فیلم علی درخشنده قبل از هرچیز ایراد داستان دارد، داستانی که باید در بیست یا سی دقیقه در قالب فیلم کوتاه مطرح شود، به اصرار کارگردان به یک فیلم بلند و کسل کننده تبدیل شده و هدفی هم جز حضور به عنوان فیلم اول در نگاه نو جشنواره سی و هشتم ندارد. در آغاز با تصاویری زیبا و دوربینی آرام، این حس ایجاد می شود که احتمالا با فیلمی مینیمال روبه رو هستیم، ولی کارگردان توان گنجاندن قصه در قالب یک فیلم آرام (با ریتم کند) را ندارد و در ادامه، کل جزئیات فیلم غرق در کلیشه می شوند. ایدهای کلی مبنی بر اینکه که سه زن از سه نسل متفاوت، در یک لوکیشن واحد، اظهار نظرهای مختلفی نسبت به نبود شهاب (کاراکتر مفقود فیلم) می کنند و عملا هیچ کدام پیش برندهی داستان نیستند. فیلمنامه نویس، زمان کافی صرف دیالوگها نکرده و نسنجیده که این دیالوگها به درد رمانها و قصهها می خورد و در قالب تصویر و مدیوم سینما، مخصوصا فیلمی با رگههای رئالیستی، کلیشه و تناقضی بیش نیست و تاثیر عکس می گذارد.
دیدارنیوز ـ
سجاد عندلیب: قطعا هنگام تماشای این فیلم، چنین سوالی از خود می پرسید که چرا اینقدر طولانی؟ فیلم علی درخشنده قبل از هرچیز ایراد داستان دارد، داستانی که باید در بیست یا سی دقیقه در قالب فیلم کوتاه مطرح شود، به اصرار کارگردان به یک فیلم بلند و کسل کننده تبدیل شده و هدفی هم جز حضور به عنوان فیلم اول در نگاه نو جشنواره سی و هشتم ندارد.
در آغاز با تصاویری زیبا و دوربینی آرام، این حس ایجاد می شود که احتمالا با فیلمی مینیمال روبه رو هستیم، ولی کارگردان توان گنجاندن قصه در قالب یک فیلم آرام (با ریتم کند) را ندارد و در ادامه، کل جزئیات فیلم غرق در کلیشه می شوند. ایدهای کلی مبنی بر اینکه که سه زن از سه نسل متفاوت، در یک لوکیشن واحد، اظهار نظرهای مختلفی نسبت به نبود شهاب (کاراکتر مفقود فیلم) می کنند و عملا هیچ کدام پیش برندهی داستان نیستند. از اینها که بگذریم، ما تا اواخر فیلم منتظر واکنش زهره (شخصیت اصلی فیلم) به تهمتهای همسایهها هستیم که به سادهترین شکل ممکن صورت می گیرد و شخصیت به ارسال نامه به همان همسایهها بسنده میکند.
خود شخصیت زهره هم برای بیننده خوب شرح داده نمی شود، زمانی نسبت به این موضوع آگاه می شویم که او در رابطه با اعتیاد جوانهای محله/شهرک شاکی است و پسر خودش قربانی این مسئله است. خیلی سخت می توان قبول کرد که همین شخصیت زیر بار فشارها به سیگار پناه می برد و همین باعث می شود که همذات پنداری ما با گربههای فیلم حتی بیشتر از سمپاتی شخصیت اصلی ماجرا بروز پیدا کند. هرچقدر هم با استفاده از شخصیتهای جانبی مثل دختر، مادر، همسایه ها و... تلاش می شود تا شخصیت شناسانده شود، باز هم تا اواخر فیلم ما با شخصیت، ارتباطی برقرار نمی کنیم و زمانی هم که ما با شخصیت اول غریبه باشیم، کل حوادث طول فیلم برایمان بی اهمیت است.
بازیها تا زمانی که دیالوگها حذف شوند قابل قبول جلوه می کنند و نمی توان ایرادی گرفت – هرچند که بازیهای به شدت بد هم دیده میشود -، ولی سطح کیفی بازی ها و عملکرد کاراکترها دوباره همان جایی به مشکل می خورد که فیلمنامه نویس، زمان کافی صرف دیالوگها نکرده و نسنجیده که این دیالوگها به درد رمانها و قصهها می خورد و در قالب تصویر و مدیوم سینما، مخصوصا فیلمی با رگههای رئالیستی، کلیشه و تناقضی بیش نیست و تاثیر عکس می گذارد. شاید از مهمترین دلایل ضربه خوردن فیلم همین دیالوگ هاست که گاهی اوقات کارگردان اگر دیالوگها را حذف کرده و کار را به دست بازیگران می سپرد خروجی بهتری می گرفت؛ نه آنکه به محض استفاده از جملات قصار و فلسفی، تماشاگر بر اساس عدم درک فضای مدنظر فیلمساز، کلافه شده یا حتی به خنده بیفتد. این به آن معناست که نه کارگردان، نه نویسنده و نه حتی بازیگر هم اندک ارزشی برای مخاطب خود قائل نیستند.
یکی از هوشمندانهترین کارهایی که یک کارگردان در اثر خود می تواند انجام دهد، استفاده از نماد است که اگر خوب از آب دربیاید تاثیر شگفت انگیزی روی مخاطب خود می گذارد، ولی در این فیلم به نظر می رسد با بدترین نوع نماد سر و کار داریم؛ طوری که از وجود بعضی نمادهای تا به این اندازه عیان و واضح تعجب می کنیم. زمانی که کارگردان خلاقانهترین عملی که انجام می دهد استفاده از یک کلاه است؛ آن هم در جایی که لزومی برای استفاده از نماد نیست و از این قبیل مسائل، نشان می دهند که درخشنده (در مقام کارگردان) از استفاده از نماد در تصویر چندان درک درستی ندارد و قاعدتا بهتر آن بود که سراغ آن چه که دانش کافی در بحث اجرایش ندارد نمی رفت تا بیش از این به فیلمش ضربه نزند.
از دیگر تلاشهای کارگردان برای جذابیت فیلم که باز هم جواب نداده استفاده از متنهای فلسفی در میان فیلم است که آن سنگینی متنها در بین یک داستان پیش پا افتاده که حالا برای مخاطب مهم نیست، کار بیهودهای است که خروجی آن غیر از فاصله گذاری میان مخاطب و جهان فیلم، چیز دیگری نمی تواند باشد.
شاید تنها حُسن فیلم، همان چند سکانسی است که به لطف تصویربردار، فقط "زیبا" از آب درآمده اند و یا آن فیدهای میانی که گاهی (فقط گاهی) درست است و خلاصه آنکه "دشمنان" به عنوان اولین اثر یک فیلمساز آن هم با تهیه کنندگی نامی آشنا همچون مجید برزگر انتظار خیلی بیشتری را پیرامون خود ساخته بود که نه تنها علی درخشنده بلکه مجید برزگر هم ناامیدمان می کند.