یادداشتی از علی ورامینی

تناقض‌ها با مردم چه می‌کند؟

علی ورامینی در یادداشت خود در روزنامه هم‌میهن، به تناقض‌ها و برخوردهای متفاوت و آشکار بین مردم و مسوولان پرداخته و نوشته است: مردمی که تناقض‌شان از همان سطح کل تا جزئی‌ترین سطوح ادامه پیدا می‌کند، مثلاً با خود می‌گویند اگر مسئله حفظ حجاب و محرمات است، این نوع کشیدن دختران روی زمین و گفتن حرف‌های شنیع و رکیک برای رعایت حجاب به آنان خود نقض غرض و تناقض نیست؟

کد خبر: ۱۶۴۲۱۷
۰۹:۰۶ - ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳

دیدارنیوز: تناقض آفتی است که هم آنکه را دچارش است به هزار بلا دچار می‌کند و هم آنان را که با آن مواجه می‌شوند دچار گیجی و حتی استیصال.

علی ورامینی در ادامه نوشت: «بیراه نبود که ملای رومی آن مردی که غم و غصه و درد و رنج به دلش راه نداشت، می‌گفت که «کز تناقض‌های دل پشتم شکست». او که عارف بود چنین تجربه‌ای از تناقض داشت ما که عامی هستیم جای خود دارد و طبیعی است که این روز‌ها کمرمان زیر بار تناقض‌های بی‌پایان بشکند، این روز‌ها که از سویی که عده‌ای کف خیابان لشگرکشی کرده‌اند تا مبادا زنی حجابش دچار مشکل شود و از سوی دیگر هر آینه خبر از فساد، زمین‌خواری و کوه‌خواری مسئولی را می‌شنویم.

یا در حالی که سفر هوایی برای بیشتر مردم این کشور به یک رویا تبدیل شده، چراکه نه بلیط است و نه اگر گیر بیاید کسی قدرت خریدش را دارد، خبر می‌آید که خرید و فروش جت شخصی در کشور آزاد شده است. احتمالاً پیش‌خبری برای اینکه فردا شنیدیم فلان مسئول جت شخصی خریده است، خیلی تعجب نکنیم.

هرچند حجم خبر‌هایی از این دست چنان زیاد شده که دیگر کمتر کسی را شوک‌زده می‌کند؛ خبر‌هایی از هر روز فقیرتر شدن جامعه از سویی و اختلاس و فساد از سویی دیگر. در همین وضعیت بعضی اصرار دارند تناقض موجود را حسابی در چشم جامعه فرو کنند.

گویی مسئولان و کارگزارانی از میان شعار‌های ابتدای پیروزی انقلاب، شعار‌هایی که بخشی از آن به شعائر دینی مرتبط می‌شد و بخش مهمی از آن مربوط به گسترش عدالت، فقرزدایی، ساده‌زیستی مسئولان، مبارزه با فساد اداری و اختلاس امروزه فقط به همان بخش شعائر اکتفا می‌کنند و ارزش‌های اساسی‌ای که عمده نیرو‌های ابتدای انقلاب حول آن جمع شدند، حتی به ظاهر هم دیگر هیچ جایی در گفتمان آن‌ها ندارد؛ که اگر داشت خطیبی که به زمین‌خواری متهم و ثابت شده که به هر روی خود یا نزدیکانش در این تخلف بزرگ دست داشته‌اند مستوجب عقوبتی می‌شد.

یا از پس این همه رسوایی پیاپی آن هم به خاطر اینکه رفقای دیروز، رقبای امروز شدند، فلان‌گیت و بسان رسوایی دومینووار از یکدیگر رو می‌کنند، کسی مجازات، توبیخ یا لااقل مجبور به پاسخگویی می‌شد. ولی گویی نه خانی رفته و نه خانی آمده. هیچ‌کدام به روی خود هم نمی‌آورند، حتی تکذیب هم نمی‌کنند. خبر می‌آید فلان مسئولی که تقریباً جز چند سال اول جوانی باقی عمرش از مهره‌های تاثیرگذار کشور بوده، در گران‌ترین هتل کشور مراسم مفصل عروسی‌ای برای دخترش گرفته که کمتر شاهی برای شاهزاده‌ای گرفته است آقای داماد هم یکی از بزرگترین کوه‌خواری‌های تاریخ را انجام داده و کسی هم دیگر حتی تکذیب نمی‌کند.

طبیعتاً در بسیاری از کشور‌ها و ساختار‌های سیاسی این دست خبرها، خبر مراسم مجلل عروسی فرزند مسئولی و یا خرید جت توسط مسئولی دیگر، مایه سرخوردگی مردم نمی‌شود یا اساساً مواجه‌شان به‌عنوان یک خبر رسواکننده نیست. چراکه افکار عمومی برای ساختار‌های سیاسی پیشرفته و در پیوند با خواست مردم آنقدر اهمیت دارد که سیاستمداران یک بسته ارزشی در ابتدا ارائه ندهند و بعد چند ارزش را که از قضا به مردم سخت می‌گیرد با صرف هزینه‌های بسیار سفت دنبال کنند و ارزش‌های اساسی دیگر که کار را برای آن‌ها سخت می‌کند نادیده بگیرند.

مردمی که از سویی هر روز با عکس فرزندان مسئولان را با حجاب اختیاری و آزادی کامل در غرب می‌بینند و از سوی دیگر به دستور یا با تایید ضمنی همان مسئولان یا همفکران‌شان می‌شوند و می‌بینند که به دلیل مانتویی کوتاه و شالی نازک چه برخورد شدیدی که با آن‌ها نمی‌شود. مردمی که انگار باید در سخت‌ترین شرایط نظاره‌گر خوشبختی قلیلی از برخورداران و زورمندان باشند. مردمی که تناقض‌شان از همان سطح کل تا جزئی‌ترین سطوح ادامه پیدا می‌کند، مثلاً با خود می‌گویند اگر مسئله حفظ حجاب و محرمات است، این نوع کشیدن دختران روی زمین و گفتن حرف‌های شنیع و رکیک برای رعایت حجاب به آنان خود نقض غرض و تناقض نیست؟

مردم مواجه شده با این تناقض‌ها دچار یک فقدان می‌شوند، یک خلاء که هر چیز دیگری می‌تواند آن را پر کند. برای همین است که هیچ‌کس دیگر هیچ کار خوبی در این کشور را باور نمی‌کند، برای همین است که بسیاری از مردم نگاه می‌کنند بیشتر مسئولان کجا ایستاده‌اند آن‌ها سوی دیگر بایستند، برای همین است که باید سر بدیهی‌ترین چیزها، مثل اینکه حمله تروریستی به سفارت کشوری در هر روی شنیع است و محکوم هم با بخشی از مردم بحث کرد و آن‌ها را اقناع کرد.»

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: