دیدارنیوز دلایل فروپاشی ائتلاف اپوزیسیون را بررسی می‌کند:

ائتلافی که از هم پاشید

حامد اسماعیلیون سخنگوی خانواده‌ها و بازماندگان حادثه هواپیمای اوکراینی که در نقش یکی از رهبران اپوزیسیون ظاهر شده بود، در آستانه تشکیل یک ائتلاف و در مرحله تکمیل منشوری تحت عنوان همبستگی، از ائتلاف خارج شد و عملا آن را عقیم گذاشت.

کد خبر: ۱۴۸۵۱۲
۱۷:۲۷ - ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۲

 

دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: خروج حامد اسماعیلیون از ائتلاف اپوزیسیون، بازخورد زیادی در داخل و خارج ایران به همراه داشت و بیش از همه باعث ذوق‌زدگی رسانه‌های موسوم به انقلابی و سایت‌های نزدیک به سپاه پاسداران شد.

اسماعیلیون در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال در توضیح چرایی خروج از منشور همبستگی، تلویحا رضا پهلوی را عامل اصلی اختلاف در ائتلاف و به بن‌بست رسیدن آن دانست. قرار گروه معروف به "حلقه دانشگاه جرج تاون" که روز جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ در شهر واشنگتن گرد هم آمدند، این بود که پس از این جلسه، زمانی را به بحث و تبادل نظر پیرامون منشور معروف به همبستگی صرف کنند، ولی منشورشان را خیلی با عجله منتشر کردند که بر شعار‌ها و چارچوب‌های کلی در مورد آینده ایران تاکید داشت. در این منشور جزئیات و مکانیسم‌های رسیدن به هدف ذکر شد، اما شکل مبارزه خود برای ادامه ادامه کار، در این متن به چشم نمی‌خورد.

اقدام و راهبرد دیگری که در مورد آن صحبت می‌شد و تا کنون خبری از آن نیست، بسط ائتلاف و افزایش اعضای آن بود. به این معنی که پس از انتشار منشور معروف به همبستگی، مطابق وعده‌ای که در آن داده شده بود، طبیعتا می‌باید به مرور، افراد و گروه‌های جدیدی که در هدف با آن شش نفر مشترک بودند، به آن‌ها می‌پیوستند، اما این بخش از ماجرا هم هرگز محقق نشد و با خروج اسماعیلیون از این جمع به نظر می‌رسد، اعضای ساکت باقی مانده هم هر کدام به طریقی اعلام خروج کنند.

خروج و به دنبال آن فروپاشی‌ای که گفته می‌شود ریشه در چند سفر انفرادی رضا پهلوی به کشور‌های اروپایی و نهایتا سفرش به اسرائیل دارد. کارشناسان می‌گویند رضا پهلوی با این تک روی‌ها قصد داشت خود را یگانه رهبر اپوزیسیون معرفی کند و فکر می‌کرد با توجه به غیبت یک رهبر قوی در اپوزیسیون ایرانی، بقیه بخواهند یا نخواهند، راهی ندارند جز اینکه به رهبری او تن دهند. طی ۴۸ ساعت گذشته، اکثر کسانی که در داخل و خارج در این باره اظهار نظر کرده‌اند، سفر رضا پهلوی به اسرائیل را بزرگترین بهانه و تیر خلاص او به ائتلاف مورد بحث عنوان می‌کنند.

از خوش‌شانسی جمهوری اسلامی!

حال پس از اعلام خروج حامد اسماعیلیون از این جمع، نازنین بنیادی، رضا پهلوی، شیرین عبادی، مسیح علی‌نژاد و عبدالله مهتدی، یعنی اعضای گروه حاضر در نشست جرج تاون و پنج تن از ۶ امضا کننده منشور همبستگی، به ظاهر در ائتلاف مانده‌اند، اما دور از ذهن نیست که در همین ساعات وروز‌های نزدیک، ساز ناسازگاری این معدود رهبران خود خوانده اپوزیسیون، به صدا درآید.

از همان روز‌های آغازین اعتراضات و ناآرامی‌هایی که به دنبال مرگ مشکوک مهسا امینی شکل گرفته بود و رضا پهلوی و امثال مسیح (مصی) علی‌نژاد فعالیت‌شان را چند برابر می‌کردند، یک سخن و گزاره واحد از داخل و خارج به گوش می‌رسید و آن اینکه، جمهوری اسلامی ایران خوش شانس است که چنین اپوزیسیونی دارد.

واقعیت این است که جز عبدالله مهتدی -که شخصیتی تشکیلاتی، سیاسی و البته دارای چندین دهه تجربه مبارزه است- دیگر اعضای ائتلاف، چهره‌ها، سلبریتی‌ها و فعالان اجتماعی، هنری و ورزشی و نوعا محبوبی بودند که طرفدارانی از جنس خود داشتند، اما هیچ یک در تراز و قامت یک لیدر متوسط هم نبوده و سابقه کنش‌گری سیاسی نه در داخل و نه در خارج را نداشتند.

از میان این‌ها علی‌نژاد از سال‌ها پیش، پا از عرصه روزنامه‌نگاری فراتر نهاده بود و دورادور لیدری چند حرکت معروف در حوزه زنان را تجربه کرده بود و رضا پهلوی گرچه فعالیت چشم‌گیری تا قبل از مرگ مهسا نداشت، اما جایگاه خانوادگی‌اش موجب می‌شد او هم به عنوان یک کنش‌گر سیاسی شناخته شود، اما نه سابقه لیدری مسیح (مصی) علینژاد و نه عنوان خانوادگی رضا پهلوی، به اندازه کافی دارای استخوان‌بندی سیاسی و سازمانی بوده و تهی از بن‌مایه تجربی و میدانی برای یک چنین حرکت عظیمی بودند. فی‌الواقع اگر برنامه این ائتلاف به نتیجه می‌رسید باید تعجب می‌کردیم. دقیقا همین نقیصه‌ها از سویی و خود فورواردپنداری رضا پهلوی از سوی دیگر، عاقبت ماجرا را بدین‌جا سوق داد.

 اهداف مشترک دو نفر با فرقه رجوی!

اما نباید دو نقش و کاراکتر دیگر از میان این شش نفر را از نظر دور داشت. اولین آن‌ها عبدالله مهتدی است. او از همان ابتدا در سه جبهه کار می‌کرد. از یک طرف مجبور بود خروجی مصوبات و تصمیمات ائتلاف احزاب کردی که به تازگی دور هم جمع شده بودند را به ائتلاف ذکر شده منتقل کند، که خود این عامل موجب می‌شد در بیان نظرات (به عنوان نماینده احزاب کردی) دست و پا بسته و در معذورات عمل کند.

دومین وجه تمایز مهتدی با پنج نفر دیگر در موضوع تمامیت ارضی ایران و شانه خالی کردن او از درج این عنوان بود، زیرا او و دیگر رهبران احزاب اپوزیسیون کُرد، گرچه همواره کنش خود را در قالب ایران یکپارچه تعریف و تشریح می‌کردند، اما قائل به سطحی از استقلال برای کردستان هستند که مورد پذیرش دیگر موتلفان نبود و همین امر از همان آغاز، به نظر می‌رسید او در آن گوشه و کنار‌های ائتلاف ظاهر می‌شد که گوشه چشمی هم به این جمع داشته باشد و حضورش تصنعی به نظر می‌رسید.

بازی سوم یا جناحی که اکراد آنجا زنبیل گذاشته بودند، توافق و تفاهمی بود که با فرقه رجوی و شخص مریم رجوی امضا کرده بودند. در توافقی که آن را در بوق و کرنا هم کردند، مجاهدین خلق، خودمختاری کردستان در جغرافیای مناقشه‌برانگیزی را به رسمیت شناخته بودند که از مرز‌های استان کردستان کنونی فراتر می‌رفت و بخش‌هایی از استان ایلام و آذربایجان غربی را هم در بر می‌گرفت. همین مورد آخر، آثارش در چند بحث و جدل در روز‌های نخستین تشکیل ائتلاف جرج تاون خودنمایی می‌کرد و کارشناسان، مهتدی را هم پیمان ذاتی و متعارفی برای جمع قلمداد نمی‌کردند.

دیگری حامد اسماعیلیون بود. به خاطر آسیبی که به دنبال سقوط هواپیمای اوکراینی به اسماعیلیون وارد شده بود، بسیاری از ایرانیان داخل و خارج با او همدل و همدرد بوده و همذات‌پنداری می‌کردند. البته حامد اسماعیلیون پس از مرگ مهسا و آغاز اعتراضات سراسری به مثابه لیدری تمام عیار توانست چنین راهپیمایی و تظاهرات قابل توجه در اقصی نقاط عالم را سازماندهی کرده و رهبری کند و این وجه از عملکرد او تحسین کارشناسان سیاسی را در پی داشت، اما او هم ظاهرا گرایش‌های چپ داشت و قرابت‌ها و یا شائبه گرایش او به مجاهدین خلق، در میان جمع عملا از او چهره‌ای نامطمئن ساخت و به نظر می‌رسد عدم شناخت و تردید و عدم اعتماد افراد درون ائتلاف از هم، دلیل اصلی ناپایدار بودن و عقیم ماندن ائتلاف شش نفره بود.

همه این مسائل، موضوعات و دلایل و آنچه ذکر نشد، پیش‌بینی‌هایی که در فرجام این قصه بیان می‌شد را محقق کرد و این ائتلاف ضعیف، در دوران جنینی جان داد. مرگ این نطفه البته حاصل تلاش‌های شبانه روزی مجاهدین خلق و دیگر عوامل مخالف با ائتلاف اپوزیسیون بود؛ لذا علاوه بر فرقه رجوی که طبیعتا باید موفقیت خود را جشن بگیرد، جمهوری اسلامی نیز از این سرنوشت خوشحال است و اینجا تقاطعی است که دو خاستگاه اسلامی-مارکسیستی به هم می‌رسند و آن جمله معروف "دشمن دشمن من دوست من است"، نه رسما که عملا در مورد نظام جمهوری اسلامی و سازمان مخوف مجاهدین خلق، جاری و محقق شد و صدق می‌کند.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: