از چشم جهان (۹۵)؛ یادداشتی از دیوید کیسینجر

پدرم هنری کیسینجر ۱۰۰ ساله شد؛ راهنمای طول عمر او چیست؟

دیوید کیسینجر رئیس شبکه تلویزیونی کوناکو (Conaco) و پسر هنری کیسینجر، به مناسبت صد سالگی پدرش یادداشتی در واشینگتن پست منتشر کرده است که با ترجمه اختصاصی دیدار می‌خوانید.

کد خبر: ۱۵۰۳۷۲
۱۱:۵۲ - ۰۹ خرداد ۱۴۰۲



دیدارنیوز ـ سرویس بین‌الملل: این مطلب را با ترجمه اختصاصی دیدار بخوانید با این توضیح که لزوما مطالب درج شده در این مقاله مورد تایید دیدار نیست و تنها جهت اطلاع خوانندگان منتشر شده است.

منبع: واشنگتن پست

نویسنده: دیوید کیسینجر

مترجم: حمید رضا بابایی

روز شنبه پدرم صدمین سال تولد خود را جشن گرفت. این مساله شاید، برای هر کسی که با قدرت شخصیت او و عشقش به نمادگری تاریخی آشنا است، احساسی بدیهی برانگیزد. وی نه تنها بیشتر از اکثر هم‌رده‌ها، منتقدان برجسته و حتی شاید دانشجویانش عمر کرده، بلکه از دهه نهم زندگی خود به این سو به صورت خستگی ناپذیر فعال بوده است.

حتی شیوع بیماری فراگیر کرونا هم وی را از حرکت بازنداشت: از سال ۲۰۲۰، وی دو کتاب نوشته و کار به روی کتاب سوم خود را آغاز کرده است. اوایل هفته گذشته کمی زودتر از حد موعد، از کنفرانس بیلدبرگ در لیسبون بازگشت تا در یک سری از جشن‌های گرامیداشت صدمین سالگرد تولد خود حضور یابد؛ مراسمی که پدرم را از نیویورک راهی لندن کرده و سرانجام در زادگاهش در شهر فورت آلمان خاتمه خواهد یافت. با در نظر گرفتن رژیم غذایی و سبک زندگی پدرم در سال‌های پیری، طول عمر او به صورت خاص معجزه‌آسا است: سوسیس آلمانی و شنیسل وینی مهم‌ترین اقلام غذایی او بوده‌اند. وی در این مدت، دوره‌ای از حضور خستگی ناپذیر را در روند تصمیم گیری‌های مملو از فشار عصبی داشته و در عرصه ورزشی نیز یک عاشق بود، اما صرفا بیننده مسابقات و برنامه‌ها و نه یک ورزشکار!

پس این سرزندگی جسمی و ذهنی پایدار وی از کجا ناشی شده است؟ وی از کنجکاوی سیرناپذیری برخوردار است که او را به صورت مدام و پویا درگیر مسایل جهانی می‌کند. ذهن او، سلاحی گرماجو است که چالش‌های موجود روز را شناسایی کرده و با آن‌ها سر و کله می‌زند. در دهه ۱۹۵۰، ظهور تسلیحات اتمی و تهدید آن علیه بشریت، موضوع مهم جهانی بود. حدود پنج سال پیش، ذهن پدرم به عنوان یک جوان آینده‌دار ۹۵ ساله، درگیر تاثیرات عملی و فلسفی هوش مصنوعی شد؛ و در سال‌های اخیر که بوقلمون روز شکرگذاری میان اعضای خانواده دست به دست می‌شد، وی درباره عواقب این فناوری جدید فکر می‌کرد به گونه‌ای که برخی اوقات برای نوه‌هایش یادآور بخش‌هایی از داستان فلیم‌های ترمیناتور بود. وی همانند دانش‌آموخته دانشگاه ام آی تی، خود را غرق ابعاد فنی هوش مصنوعی می‌کرد و در عین حال با استفاده از بینش‌های منحصر به فرد فلسفی و تاریخی خود، موضوع را به بحث درباره کاربری هوش مصنوعی تغییر می‌داد.

