امام حسین (ع) چرا کشته شد؟ (۹)

رقابت متن یک اندیشه با حواشی خودش!

آخرین بخش از سلسله مقالات "چرا امام حسین کشته شد" آماده تقدیم است و اگر توفیق یابم بعد از عاشورا؛ مقالات "عاشورا در اسارت" تقدیم خواهد شد.

کد خبر: ۱۳۵۰۵۵
۱۴:۲۷ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

 

دیدارنیوز ـ حسین جعفری*: عاشورا همچون اقیانوسی پر از دُر و گوهرهای معرفتی و منابع کهن است که توان پاسخ به سوالات امروز جامعه را دارد، به شرط آنکه نخواهیم در سطح بمانیم و جامعه را با ارتجاع در گذشته محصور کنیم!!

برای زنده نگه داشتن واقعه‌ای در ابعاد عاشورا علاوه بر محتوا، باید به پوسته ای متناسب (مناسک) اندیشید تا مورد حفاظت قرار گیرد و در گردش ایام باقی مانده، روشنایی بخشد. و البته قرار گرفتن این گوهر گران بهاء در صدف، مضررات و خسارات خاص خود را هم دارد که مهمترینش؛ "آلودگی به خرافات" و "جانشینی حاشیه بجای متن" است.

در این نوشته به موضوع رابطه سانسور با رشد خرافه با عنوان "رقابت متن یک اندیشه با خودش" در خدمت دوستانم.

از دوستان فرزانه تقاضا دارم با توجه بیشتری در سطور نانوشته این‌ پست بسیار مجمل تامل کنند زیرا بدلایلی ناتوان از صراحت بوده ام‌.

حسین شهید در سایه حسین بدلی!

واقعه عاشورا و حرکت سه مرحله ای امام حسین از مدینه به مکه [واکنش امتناعی]، از مکه به کوفه [کنش تهاجمی] و استقرار در کربلا [واکنش دفاعی و مقاومتی]، چنان در میان خرافات دینی و حکومتی گم شده که عامه ی مردم بجای دیدن و تامل در چهره ی دلگشای محبوب و امامی چون حسین، بت واره ی حسین را می نگرند و بجای اقتداء بر حسین، بر این بتِ خود ساخته؛ گریه می کنند و می پرستندش!

 آری اگر در سال شصت هجری کوفیانی از امام دعوت کردند و امام و اهل بیت را به شهادت رسانده و به اسارت بردند. اما در سده ۱۴۰۰ هجری؛ این شیعیانند که او را دعوت به حضور می کنند ولی با مرابطه با بدلِ حسین، حسینِ واقعی را به مذبح نادیده گرفتن می برند و شهید می کنند.

گرچه درخشش وجود نازنین امام حسین در عاشورا به اوج می رسد اما خطا خواهد بود اگر حسین را در عاشورا و دو ماهه خروج از مدینه تا ورودش به کربلا محصور کنیم زیرا حسین، امام در برسمیت شناختن صلحنامه با معاویه و ده سال سکوت و زیستن در خلافت فردی چون معاویه هم هست.

چرا چنین شده که بجای حسین واقعی؛ همه ی توجهات به حسین بدلی است؟ چون شیعه جز در سده های اخیر نتوانسته بدلیل جور و ستم حاکمان بطور علنی خود را تبیین و تبلیغ کند و وقتی نشود نظرات و عقاید را منتشر و در معرض نقد و قضاوت عمومی قرار داد (اعم از اینکه صاحبان یک اندیشه خاص خود این گونه بودن را انتخاب کرده باشند و یا اینکه از ناحیه ی قدرتِ بیرونی بر آنان تحمیل شده باشد)، آن عقیده و فکر، زیر زمینی می شود و گرفتار انواع غلوها و خرافه ها می گردد.

فکر و اندیشه های مخفی شده که از نقد دور نگه داشته می شوند دچار دو عارضه مهم می شوند:

اول آنکه برای حفظ و نگهداری مومنانِ به خود، ناچار خواهند بود برای مروجانِ اصلی خود کرامات و معجزه بتراشند و برای آنان مقام قدسی قائل شود تا بدین طریق طرفداران خود را متقاعد سازند که اگرچه الان قدرتی ندارند و مجبورند مخفیانه به تبلیغ مرام عقیده، دین و گرایشات سیاسی خود بپردازند اما یقین داشته باشند که رستگار واقعی فقط آنانند و دلیلش هم کرامات اولیاء آنهاست.

بدیهی است در ادامه راه و در گذر زمان، پروسه ی کرامات سازی به طبقه ی اول مبدعان یک مرام منحصر نشده و کم‌کم سراغ در سایر طبقات هم کسانی یافت می شوند که برای خود معجزه و کرامت بتراشند و بر سر خود هاله نور ببینند.(حتی اگر خود آنان نخواهند! باورمندان به این بزرگان؛ وظیفه ی شرعی خود در کرامات سازی برای بزرگان را به خوبی بلدند و از عهده آن بر می آیند.)

زیر زمینی شدن اندیشه و عدم قرار گرفتن در برابر نقد مخالفین باعث می شود که اینان بجای استدلال بر درستی عقیده خود، کرامات و معجزات و مظلومیت را دلیل درستی خود بدانند!

و چه کسی است که نداند راحت ترین روش برای اثباتِ یک مرام و اندیشه، ارجاع به اموری است که قابلیت رد و اثبات ندارد! والا دلیل آوردن که پدرِِ آدم صاحب عقل را در می آورد!

عارضه دوم هم آن است که مجبورند برای حفظ انسجام درونی طرفداران و مومنانِ به خود، به انجام مناسک و اعمالی روی آورند که در اساسِ دین و عقیده ی آنان وجود نداشته (و یا حداقل نسبت به آن بی تفاوت است)، اما بدلیل آنکه از سوی ارباب قدرت اجازه ندارند علنی سلوک کنند لذا این اعمال و سلوکِ جدید نیز در معرض نقد و بررسی قرار نمی گیرد و بدون وجود ناظر عقلایی، تقویت و استوار می شود.

در این شرایط قابل انتطار بلکه حتمی است که پس از مدتی آنقدر این سلوک و رفتار که قرار بود در نقش محافظ از گوهر اصلی ایفای نقش نماید؛ چنان اهمیت می یابد که حاشیه به جای متن می نشیند و متن از اساس فراموش می شود!

...پس از مدتی باورمندان، در مسخی تعجب بر انگیز بحای ترویج، تبلیغ و دفاع از متن و اساس اندیشه، همه ی توان خود را به دفاع از حواشی زائد و غیر مستند صرف می کنند و هر گونه نقد بر حاشیه را، تعرض به اساس تلقی می کنند و شوربختانه حتی سخن گفتن از متن برای شان انحراف تلقی می شود! و اینگونه می شود که متن یک اندیشه، رقیب خود تلقی می شود!!(آنچه عرض شد توصیف وضعیت باورمندان صادق یک‌ اندیشه است. الا داستان رندان دنیا طلبی که از سادگی مومنان برای انباشت دنیا بهره می برند و با سوء استفاده از ایمان آنان و ترویج خرافه؛ سواری میگیرند؛ داستانی دیگر است.)

تدبیر برای به وجود آوردن یک هویت متمایز، در یک جامعه ی سالم و در محیطی عاری از فشار و زور، اگر  بصورت علنی باشد نه تنها بد نیست که محاسن فراوانی هم دارد اما اگر هویت سازی در محیطی خفقانی باشد که نتوان به نقد آن نشست، فقط و فقط به خرافه ها و ... دامن می زند و حذف ِ اساس اندیشه را نشانه می گیرد.

این مشکل نه تنها در مکاتب فکری و دینی که در سازمان های سیاسی هم امکان بروز دارد و سازمان هایی که بدلیل  محدویت ناگزیر به فعالیت زیر زمینی و چریکی می شوند نیز مصون از این آسیب ها نیستند.

در سازمان های سیاسی می توان به سازمان مجاهدین (‌منافقین)خلق اشاره کرد و در مرام های دینی به ... توجه نمود. (خواستم چند مثال بزنم که بدلیل سانسور نتوانستم ، لذا خوانندگان خود  نقطه چین را پر نمایند.)

*پژوهشگر دینی

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: