کاری که عدهی زیادی میکنند، هم دزدی است و هم ظلم؛ کسانی که امکان ندارد در نانوایی پول چهار قرص نان را بدهند اما پنج قرص نان را بردارند، بهجای خریدن کتاب، فایل کتاب را دانلود میکنند! غافل از اینکه این از آن هم قبیحتر است اما کمتر کسی به این توجه میکند.
اصطلاح «نان کسی را بریدن» برای مردم شناخته شده است؛ مردم وقتی میبینند که یک کارگر بدترین کار ممکن را انجام میدهد، معمولاً این مساله را به اطلاع کارفرمایش نمیرسانند و میگویند «نانش بریده میشود»، حالا بسیاری از همان مردم، با دانلودکردن فایل کتاب، دزدی که میکنند هیچ، نانِ نویسنده، تایپیست، صفحهآرا، طراح جلد، کاغذفروش، لیتوگراف، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران چاپخانه، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران صحافی، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران انتشارات، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران مراکز توزیع کتاب و کتابفروشی و شغلهای جنبی مرتبط با آنها را میبُرند! بدترین اتفاقی که در اثر این کار افتاده است، این است که دیگر نوشتن و انتشار کتابِ ارزشمندِ جدید توجیهی ندارد.
تازهترین کتابی که منتشر کردهام، کتابی است به نام «تکنیکهای رویارویی با خانوادههای افرادِ مرگ مغزی». نویسندگان این کتاب ثمرهی چندین سال تحصیل و تجربهی خود را در یک کتاب گرد آوردهاند. فقط چهارصد ساعت وقت برای ویرایش آن گذاشتهام، هزینهی زیادی برای انتشار آن پرداخته شده است. اگر انتشار چنین کتابی زیانده باشد، چقدر تداوم این کار ممکن است؟
کتابهای مرتبط با صنایع نفت، گاز و پتروشیمی که تاکنون منتشر کردهایم، بیشترشان همین حالت را داشتهاند. نویسنده با آن چندهزار ساعتی که باید صرف نوشتن چنین کتابی بکند، میتواند پروژهای بسیار سودده را عملیاتی کند یا با تدریس همین مطالب درآمد بسیار زیادی داشته باشد. امکانپذیر نیست که انتشار کتاب زیانده باشد و تألیف و نشر با کیفیت خوب تداوم یابد. در این حالت نشر کتابهای ارزشمند جایش را به نشر کتابهای بیارزش میدهد. یعنی کسانی مطالب بیارزشی را جمع آوری میکنند، پول انتشار آن را هم میدهند و پس از نشر، تعدادی از آنها کادو داده یا دور ریخته میشود و تعدادی هم به خوانندگان تحمیل میشود! این را که خواننده چطور چنین کتابی را میپذیرد، در ادامه در مثالی توضیح میدهم.
در زمینهی شبیهسازی فرایندهای نفت، گاز و پتروشیمی چند کتاب ارزشمند را منتشر کردهایم اما کتابهایی هم با همین موضوع برای انتشار به ما پیشنهاد شده که ارزش منتشر شدن نداشتهاند. کسانی که آنها را نوشته بودند اصلاً تسلط که هیچ، آشنایی کافی هم با این دانش نداشتند. در واقع در حال یادگیری، یادداشتهایی را برداشته بودند و گمان میکردند این یعنی کتاب نوشتن. این نوع کتابها توسط برخی از ناشران رد میشود اما ناشرانی آمادهاند با گرفتن هزینه از مؤلف، کتاب را منتشر کنند. در مواردی هم در اثر نوع بازیهایی که در توزیع و فروش کتاب میتواند وجود داشته باشد، ممکن است پرفروش هم بشوند! نتیجه این میشود که خوانندگان بهجای کتابهای ارزشمند، کتابهایی نصیبشان شود که نویسندهاش به موضوع تسلط نداشته و با هدف کسب عنوان نویسنده و بهدست آوردن امتیازات احتمالی آن، مطالبی را بافته یا کپی کرده است.
در این مثالها میبینید که رعایت حقوق مادی و معنوی پدیدآورنده یک شیر بی یال و دم و اشکم شده و ما در ابتدای راهی دراز و دشوار برای فهمیدن و فهماندن آن و عمل کردن به آن هستیم. در اثر بیتوجهی به این مسأله، ساختارهای نادرستی شکل گرفته که اگر بخواهید تعمیرشان کنید برایتان کلی دلیل میآورند که نمیشود و نباید. این دیوار هرچه بالاتر میرود، کجتر میشود و درست کردنش دشوارتر.
*با وضعیتی که تشریح کردید، فکر میکنید منشا چنین اتفاقات و در واقع تخلفاتی در حوزه نشر، اساساًچه مسائلی میتواند باشد؟
منشأ اتفاقات و تخلفات را میشود به چنددسته تقسیم کرد:
۱. دلایل مادی
کسانی که کتاب یک ناشر را بدون اجازه منتشر میکنند و میفروشند، این شغلشان و منبع درآمدشان است. بیشتر کسانی که در کتابسازی کتابهای پرفروش، از مطالب دیگران بدون اجازه استفاده میکنند نیز هدف اصلیشان مادی است.
۲. عدم آگاهی و ضعف آموزش
بسیاری از کسانی که با عمل خود حقوق پدیدآورندگان و ناشران را نقض میکنند ناآگاهانه چنین میکنند. مثلا کسانی گمان میکنند با گذاشتن فایل کتابها در شبکهی مجازی به ترویج کتابخوانی کمک میکنند!
کوتاهی از کجا و چه کسانی است که یک فرد تحصیلکرده متوجه نیست که انتشار غیرمجازِ فایل یک کتاب، کار مثبتی نیست و جهان را زیباتر نمیکند بلکه بسیار منفی و دارای ماهیت چپاول و تخریب است و در بین اعضای گروه که همه دارای تحصیلات عالی هستند نیز هیچکس اعتراضی ندارد؟ در آن جمع، حتی نویسندگان و ناشران هم ساکتاند، چرا که خود را در اقلیت میبینند و اعتراض را بینتیجه میدانند. تازه، ایشان کسی است که میخواهد دنیا را زیباتر کند! آنها که هیچکاری به زشت و زیبایی دنیا ندارند و از این راه پول درمیآورند هم هستند!
مثال هفتم گروهی از خوانندگان کتاب هستند؛ فرهنگ رعایت حق پدیدآورنده در بین بخش بزرگی از خوانندگان کتاب شکل نگرفته است. بسیاری از خوانندگان کتاب به انواع روشها حق مؤلف را زیر پا میگذارند. نمونهی بسیار رایج و نابودگر آن، عرضه و استفاده از فایلهای پیدیاف کتابها در فضای مجازی است که در بخش قبل از زاویهای دیگر به آن اشاره شد.
مردم «دزدی» را عملی ناشایست و غیرقابل قبول میدانند اما در این مقوله، کاری که عدهی زیادی میکنند، هم دزدی است و هم ظلم؛ کسانی که امکان ندارد در نانوایی پول چهار قرص نان را بدهند اما پنج قرص نان را بردارند، بهجای خریدن کتاب، فایل کتاب را دانلود میکنند! غافل از اینکه این از آن هم قبیحتر است اما کمتر کسی به این توجه میکند.
اصطلاح «نان کسی را بریدن» برای مردم شناخته شده است؛ مردم وقتی میبینند که یک کارگر بدترین کار ممکن را انجام میدهد، معمولاً این مساله را به اطلاع کارفرمایش نمیرسانند و میگویند «نانش بریده میشود»، حالا بسیاری از همان مردم، با دانلودکردن فایل کتاب، دزدی که میکنند هیچ، نانِ نویسنده، تایپیست، صفحهآرا، طراح جلد، کاغذفروش، لیتوگراف، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران چاپخانه، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران صحافی، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران انتشارات، سرمایهگذار و کارمندان و کارگران مراکز توزیع کتاب و کتابفروشی و شغلهای جنبی مرتبط با آنها را میبُرند! بدترین اتفاقی که در اثر این کار افتاده است، این است که دیگر نوشتن و انتشار کتابِ ارزشمندِ جدید توجیهی ندارد.
تازهترین کتابی که منتشر کردهام، کتابی است به نام «تکنیکهای رویارویی با خانوادههای افرادِ مرگ مغزی». نویسندگان این کتاب ثمرهی چندین سال تحصیل و تجربهی خود را در یک کتاب گرد آوردهاند. فقط چهارصد ساعت وقت برای ویرایش آن گذاشتهام، هزینهی زیادی برای انتشار آن پرداخته شده است. اگر انتشار چنین کتابی زیانده باشد، چقدر تداوم این کار ممکن است؟
کتابهای مرتبط با صنایع نفت، گاز و پتروشیمی که تاکنون منتشر کردهایم، بیشترشان همین حالت را داشتهاند. نویسنده با آن چندهزار ساعتی که باید صرف نوشتن چنین کتابی بکند، میتواند پروژهای بسیار سودده را عملیاتی کند یا با تدریس همین مطالب درآمد بسیار زیادی داشته باشد. امکانپذیر نیست که انتشار کتاب زیانده باشد و تألیف و نشر با کیفیت خوب تداوم یابد. در این حالت نشر کتابهای ارزشمند جایش را به نشر کتابهای بیارزش میدهد. یعنی کسانی مطالب بیارزشی را جمع آوری میکنند، پول انتشار آن را هم میدهند و پس از نشر، تعدادی از آنها کادو داده یا دور ریخته میشود و تعدادی هم به خوانندگان تحمیل میشود! این را که خواننده چطور چنین کتابی را میپذیرد، در ادامه در مثالی توضیح میدهم.
در زمینهی شبیهسازی فرایندهای نفت، گاز و پتروشیمی چند کتاب ارزشمند را منتشر کردهایم اما کتابهایی هم با همین موضوع برای انتشار به ما پیشنهاد شده که ارزش منتشر شدن نداشتهاند. کسانی که آنها را نوشته بودند اصلاً تسلط که هیچ، آشنایی کافی هم با این دانش نداشتند. در واقع در حال یادگیری، یادداشتهایی را برداشته بودند و گمان میکردند این یعنی کتاب نوشتن. این نوع کتابها توسط برخی از ناشران رد میشود اما ناشرانی آمادهاند با گرفتن هزینه از مؤلف، کتاب را منتشر کنند. در مواردی هم در اثر نوع بازیهایی که در توزیع و فروش کتاب میتواند وجود داشته باشد، ممکن است پرفروش هم بشوند! نتیجه این میشود که خوانندگان بهجای کتابهای ارزشمند، کتابهایی نصیبشان شود که نویسندهاش به موضوع تسلط نداشته و با هدف کسب عنوان نویسنده و بهدست آوردن امتیازات احتمالی آن، مطالبی را بافته یا کپی کرده است.
در این مثالها میبینید که رعایت حقوق مادی و معنوی پدیدآورنده یک شیر بی یال و دم و اشکم شده و ما در ابتدای راهی دراز و دشوار برای فهمیدن و فهماندن آن و عمل کردن به آن هستیم. در اثر بیتوجهی به این مسأله، ساختارهای نادرستی شکل گرفته که اگر بخواهید تعمیرشان کنید برایتان کلی دلیل میآورند که نمیشود و نباید. این دیوار هرچه بالاتر میرود، کجتر میشود و درست کردنش دشوارتر.
*با وضعیتی که تشریح کردید، فکر میکنید منشا چنین اتفاقات و در واقع تخلفاتی در حوزه نشر، اساساًچه مسائلی میتواند باشد؟
منشأ اتفاقات و تخلفات را میشود به چنددسته تقسیم کرد:
۱. دلایل مادی
کسانی که کتاب یک ناشر را بدون اجازه منتشر میکنند و میفروشند، این شغلشان و منبع درآمدشان است. بیشتر کسانی که در کتابسازی کتابهای پرفروش، از مطالب دیگران بدون اجازه استفاده میکنند نیز هدف اصلیشان مادی است.
۲. عدم آگاهی و ضعف آموزش
بسیاری از کسانی که با عمل خود حقوق پدیدآورندگان و ناشران را نقض میکنند ناآگاهانه چنین میکنند. مثلا کسانی گمان میکنند با گذاشتن فایل کتابها در شبکهی مجازی به ترویج کتابخوانی کمک میکنند!
اینکه کسانی ممکن است مطلبی نامناسب (نادرست، نامربوط یا تبلیغاتی) در گروهی بفرستند، توجیه پسندیدهای برای مجبور کردن افراد به حذف لینک مطالب مناسب، یعنی ترویج مطلبدزدی، نیست. راه حل این است که ادمینها، مطالب نامناسب را و در صورت لزوم ارسالکنندهی آنها را از گروه حذف کنند؛ اگر در گروهی بهجای این کار، لینک مطالب حذف میشود، شایسته است که اعضا گروه را ترک کنند و اجازه ندهند به حق نویسنده و شعور اعضا توهین شود. رعایت حق مؤلف در جنبههای گوناگون به هم مربوط است، نمیشود که دزدیدن بعضی چیزها اشکالی نداشته باشد.
در گروههایی که ارسال مطلب لینکدار ممنوع نیست، بسیاری از اعضا مطالب را با حذف لینک ارسال میکنند. حذف لینک یا عادت شده یا کار درستی تصور میشود. باید جلوی نهادینهشدن این بیفرهنگی و حقکشی را گرفت. نمیشود بگویید در کتاب همه باید حق مؤلف را رعایت کنند ولی در فضای مجازی نیازی نیست. ما در آغاز یک راه طولانی برای اثبات وجود حقی به عنوان حق مؤلف برای عموم هستیم. این فقط مربوط به کتاب نیست، فیلم، نه فقط فیلم سینمایی، بلکه حتی همان فیلم چندثانیهای که شما از تکان خوردن یک شاخهگل گرفتهاید؛ موسیقی، نه فقط کارهای حرفهای، بلکه هرچیزی که هرکس در هر سطحی ساخته است؛ عکس، حتی عکسی که با گوشی موبایلتان از یک شاخهگل گرفتهاید؛ نرم افزارها و اپلیکیشنها، و حتی ایدهها مشمول حق مؤلف هستند.
اگر شما وقت گذاشته، هزینه کرده و زحمت کوهنوردی تا قله دماوند را کشیده باشید و آنجا عکسی گرفته و در صفحه متعلق به خودتان در فضای مجازی گذاشته باشید، هر شخصی بخواهد از آن استفاده کند باید با شما تماس بگیرد، از شما اجازه بگیرد و شرایط شما را برای استفاده از آن عکس بپرسد. ممکن است شما به او اجازه استفاده ندهید. یا اجازه استفاده بدهید بدون هیچ چشمداشت مادی یا معنوی. یا اجازه استفاده بدهید به شرط دریافت مبلغی و ذکر منبع. یا اجازه استفاده بدهید بدون دریافت مبلغی اما به شرط ذکر منبع. یا اجازه استفاده بدهید با دریافت مبلغی و بدون شرط ذکر منبع. ابتداییترین وظیفهی او این است که منبع را ذکر کند.
امیدواری ما این است که دست کم این کمترین وظیفه را بفهمیم و از اینجا شروع کنیم. توجه داشته باشیم که اگر صاحب اثر نوشته باشد «استفاده از مطلب به دریافت اجازه از صاحب اثر نیازمند است»، ذکر منبع کافی نیست. این شامل هر اثری میشود؛ کتاب، فیلم، موسیقی، عکس، شعر، برنامههای دیجیتال و حتی یک جمله یا یک بیت که صاحب دارد. اینکه شخص بگوید من از آن استفاده تجاری نکردهام، تبرئه نمیشود، رضایت صاحب اثر لازم است.
* آیا مطالعهای تطبیقی در خصوص وضعیت کشورمان از حیث فراوانی و تنوع جرائم مربوط به سرقتهای ادبی و تکثیر غیرقانونی کتاب، با کشورهای دیگر، به ویژه کشورهای منطقه صورت گرفته است؟ چنانچه گزارشی در این باره در اختیار دارید، لطفاً با ما در میان بگذارید.
در کشورهای پیشرفته اگر یک موسیقی یا فیلم را بدون اجازه دانلود کنید، با جریمه سنگین روبهرو میشوید. نه اینکه تمام کسانی که این کار را میکنند، شناسایی میشوند، اما شانس شناسایی شدن و شدت برخورد در حدی است که کمتر کسی چنین کاری را میکند. در آمریکا، قاضی میتواند شخصی که یک فیلم سینمایی را دانلود کرده، یکصد و پنجاه هزار دلار جریمه و تا پنج سال زندانی کند. این جدای از میزان خسارتی است که صاحب اثر میتواند مطالبه کند.
در ایالت مینسوتا، خانمی که ۲۴ ترانه را دانلود کرده بود، توسط دادگاه به پرداخت یک میلیون و نه صد و بیست هزار دلار یعنی هشتاد هزار دلار برای هر ترانه جریمه شد. یک دانشجوی بیست و پنج ساله آمریکایی هم بهخاطر دانلودکردن سی ترانه، ۶۷۵ هزار دلار جریمه شد، یعنی ۲۲۵۰۰ دلار برای هر ترانه. این مثالها مربوط به کاربری است که اینها را دانلود کرده؛ خودتان فکر کنید با صاحب سایتی که اینها را برای دانلود بگذارد، چه میکنند!
در برخی از کشورهای منطقه شرایط به کشور ما شبیهتر است تا به کشورهای پیشرفته. ما از نظر قوانین حمایت از حقوق پدیدآورندگان داخلی در منطقه بسیار پیشرو هستیم، از سال ۱۳۴۸ خورشیدی قانون حمایت از حقوق مؤلفان، مصنفان و هنرمندان را داشتهایم، از سال ۱۳۵۲ قانون ترجمه و تکثیر کتب و نشریات و آثار صوتی را داشتهایم، از سال ۱۳۷۹ قانون حمایت از حقوق پدیدآورندگان نرمافزارها را داشتهایم؛ مشکلمان در نقض این قوانین است. در افغانستان تصویب قانون حمایت از مؤلفین به سال ۱۳۸۷ خورشیدی برمیگردد. البته افغانستان با اینکه دیر شروع کرده، پیشرفت بسیار سریعی داشته است؛ افغانستان از سال ۲۰۱۵ عضو سازمان تجارت جهانی است و سازمان تجارت جهانی یک فرصت پنجساله به افغانستان داده تا قوانین خود را با قوانین سازمان سازگار کند.
برای عضویت در سازمان تجارت جهانی، پیوستن به کنوانسیون برن برای حمایت از آثار ادبی و هنری لازم است. کنوانسیون برن ۱۶۵ عضو دارد، از جمله ارمنستان، ازبکستان، افغانستان، امارات متحده عربی، بحرین، پاکستان، ترکیه، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، سودان، زامبیا، یمن، جیبوتی و بنگلادش. برخی از کشورهایی که به کنوانسیون برن نپیوستهاند، عبارتاند از: ایران، عراق، ترکمنستان، اوگاندا، موزامبیک و آنگولا. در کل نمیتوانم بگویم چند کشور ممکن است حال و روزشان از لحاظ رعایت حقوق پدیدآورندگان نزدیک به ما باشد، اما میتوانم بگویم کشورهایی که وضعیت خوبی از لحاظ رعایت حقوق مؤلف ندارند، کشورهایی هستند که ما مایل نیستیم خودمان را با آنها مقایسه کنیم.
در پایان حکایتی کپیرایتی را هم برایتان تعریف کنم:
روزی انوری از بازاری میگذشت. مردی را دید که ایستاده بود و قصاید انوری را به نام خود میخواند و مردم او را تحسین میکردند.
انوری پیش رفت و گفت: این اشعار که میخوانی از کیست؟
مرد گفت: از خودم!
انوری پرسید: نامت چیست؟
مرد گفت: انوری!
انوری خندید و گفت: شعردزد شنیده بودم، اما شاعردزد ندیده بودم!
منبع: خبرگزاری مهر/۱۲ تیر ۹۷