"قصیده گاو سفید" ماجرای اعدام مردی است که بعدا متوجه می شویم اشتباهی و طبق یک تصمیم اشتباه از سوی قضات، بالای دار رفته است. همسرش سراسیمه مشغول کار و پادویی است تا فرزند ناشنوایشان را به آب و نانی برساند. اما قصه اصلی از عذاب وجدانی نشأت می گیرد که به جان یکی از قاضیها افتاده است. کسی که پس از اعتراف قاتل اصلی، به دلیل مواجهه با یک ضربه روحی/روانی شدید بابت قضاوت اشتباهش، از کار خود استعفا داده و حالا دست به کار شده تا خانواده اعدامی را از این فلاکت و بدبختی بیرون بکشد. فیلم تا حدود زیادی، خارج از آن ابعاد رمانس و شاعرانه، دغدغهی بررسی بعضی از قوانین وضع شده را نیز دارد. سودای مخالفت با اعدام در سراسر فیلم موج می زند و گاهی تبصرهها و مادههایی از قوانین دیگر کیفری نیز مورد انتقاد فیلمساز قرار گرفته است. اصولا فیلمی با ساختار واقع گرایانه و دغدغههای قانونی و کاغذبازیهای دادگاهی، در خلق بیان استعاری و تمثیلی ناتوان است و تجربه اخیر «بهتاش صناعیها» نیز جز ناکامی، چیزی برای او به جای نگذاشته است.
دیدارنیوز ـ ایمان رضایی: «بهتاش صناعیها» از آن دست فیلمسازانی است که چندان مورد توجه مردم قرار نمی گیرد. فیلم قبلی او یعنی "احتمال باران اسیدی" که با بازی شمس لنگرودی توانست سیمرغ بهترین فیلمنامه را در جشنواره سی و سوم از آن خود کند، مورد توجه تنها قشر خاصی از سینمادوستان قرار گرفت و اکران موفقی نیز نداشت. حالا فیلم اخیر او با حفظ و تدوام نسبی همان مسیر پیشین (هرچند اندکی رام شدهتر و مخاطب مدار تر) همچنان فیلم شریف و محترمی است که می توان نگاهی نه چندان منفی و انتقادآمیز به آن داشت.
"قصیده گاو سفید" ماجرای اعدام مردی است که بعدا متوجه می شویم اشتباهی و طبق یک تصمیم اشتباه از سوی قضات، بالای دار رفته است. همسرش سراسیمه مشغول کار و پادویی است تا فرزند ناشنوایشان را به آب و نانی برساند. حدود نیم ساعت ابتدایی فیلم نیز در راستای پرداخت همین فقر و فلاکتی است که مادر و فرزند با از سر گذراندن اعدام پدر، با آن دست و پنجه نرم می کنند. گاهی اوقات، تبیین این مسائل مربوط به فقر و بیچارگی، به مسائل قابل تأملی از کمبودهای فرهنگی/اجتماعی نیز پیوند می خورد تا نگاهی که یک اجتماع نسبت به یک زن تنها (بیوه) دارد را به وادی نقد بکشد.
اما قصه اصلی از عذاب وجدانی نشأت می گیرد که به جان یکی از قاضیها افتاده است. کسی که پس از اعتراف قاتل اصلی، به دلیل مواجهه با یک ضربه روحی/روانی شدید بابت قضاوت اشتباهش، از کار خود استعفا داده و حالا دست به کار شده تا خانواده اعدامی را از این فلاکت و بدبختی بیرون بکشد.
صناعیها ایده نسبتا آنتیکِ عاشقانه اش را در خلال همین موضوع پرورش می دهد. امینی (قاضی پرونده) با ورود به زندگی این زن تنهای فرسوده، رفته رفته هم دل می بازد و هم دل می بَرَد. در واقع اساس ارتباط رمانتیک فیلمنامه بر مبنای احساسات عاشقانه قاتل به همسر مقتول شکل می گیرد و مابقی داستان در پی آن ادامه می یابد.
فیلم تا حدود زیادی، خارج از آن ابعاد رمانس و شاعرانه، دغدغهی بررسی بعضی از قوانین وضع شده را نیز دارد. سودای مخالفت با اعدام در سراسر فیلم موج می زند و گاهی تبصرهها و مادههایی از قوانین دیگر کیفری نیز مورد انتقاد فیلمساز قرار گرفته است. جایی در مکالمه بین یک مقام دادگاهی و قاضیِ افسرده داستان، توجیهِ اشتباه رخ داده شده، "قسمت بودن" یا "خواست خدا بودن" مطرح می شود. این موضوع، اما با تکرارهای معنادار، نوعی حالت کنایه آمیز پیدا کرده تا نگاه منطقی فیلمساز و فاصله گرفتن او از ابعاد اعتقادی در رابطه با یک مورد مرگ و زندگی را به گیرندههای مخاطبش برساند. درواقع مخفی شدن پشت احکام الهی هنگام بروز اشتباهات را تقبیح می کند و مسئولیت را نه به گردن قواعد دینی؛ که فرار از محاکمه شدنِ برخی مقامات قضایی می داند. خشم و عصبانیت فیلمساز در رابطه با این موضوع را به سادگی می توان در بخشهایی آشکار از فیلم، پیگیری کرد که البته گاهی هم از کادر بیرون می زنند و حالت ژستی متناقض با فضای فیلم به خود می گیرند.
از ایرادات دیگر فیلم، اما می توان به عدم تطابق شیوه روایت و تم داستان اشاره کرد. ماهیت استفاده از این ریتم کند و آن نمای نمادین (حضور یک گاو سفید در میان حیاط زندان) هیچ سنخیتی با این داستانِ وابسته به سازهها و ایدههای شهری/اجتماعی ندارد. جهان فیلم را نه بر خلاف عنوان آن و پلان آغازینش، نه استعارهها و تشبیهات شاعرانه، که روزمرگیهای مدرن و دردسرهای نئورئالیستی شکل می دهد.
اصولا فیلمی با ساختار واقع گرایانه و دغدغههای قانونی و کاغذبازیهای دادگاهی، در خلق بیان استعاری و تمثیلی ناتوان است و تجربه اخیر صناعیها نیز جز ناکامی، چیزی برای او به جای نگذاشته است. دوربین فریز شده و پلانهای نسبتا طولانی مدت و کش دادن داستان تا حداکثر میزان ممکن، چندان روی بستر فعلی فیلم نمی نشیند و اثری با وصلههای ناجور پدید می آورد که نه چگونگی شاعرانه بودن را می داند و نه ساختار مکانیکی بودن روایت قصه را. ریسک فیلمساز این بار با شکست مواجه شده، اما حداقل ارزشی را می توان برای همین جسارت جهت برگزیدن شاکلهای جدید برای فیلم قائل شد.