 

راز دیگر ماندگاری پدرم، تعهدات احساسی او بوده است. گرچه وی در قالب کاریکاتور به عنوان یک واقع‌گرای سردمزاج به تصویر کشیده شده، اما هرچه باشد، آدم بی‌عاطفه‌ای نیست. وی به مفاهیمی اسرارآمیز نظیر وطن پرستی، وفاداری و دوحزبی گری، باوری عمیق دارد. مشاهده تندروی در گفتمان‌های امروزی، و سقوط هنر دیپلماسی برای او دردآور است.

از دوران کودکی به یاد دارم پدرم با افرادی که سیاست‌‎هایشان با رویکرد او متفاوت بود، چه دوستی گرمی داشت. افرادی نظیر کِی گراهام (ناشر معروف رسانه‌ای در آمریکا)، تد کنِدی (وکیل و سناتور مشهور آمریکایی) و هیوبرت هامفری (سی و هشتمین معاون رئیس جمهور آمریکا). کندی شوخی‌هایی می‌کرد که پدرم بسیار دوست داشت (مثلا پدر را به دفتر کارش دعوت می‌کرد و مدعی می‌شد در کمدی مخفی، یک میمون پوزه‌دار نگه می‌‎دارد).

حتی زمانی که تنش‌های جنگ سرد همچنان ادامه داشت، سفیر شوروی در آمریکا – آناتولی دوبرین- میهمان همیشگی در منزل ما بود. آن دو معمولا هنگام بحث درباره مسائلی که کل سیاره زمین را تحت تاثیر قرار می‌داد، با هم شطرنج بازی می‌کردند. پدرم درباره ماهیت سرکوبگرانه رژیم شوروی هیچ تردیدی نداشت، اما این گفتگو‌های دائمی به تنش زدایی کمک می‌کرد آن هم زمانی که دو ابرقدرت هسته‌ای جهان ظاهرا در مسیر تقابل قرار داشتند.‌ ای کاش آن گفت‌و‌گوی دایمی امروز نیز میان بازیگران اصلی در شرایط متشنج جهانی رخ می‌داد.

شطرنج را که کنار بگذاریم، باید بگویم دیپلماسی هرگز برای پدرم یک بازی نبود. وی با تعهد و عزمی ناشی از تجربیات شخصی به آن می‌پرداخت. وی که آواره سرکوبگری نازی‌های آلمان شده بود، ۱۳ عضو خانواده و تعدادی بی‌شمار از دوستانش را در هولوکاست از دست داد. پدر در لباس سربازی آمریکایی، به وطنش آلمان بازگشت و در عملیات آزاد سازی اردوگاه آوارگان آهلم در نزدیک هانوفر شرکت کرد. وی در آنجا شاهد عمق جنایاتی بود که بشریت را با ساختار‌های بین‌المللی از صلح و عدالت، تا بی‌نهایت غرق می‎کند. ماه آینده ما به شهر فورت بازخواهیم گشت، تا او بر مزار پدربزرگش که از آنجا فرار نکرده بود، دسته گلی قرار دهد.

من می‌دانم که هیچ فرزندی نمی‌تواند به درستی نسبت به میراث پدرش رویکردی واقع‌بینانه داشته باشد، اما احساس غرور می‌کنم که پدرم با اصول ماندگار و آگاهی از واقعیات تاریخی، به مقوله دولتمردی استحکام بخشید. این ماموریتی است که او در بیشترین دوران این قرن دنبال کرده است. وی در این راه از مغز بی‌نظیر و انرژی پایان ناپذیر خود برای خدمت کردن به کشوری استفاده کرد که خانواده‌اش را نجات و او را در مسیری فراتر از حد انتظار قرار داد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: