در نطق افتتاحیه کنگره حزب اتحاد ملت:

شکوری راد: وفاق ملی در اولویت سیاست‌های دولت باشد

علی شکوری راد: حال مردم خوب نیست و جامعه در حال از هم گسیختگی است و بخش‌های مختلف مردم و اقشار مختلف جامعه، اکنون بیش از آنکه دغدغه ملی داشته باشند، به دغدغه‌های موضعی خویش می‌اندیشند. اثری از وفاق ملی نیست. نهادهای اجماعی و فصل‌الخطاب موقعیت چندانی برای خود نگاه نداشته اند که در این شرایط ملجاء امید برای ایجاد وفاق باشند

کد خبر: ۱۱۵۵۵۸
۰۹:۴۰ - ۱۱ آذر ۱۴۰۰

 

دیدارنیوز: به گزارش صبح پنجشنبه از روابط عمومی حزب اتحاد ملت، علی شکوری راد، دبیرکل حزب اتحاد ملت، در نطق افتتاحیه کنگره هفتم این حزب سخنانی ایراد کرد. متن این سخنرانی به شرح زیر است:


بسم الله الرحمن الرحیم


هیأت رئیسه محترم
اعضای عزیز و محترم کنگره هفتم حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
میهمانان گرامی
سلام علیکم
عرض ادب دارم خدمت همه شما عزیزان و برایتان آرزوی سلامتی و توفیق دارم.
از لطف و محبت و دعای همه عزیزان به دنبال بیماری‌ام بسیار سپاسگزارم. به فضل الهی، دعای دوستان و توجه پزشکان معالج، الحمدلله اکنون حالم خوب است. با وجود این که روند مهار و کنترل بیماری همچنان دنبال می‌شود، تقریباً به روال عادی بازگشته‌ام.
هفتمین کنگره حزب را در حالی برگزار می‌کنیم که سه دورۀ انتخاباتی را در حزب پشت سر گذاشته ایم و در این کنگره اعضاء چهارمین دورۀ شورای مرکزی و دبیرکل جدید انتخاب خواهند شد. حزب در سه دورۀ گذشته تجربه گرانسنگی را اندوخته و به گستردگی، انسجام و قوام قابل قبولی رسیده است.
در نظام سیاسی ایران، فعالیت حزبی چندان جایگاهی ندارد و به همین دلیل احزاب به جای آن که از سوی نظام مورد استقبال و تکریم واقع شوند، معمولاً تهدید محسوب شده و کنترل می‌شوند. در چنین شرایطی فعالیت حزبی و حزبی بودن، به خصوص اگر واقعا مشارکت جویانه و مسئولانه باشد، به ایثار و از خود گذشتگی نیازمند است. شما خواهران و برادران عزیز این گونه است که همراه هم شده‌اید. ما نه به کسی بدهکاریم نه بابت زحمات خود از کسی طلب ‌کار. ما برای توسعه و اعتلای کشور و عزت و رفاه مردم پای در این وادی نهاده و علی‌رغم سرزنش‌های خار مغیلان راه افتخارآمیز خود را ادامه می‌دهیم.
سیاست‌ورزی و کنش سیاسی حزبی همچنان دشوار و مسیر آن تا حد زیادی با انسداد مواجه است. از یک سو حاکمیت با اعمال نظارت استصوابی مسیر مشارکت جویی و انتخابات را تا آنجا که می‌توانسته است مسدود کرده و از طرف دیگر با تضییقات برای منتخبین مردم، جامعه را به این نتیجه رسانده است که از مسیر انتخابات هیچ اصلاح موثری امکان پذیر نیست. در نتیجه اکثریت مردم را از صندوق رأی رویگردان کرده است. تجربه انتخابات ۱۴۰۰ این باور را در ذهن بسیاری از کنشگران‌ سیاسی تثبیت کرده است که تنها محل اعمال اثر مردم در سرنوشت خود و اعمال اصلاحات، یعنی انتخابات، نیز با انسداد مواجه است و بنابراین نظام اصلاح پذیر نیست. در چنین شرایطی حفظ امید و انگیزه برای فعالیت سیاسی آن هم از نوع حزبی بسیار دشوار است و ما و شما که در این کنگره گرد هم آمده‌ایم تا کنشگری حزبی را ادامه بدهیم در حال انجام کاری شگرف و معجزه‌آسا هستیم.
متاسفانه ناکارآمدی نظام چه به لحاظ ساختار حقوقی و چه حقیقی در تأمین دنیا و آخرت مردم به صورت یک باورعمومی درآمده و سطح نارضایتی و رویگردانی را به بیشترین حد خود در طول حیات آن رسانده است.
با این حال دنیا به آخر نرسیده است و تاریخ نشان می‌دهد که اوضاع در هیچ دوره ای و در هیچ نظامی به یک صورت باقی نمانده و در پی سخت‌ترین شرایط، گشایش‌هایی پدید آمده است و تحول به گونه ای صورت گرفته که هرگز کسی فکرش را هم نمی‌کرده است.
پنجره‌های فرصت به روی کشور و ملت ما گشوده خواهد شد. اگرچه ‌زمان و چگونگی آن مشخص نیست، اما وقوع آن، دیر یا زود، حتمی است. مهم این است که ما به عنوان کنشگران سیاسی و حزبی آماده باشیم تا در آن فرصت به ایفای نقش پرداخته و از آن حداکثر بهره را ببریم. ما در اصلاح روندها چندان کامیاب نبودیم اما هیچ کس نمی‌تواند جلوی رخدادها را بگیرد.
با این حال ما نباید فقط در انتظار فرصت بنشینیم. بلکه باید به فکر خلق فرصت نیز باشیم. تفاوت یک کنشگر حزبی با دیگر کنشگران سیاسی این است که هنگامی که همه خوابند باید او بیدار باشد و هنگامی که همه نشسته اند، او ایستاده باشد و هنگامی که همه ایستاده اند او حرکت کرده باشد. او باید همواره یک یا چند گام جلوتر باشد و افق دیدش همواره وسیع‌تر و دورتر از بقیه باشد. اگر بقیه یک گام جلوتر را می‌بینند او باید چند گام بعد از آن را هم دیده باشد و برای آن برنامه داشته باشد. گاهی دیده می شود برخی دوستان به مردم تآسی می‌کنند و رفتار واکنشی مردم را برای خود حجت قلمداد می‌کنند. در حالیکه کنشگر سیاسی حزبی دنباله‌رو مردم نیست بلکه باید بتواند مردم را نسبت به برنامه‌هایی که برای توسعه و آبادانی کشور و رفاه و آسایش مردم مفید می‌داند مجاب کرده و با خود همراه کند.
من در این مجال و این مقال می‌خواهم به طور خلاصه وضع و شرایط موجود را از نگاه خود بیان کرده و چالش‌های موجود را برشمرده و چشم‌اندازی برای آینده ترسیم کنم.
خواهران و برادران، همنوردان عزیز!
اگرچه اصلاح طلبی تاریخی طولانی در ایران دارد اما، ما اصلاح طلبان دوم خردادی از سال ۷۶، حرکتی نو را آغاز کرده و با فراز و فرودهایی به میانه راه، یعنی به اینجا، رسیده‌ایم. البته نسل جوانِ امروز در جریان دوم خرداد و دورۀ دولت اصلاحات نبوده و آن را به صورت عینی درک نکرده است. آنان میراث‌دار دوره تاوان‌کشی حاکمیت از آن حرکت عظیم بوده و فشارها، نابسامانی‌ها و سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌اند. هرگز نمی‌توان از آنها انتظار داشت که همچون نسل‌های پیش از خود نوستالژی آن دوران را داشته باشند. به همین دلیل رویگردانی امروز آنان از اصلاحات را می توان به راحتی درک و تحمل کرد.
نسل ما با شور و اشتیاق و باورهای ناب و خدشه‌ناپذیر در تحقق انقلاب اسلامی مشارکت داشت و بعد از آن که احساس کرد انقلاب از ریل آرمان‌ها و ارزش‌های خودش خارج شده است جنبش اصلاحات را در دوم خرداد سال ۷۶ پایه گذاشت تا انقلاب را دوباره به مسیر اصلی بازگرداند. اما اکنون در سال ۱۴۰۰ به این نتیجه رسیده است که به علت مشکلات ساختاری نظام و رویکردها و عملکردهای حاکم، اصلاح‌طلبی نیز تا حد زیادی ناممکن می‌نماید و در عین حال نگران آن است که مبادا دوباره شرایط به گونه‌ای پیش برود که یک انقلاب دیگر ناگزیر گردد و روز از نو و روزی از نو.
ما در طی ۲۴ سال گذشته سه دوره مشخص را پشت سر گذاشته ایم. دورۀ دولت اصلاحات و اوج اصلاح‌طلبی، دورۀ دولت احمدی نژاد و ارتقای جنبش اصلاحات به جنبش اعتراضی سبز و دورۀ دولت روحانی و تقلیل جنبش اصلاحات به بهبود خواهی. در هر یک از این سه دوره تجربه‌هایی اندوخته و هزینه‌هایی پرداخت شد. اکنون ما حاملان تجربه‌ها و زخم‌های این دوره‌ها هستیم. تجربه‌های ارزشمند و زخم‌هایی جانگزا. اگر نسبت به سرنوشت کشور و رنج مردم بی تفاوت می‌بودیم بهتر آن بود که افسار شتر سیاست و حاکمیت را به گردنش می‌آویختیم و رهایش می کردیم تا سوار خود را به مهلکه‌ای که می‌رود، ببرد. اما ما چنین نیستیم و نمی‌توانیم نسبت به سرنوشت کشور و مردم و رنج آنان بی‌تفاوت باشیم.
وضعیت خوب نیست. حال کشور و حال مردم خوب نیست. حال ما هم خوب نیست. ما علاوه بر تضییقات و فشارهای سیاسی و امنیتی که از جانب حاکمیت بر ما تحمیل می‌شود اکنون با طعنه و کنایه بسیاری از مردم مواجهیم که حرکت اصلاح طلبانه را بر نمی‌تابند و آنرا بی‌حاصل می‌دانند و پافشاری ما بر ادامه مسیر اصلاحات را تخطئه می کنند.
اگرچه روحانی و دولت او از نظر ما مطلوب نبودند و به حکم شرایط سیاسی تحمیلی از او و دولتش حمایت کردیم، با این حال فاصله دولت حاضر نه فقط با دولت مطلوب و کارآمد دورۀ اصلاحات بلکه با همان دولت روحانی نیز بسیار زیاد است. دولت حاضر که به دلیل رویگردانی مردم از انتخابات و سطح مشارکت پایین در انتخابات تقریباً با همان اندازه‌ای که در دوره ماقبل رأی بدست آورده و شکست خورده بود این بار انتخاب شده است بسیار سردرگم، ناتوان و ضعیف می‌نماید و در طی ۱۰۰ روز اول حاکمیتش امیدی جان بخش، حتی در میان حامیان خود نیز، بر نیانگیخته است.
با این حال ما هرگز از این وضعیت خرسند نیستیم و از صمیم دل می خواهیم که این دولت در رفع مشکلات اقتصادی کشور و معیشت مردم و گشایش در زندگی آنها موفق باشد و در این ارتباط هر کاری و کمکی از دستمان برآید انجام می‌دهیم. اما متاسفانه راهی برای این منظور گشوده نیست. نه فقط ما نیروهای سیاسی اصلاح طلب، بلکه اصولگرایان معتدل نیز مجالی برای کمک به این دولت ندارند. تفکر افراطی مسلط بر کشور که پیش از این در قالب دولت پنهان چوب لای چرخ دولت‌های توسعه گرا می‌گذاشت اینک تار و پود دولت و مجلس حاضر را قبضه کرده است و سیاست‌های خود را از مجاری رسمی پیش می‌برد. کافی است به تعداد نظامیان مستقر در دولت و مجلس و نیز طرح‌های مصوب و در حال تصویب مجلس نظر انداخته شود. متاسفانه ساختار دولت تشابه زیادی با دولت دورۀ احمدی نژاد دارد با این تفاوت که در آن دوره درآمد سرشار و بی‌نظیر نفت در اختیار آن دولت بود تا بتواند با پول‌پاشی ناکارآمدی خود را بپوشاند اما در این دولت آن منبع مالی نیز وجود ندارد.
در حالی که کشور ما به دلیل سیاست خارجی پر اشتباه که ما را در برابر جهانیان قرارداده و تا حد زیادی منزوی ساخته است از یک سو و از سویی دیگر اعمال تحریم‌های ظالمانه از طرف آمریکا، پس از خروج ترامپ از برجام ، در تنگنای شدید اقتصادی قراردارد، دولت حاضر علی‌رغم شعار بهبود روابط با جهان و همسایگان تاکنون گام موثر و امید بخشی در این جهت برنداشته است و مذاکرات احیاء برجام که می تواند فرصتی برای رفع تنگناها ایجاد کند، با تأخیر بسیار آغاز شده و تا امروز نتایج ملموسی به دست نداده و افقی نگشوده است.
آنچه پس از رفع تنگناهای بین المللی، در صورت تحقق، باید اولویت سیاست‌های دولت باشد ایجاد «وفاق ملی» است.
بدون وفاق ملی، هیچ پروژه بزرگی قابل انجام نیست. اگر برجام و طرح تحول سلامت را دو پروژه اصلی دولت سابق بدانیم، هر دو به دلیل عدم تحقق وفاق ملی بر سر آنها به شکست انجامیدند. برجام را ابتدا دولت پنهان در ایران به زمین زد و آنگاه ترامپ از آن خارج شد و طرح تحول سلامت نیز علی‌رغم تجهیز منابع مالی فوق‌العاده برای آن، به دلیل عدم مشارکت‌جویی و ایجاد وفاق ملی در بدنه جامعه پزشکی زمین خورد و وزیر بهداشت مبدع آن در نیمه راه ناگزیر به کناره گیری شد و طرح ابتر ماند. دولت حاضر اگر بخواهد توفیقی در خدمت به کشور و مردم بدست بیاورد، علاوه بر احیای برجام باید به مقوله وفاق ملی توجه شایان بنماید. برای این منظور علاوه بر وفاق ملی، سایر اصول حکمرانی خوب از جمله قانونگرایی، شفافیت، پاسخگویی، مشارکت‌جویی، شایسته سالاری و استفاده از نیروهای کارآمد را باید سرلوحه کارهای خود قرار دهد. با رویکرد بکارگیری «جوان مومن انقلابی» و بی اعتنا به سایر معیارها و شاخص ها، هرگز نمی توان گامی به پیش برداشت و کشور را ساخت و تنها حاصل چنین رویکردی همچنان از دست رفتن سرمایه اجتماعی، دین‎گریزی، مهاجرت نخبگان، توقف رشد اقتصادی، تعلیق توسعه و در نهایت توزیع فقر در جامعه خواهد بود.
به دلیل برخورداری از منابع‌ سرزمینی خدادادی و نیز نیروی انسانی شایسته، این کشور علی‌رغم همه سوءمدیریت های کلان در دهه‌های اخیر هم چنان استعداد آن را دارد که با بکاربستن سیاست‌های درست و توسعه‌گرایانه و بکارگیری نیروهای توانمند و کارآمد، خود را از باتلاقی که گرفتار آن است خارج کند و با جهش اقتصادی، افق روشنی پیش خود گشوده و امید را در دل زنان و مردان این کشور زنده کند. مردم ایران شایسته و لایق چنین آینده‌ای هستند و بر حاکمان امروز هرگز بخشوده نخواهد شد اگر به فکر چنین آینده‌ای نباشند.
ما همه مسئولیت را متوجه حاکمان نمی‌کنیم. حاکمان کشور در یک فرآیند دوسویه با جامعه به چنین قدرتی دست یافته‌اند. ما تک تک شهروندان کشور در قبال وضعیت موجود مسئول هستیم. نمی توانیم شانه از زیر بار مسئولیت خود خالی کنیم و فقدان ابزار لازم را بهانه رفع مسئولیت از خود قراردهیم. ما باید خود را توانمند سازیم. راه توانمند شدن شهروندان آگاهی و سازمان‌یابی است. جامعه قدرتمند، دولت توانمند بر سر کار می‌آورد. اگر دولت ما امروز توانمند نیست به خاطر آن است که ما جامعه قدرتمندی شکل نداده‌ایم. اگر حاکمان می‌فهمیدند که قدرتمند بودن جامعه به نفع آنهاست که بسیار عالی بود. ولی معمولاً این فهم به راحتی شکل نمی‌گیرد. در کشورهایی که حاکمان به این فهم رسیده‌اند جهش‌های بزرگ صورت گرفته است. در کشور ما این فهم به دست نیامده است و لذا حکومت به فکر قدرت‌مند کردن جامعه نیست. مردم خود باید در این زمینه ابتکار عمل را به دست بگیرند. سطح آگاهی عمومی در کشور ما به دلیل گسترش آموزش عالی و تعداد بالای تحصیل‌کردگان دانشگاهی و نیز وجود سرمایه‌های نمادین دوره اصلاحات و تجربه گرانسنگ آن دوره به حدی بوده است که توانسته کشور را از افتادن به ورطه دو قطبی کوری که موجب دل بستن به انهدام وضع موجود، به هر وسیله و هر قیمت، جلوگیری کند. به لطف این آگاهی، ما به سرنوشت کشورهایی مثل لیبی، مصر، سوریه و یمن گرفتار نشده ایم. اگرچه این هوشیاری جامعه منجر به مستی صاحبان قدرت شده اما موهبت آن همچنان برای کشور و مردم ارزشمند بوده است.
ما به سهم خود، با سازمان‌یابی در حزب اتحاد سعی کرده‌ایم قدرت اجتماعیِ بیش از جمع جبری قدرت آحاد اعضاء خود فراهم آوریم. کنگره امروز ما نمادی از این مسئولیت شناسی است. اگر چه در نظام سیاسی ایران که مبتنی بر ولایت فقیه است، علی رغم رسمیت دادن قانون اساسی، احزاب همچنان فاقد جایگاه روشن و سیستماتیک هستند اما بهره گیری از همین فرصتِ موجودیت و رسمیت را نباید فروگذاشت. هرچند کنش سیاسی سازمان یافته و حزبی به دلیل نگاه امنیتی حاکم بر کشور پر هزینه است، اما همچنان نارواست که روشنفکران و صاحبان ظرفیت‌های اثرگذاری اجتماعی، نه تنها به عمل فردی نوعاً کم اثر خود بسنده کنند بلکه سازمان‌یابی را تخطئه و برای توجیه عمل فردی، نیروهای سازمان یافته در تشکل‌ها و احزاب را متهم به بازی در ساختار قدرت کنند. تحزب در چنین شرایطی که از دو سو در معرض تضییق و تخطئه است، حقیقتاً عملی ایثارگرانه محسوب می‌شود.
آرایش سیاسی جامعه و کشور پس از اعتراضات دیماه ۹۶ و سپس آبان ۹۸ از دوگانه عمده اصلاح طلب و اصولگرا، به آرایش سه جانبه اصلاح طلب، اصولگرا و برانداز تغییر یافت. در چنین شرایطی بخش بزرگی از بدنه اصلاح طلب جامعه به دنبال سلب تاثیر تعیین کننده منتخب مردم در سیاست‌های اداره کشور، از اصلاح‌پذیری نظام ناامید شده و به انفعال رسیده و یا خواهان خاتمه دادن به حاکمیت نظام موجود شده‌اند. چنین رخدادی ناگزیر فرصت اثربخشی را از اصلاح‌طلبان سلب نموده است. به طوری که در انتخابات اخیر(۱۴۰۰) سردرگمی واضح آنان در برآورد رویکرد انتخاباتی مردم مشهود بود. در حالی که تصمیم رسمی جبهه اصلاحات عدم معرفی نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود، بخش بزرگی از احزاب با امید به ایجاد انگیزه در رأی دهندگان در روزهای آخر، به معرفی نامزدی نیابتی همت گماشتند و ناکامی بزرگی را در انتخابات رقم زدند. خوشبختانه حزب اتحاد دچار این توهم و خطا نشد و از همان تصمیم رسمی جبهه اصلاحات تبعیت کرد و لذا نامزدی معرفی نکرد. با این حال بر این نظر هستیم که نباید گذاشت شکافی که در انتخابات اخیر در میان اصلاح‌طلبان پدید آمد، تداوم یابد. حرکت اصلاح‌طلبانه تنها با استفاده از همه ظرفیت‌هاست که می تواند اثربخش باشد. به همین دلیل علی‌رغم اینکه بیشترین همت ما معطوف به ارتقاء و توسعه فعالیت حزب اتحاد است از همکاری و هم‌اندیشی با سایر احزاب اصلاح‌طلب در قالب جبهه اصلاحات غافل نیستیم.
گفتمان اصلاحات اگر چه به لحاظ منطقی، قوی‌ترین گفتمان سیاسی در کشور است، اما به دلیل برخوردن اصلاح‌طلبان به موانع سخت ناشی از رویکرد رهبری و عملکرد نهادهای تابع رهبری از جمله شورای نگهبان و سپاه و مسدود شدن مسیر انتخابات، که روزنه امید اصلاح‌طلبان بود، با چالش جدی مواجه شده است.
براندازان که در سال‌های اخیر موجودیت آشکار و علنی و تا حدی متشکل یافته‌اند. در طی چهار سال گذشته بیشترین تلاش را برای از میدان به درکردن اصلاح‌طلبان داشته‌اند و در این جهت با صاحبان قدرت در کشور هم‌ داستان بوده‌اند. این طیف از نیروهای سیاسی، با وارد کردن شعارهای خود به صفوف هرگونه تجمع و یا راهپیمایی اعتراضی، سعی در مصادره آنها نموده و در عین حال بهانه لازم را برای نیروهای سرکوبگر برای قلع و قمع معترضین فراهم می آورند. البته نیروهای سرکوبگر نیز هرگاه بخواهند اعتراضی مسالمت‌آمیز را سرکوب کنند عوامل خود را داخل جمعیت فرستاده با همین روش بهانه لازم را برای سرکوب فراهم می‌سازند.
اگرچه اصولگرایان معتدل که صابون رد صلاحیت، در انتخابات اخیر(۱۴۰۰) به تن آن‌ها هم خورد اکنون به خود آمده اند و منتقد وضع موجود هستند اما همچنان و عمدتا روزگارشان را در سکوتی زجرآور سپری می‌کنند.
بازگشت طالبان به قدرت در توافقی آشکار با آمریکا، که صحنه گردان سیاست بین الملل علیه ایران است، در افغانستان رویای براندازانی را که امیدشان به حمایت‌های بین‌المللی بود ناامید ساخت و آشکار شد که وقتی آمریکا از در سازش با طالبان برمی‌آید در مورد ایران نمی‎تواند منشاء امید آنان برای سرنگونی نظام باشد. بنابراین رؤیای براندازی با کمک خارجی در ایران به سرعت به محاق رفت و آنچه از براندازان باقی مانده است جز آه و ناله و حسرت نیست. آنان راهی برای بهروزی پیش پای ملت نمی گذارند. در چنین شرایطی دیر یا زود معلوم خواهد شد که اگرچه مسیر اصلاح‌طلبی سخت و طولانی است اما تنها راهی است که علیرغم انسداد ظاهری تا رسیدن به غایت خویش امتداد دارد. بنابراین وظیفه ما اصلاح‌طلبان سنگین و حساس است. باید به لحاظ گفتمانی و تشکیلاتی خود را تقویت کنیم تا در آینده‌ای که چندان دور نیست و اصلاحات دوباره مورد اقبال قرارمی گیرد به ایفای نقش موثر در سازماندهی نیروهای سیاسی و ساماندهی آرایش سیاسی جامعه بپردازیم و نگذاریم فرصتی که فراهم می‌آید، از دست برود.
همپای ما که به این ایده می‌اندیشیم صاحبان قدرت در ایران نیز برای آینده خود برنامه ریزی می کنند. آنها با این باور که ابزار لازم را برای حفظ قدرت خویش در داخل دارند وارد معادلاتی در عرصه بین‌المللی شده اند که برای ایران بسیار پر هزینه و خطر زاست. درحالی که شعار هویتی جمهوری اسلامی ایران «نه شرقی- نه غربی» بوده است، در چرخشی آشکار رغبت به قرارگرفتن در مدار قدرت چین، که در حال تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی و چه بسا نظامی جهان است، نشان داده می‌شود. پیش درآمد آن نیز هم‌پیمانی با روسیه است. تعامل مثبت با این قدرت‌ها هرگز بد تلقی نمی شود، اما در مدار قدرت آنها قرارگرفتن با هویت جمهوری اسلامی ایران و منافع ملی سازگار نیست. نباید اجازه بدهیم پس از آزادی، استقلال هم در معرض تهدید و تحدید قرار بگیرد.
مخالفت با سیاست های استکباری آمریکا در منطقه به خصوص حمایت بی چون و چرای آن از رژیم غاصب، زورگو و نژادپرست اسرائیل و مبارزه با آن افتخارآمیز است اما این تنها وظیفه جمهوری اسلامی ایران نیست. نظام جمهوری اسلامی ایران زمانی می‌تواند افتخار کند که شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی و وعده‌هایی که بنیانگذار آن داده بود را محقق ساخته باشد. نمی‌توان از میان مجموعه اهداف انقلاب اسلامی یکی را چسبید و بقیه را واگذاشت و مصداق ضرب المثل «حفظت شیئا و غابت عنک الاشیاء» شد. در حالی که انقلاب وعده دنیا و آخرت آباد را به مردم داده است. نباید به‌گونه‌ای کشور را اداره کرده باشیم که زندگی، معیشت و آینده مردم تا این اندازه دچار سختی، تاریکی و فقری این چنین گسترده شده باشد و به دلیل حاکمیت روحانیون و نسبت دادن این شیوه حکمرانی به باورهای دینی، دین‌گریزی شدت یافته و آخرت آنان هم به حسب ظاهر از دست رفته باشد. مهاجرت نخبگان علامت روشنی از عدم توفیق در جلب رضایت مردم است. نمی‌توان نسبت به نارضایتی مردم از سیاست‌های کلان نظام بی‌تفاوت بود و برای آن چاره‌ای نیاندیشید و همچنان ادعای انقلاب و اسلام داشت.
هر چقدر هم که سیاستهای منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران ظلم‌ستیزانه باشد وقتی اشتغال به آنها توجیهی می شود بر بی توجهی و ظلمی که بر ملت خودمان می‌رود، دیگر افتخار آمیز نیست. اولویت نظام باید اول مردم خودش باشد. «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». بخصوص آنکه به دلیل عدم توجه به اولویت‌ها هزینه بسیار زیادی برای حفظ «حق برخورداری از تکنولوژی هسته‌ای» پرداخته و گرفتار تحریم ظالمانه و بی‌سابقه آمریکا شده ایم. بدتر از آن این که با این عنوان که نباید دست خود را تأمین هزینه مبارزه با آمریکا ببندیم از پیوستن بهFATF سر باز زده و یک نوع خودتحریمی را نیز بر خویش تحمیل کرده‌ایم. به گونه‌ای که حتی چین و روسیه که ما به خاطر این مبارزه خود را در مدار قدرت آنها قرار داده ایم نیز حاضر نیستند با ما مراودات اقتصادی شفاف و عادلانه داشته باشند و ما ناگزیریم تحمیلات آنها را نیز بپذیریم. این چه تدبیری است که خود را گرفتار دومینوی سیاست‌های غلط و فروکاهنده کرده‌ایم. دومینویی که ممکن است به ساقط شدن همه چیزمان بیانجامد.
برای خروج از این فرآیند قهقرایی نیاز به یک بازنگری اساسی در سیاست‌های کلان اداره کشور است. قانون اساسی و سند چشم انداز ۲۰ ساله به عنوان اسناد بالادستی پیش چشم ما هستند. آنها وحی منزل نیستند اما اسنادی هستند که ما را ارجاع می‌دهند به مآخذی که بیشترین وفاق در مورد آنها وجود داشته است. خودمان را گول نزنیم و از «تسویل نفس» بپرهیزیم. نباید یک یا دو اصل قانون اساسی را بگیریم و بر اساس آن چنان رفتار کنیم که سایر اصول قانون اساسی از خاصیت بیفتند. مگر کل نظام در سال ۱۳۸۴ بر روی سند چشم انداز ۲۰ ساله توافق و آن را امضا نکرد؟ چه شد که این سند که قرار بود ما را در سال ۱۴۰۴ به اهداف افتخارآمیز مندرج در آن برساند کنار گذاشته شد و ناگهان پیش نویس سند «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» مطرح شد که همچنان پیش‌نویس باقی مانده است و سپس به بیانیه یک‌جانبه «گام دوم انقلاب» که در آن وعده تمدن نوین اسلامی داده شده است، رسیدیم. وقتی اسناد بالادستی مورد وفاق ملی را به راحتی نادیده می گیریم چگونه است که انتظار داریم مردم یکپارچه به یک بیانیه دل ببندند و چگونه به خود اجازه می دهیم که سرنوشت آنها را به وعده های بدون برآورد کارشناسانه و شفاف گره بزنیم. آنان که اینقدر با اطمینان صحبت می‌کنند یک بار خودشان را جای بنده نوعی به عنوان یک شهروند مسلمان وطن‌دوست عادی بگذارند و از این زاویه به مسایل بنگرند و ببینند آیا می‌توانند به این وعده‌ها و این سیاست‌ها دل‌ خوش کنند و امیدوار باشند. به خصوص آنکه مقدمه این رویا یک دست شدن حاکمیت با انتخاباتی مانند انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ باشد که مشارکت مردم در آن به کمترین میزان پس از پیروزی انقلاب رسید، مجلسی چنین و دولتی اینچنین!
همیشه بر این باور بوده‌ام که کم هزینه‌ترین راه برای اصلاح امور این است که رهبری خود سکان اصلاحات را به دست بگیرند و کمک کنند روند اداره کشور روی ریل صحیح و سالم قرار بگیرد. این باور باقی است اما امید به آن بسیار رنگ باخته است. در عین حال که مقام معظم رهبری مبدع بسیاری از روندها و سیاست‌هایی هستند که ما به آنها انتقاد داریم، اما در قبال بسیاری از تندروی‌های زیرمجموعه نقش بازدارنده دارند. وضعیت کنونی که هنوز مجال موجودیت و نفس کشیدن را به ما داده مرهون همین بازدارندگی‌هاست. این وضعیت به وجود شخصی ایشان وابسته است و پس از ایشان اصلاً معلوم نیست که وضع مملکت چگونه خواهد شد. وجود این حد از نگرانی، به راستی طاقت فرساست و سیل مهاجرت نخبگان و فرار سرمایه‌ها نشان آشکاری از این حجم نگرانی است.
مبارزه با فساد که علم آن را مقام معظم رهبری برافراشته‌اند بدون تردید خواست همه مردم است. اما نباید غافل شد که فساد پدیده‌ای صرفاً ناشی از تخلفات افراد نیست. این حجم از فساد که در کشور شکل گرفته است به شیوه حکمرانی برمی‌گردد. سیستم دوگانه و عدم شفافیت، مسئولیت‌نا‌پذیری و پاسخگو نبودن عوامل اصلی و مهم فساد هستند. تا این مشکلات حل و روند حاکمیت از این نظر به سامان نشود، صرف برخوردهای قضایی نمی تواند ریشه آن را بخشکاند. بخصوص اگر این برخوردهای قضایی خود روند شفافی نداشته و دچار تبعیض، دوگانگی و سیاست‌زدگی باشد و بعضاً قضات شناخته شده‌ا‌ی جلوی چشم مردم قرار داده شوند که به عدالت و قضاوت مستقل شناخته نمی شوند.
اگرچه رویکردهای رئیس جدید قوه قضاییه، روندی اصلاحی در سیستم قضایی را نوید می‌دهد اما ادامه برخی برخوردها این امید را کمرنگ می‌کند و لذا هنوز زود است در این مورد به نتیجه رسید و باید منتظر ماند و دید این رویکردها چه مقدار تداوم می‌یابد و چه مقدار عمق پیدا می‌کند. همچنین در مورد صدا و سیما منتظر هستیم ببینیم رئیس برآمده از بدنه صدا و سیما چه مقدار واقع‌بینانه به موضوعات این رسانه نگاه می‌کند و چه مقدار می‌تواند نظرات کارشناسان خبره را در حوزه رسانه جذب کرده و به کار ببندد.
متاسفانه در حوزه سپاه، وضعیت مدیریت و فرماندهی بدتر از همه جاست. کم دانشی، عوام‌زدگی و توهم عوارض مهمی است که هر از گاهی بروز و ظهور می یابد. در عین حال بسیاری از مدیریت‌های کشور در دولت جدید به سپاهیان سپرده شده است. سازمان اطلاعات سپاه که فاقد قانون تشکیل و شرح وظایف است، در همه حوزه ها دخالت می‌کند و به علت دُردانگی حتی سایر نهادهای تحت نظر رهبری را نیز تحت انقیاد خود درآورده و می‌آورد.
حال مردم خوب نیست و جامعه در حال از هم گسیختگی است و بخش‌های مختلف مردم و اقشار مختلف جامعه، اکنون بیش از آنکه دغدغه ملی داشته باشند، به دغدغه‌های موضعی خویش می‌اندیشند. اثری از وفاق ملی نیست. نهادهای اجماعی و فصل‌الخطاب موقعیت چندانی برای خود نگاه نداشته اند که در این شرایط ملجاء امید برای ایجاد وفاق باشند. بدون وفاق ملی هیچ کار بزرگی امکان پذیر نیست. در چنین شرایطی و با وجود گرفتاری‌های معیشتی، که مردم را از اندیشیدن به نیازهای اجتماعی و سیاسی بازمی‌دارد، ما به عنوان حزب اتحاد ملت ایران اسلامی گردهم آمده ایم تا کمی فراتر بیندیشیم و مطالباتی را نمایندگی کنیم که نویدبخش فردایی بهتر برای کشور و مردم باشد. ما می‌خواهیم ضمن حمایت از مطالبات بر حق زنان، جوانان، دانشجویان، دانشگاهیان، کارگران، معلمان، کارآفرینان، صنعتگران، کشاورزان و صنوف مختلف، کمک کنیم تا مطالبات ملی که ضامن بقای کشور و بهروزی کل جامعه است به صورت پررنگ تری مطرح شود و به محاق و فراموشی نرود.
مردم ما شایسته زندگی بهتری هستند. «توسعه کشور» و «رفاه مردم»، در حال حاضر اولویت‌های ماست. انتظارات و وعده‌هایی که مردم را یکپارچه به پای انقلاب ۵۷ کشاند، همین‌ها بود. اگر چه انقلاب با رهبری امام خمینی(ره) متصف به صفت اسلامی ‌شد، اما چه کسی است که نداند که هدف آن فقط اسلام نبود که اکنون عده‌ای بخواهند پس از به دست گرفتن حکومت به اهداف توسعه و رفاه مردم بی توجهی کنند. تحقق آرمان‌های انقلاب، در توازن تحقق همه اهداف آن است. نه اسلام به صورت آمرانه تحقق می‌یابد و نه توسعه به صورت آمرانه پایدار می شود. برای این دو منظور نیاز به همدلی و مشارکت است و برای ایجاد همدلی و مشارکت بهترین راه دموکراسی است. به همین دلیل ما مقدمه هر اصلاحی را بسط دموکراسی می دانیم و برای آن تلاش می‌کنیم.
از آنجا که به حکم آیه « ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر»، دعوت به خیر و خیرخواهی برای کشور و مردم را سرلوحه کارهای خویش قرارداده‌ایم، هیچ امر خیری را فروگذار نمی‌کنیم. اگر علی‌رغم همه انتقادها و با وجود همه جفاها در مورد خاصی از امور کشور بتوانیم کاری و کمکی بکنیم و یا بتوانیم در باز کردن گره‌ای از کار مردم حرکتی بکنیم و مسأله ای را حل کنیم کوتاهی نخواهیم کرد. رویکرد «حل مسأله» راه را در هر شرایطی پیش پای ما باز می‌گذارد و از آن رویگردان نیستیم.
ما نا امید نیستیم. کشور ما علی‌رغم همه سوء مدیریت‌ها پتانسیل توسعه و رشد و جهش اقتصادی، علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را همچنان دارد. از فرصت‌ها باید به خوبی استفاده کرد و فرصت‌های جدید نیز خلق کرد.
به عنوان دبیر کل لازم می‌دانم در پایان دوره، از همه عزیزان برای جدیت و تلاششان در حزب که موجب ارتقای فرهنگ تحزب در کشور شده است سپاسگزاری و بابت کوتاهی‌هایی که ممکن است از من سر زده باشد، عذرخواهی کنم.
همه شما را به خداوند بزرگ می‌سپارم.
شاد و سرافراز باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: