وقتي من از آلمان برگشتم، فيلمفارسي رايج بود. من را بردند تا قرارداد ببندم، گفتم نميخواهم. دلم نميخواست آشغال بازي كنم چون شاگرد نوشين بودم، در آلمان تحصيل كرده بودم و ميخواستم جاي خوب بازي كنم.
من دانسته به آقاي روحاني راي دادم و الان هم كه پاي راي خودم ايستادم، دانسته ايستادم. اجازه بدهيد در مورد شخص آقاي روحاني مثال سادهاي بزنم. مثل اين ميماند كه در رينگ بوكس ميخواهي با يك نفر مسابقه بدهي؛ قبل از مسابقه دست تو را از پشت ببندند و بگويند تو يك دستي و آنها دو دستي بايد با هم مسابقه بدهيد. خب معلوم است كه شكست ميخوري،
وقتي فيلمنامه كامل شد من با آدمهاي مختلف براي نقشها مشورت كردم. اما به خاطر اينكه ما دو مقطع پيشتوليد داشتيم سارا بهرامي در ابتدا انتخاب شد. ما تجربه سريال پردهنشين را با هم داشتيم. مهناز در پيشتوليد اوليه درگير كار بود اما وقتي دوباره شروع به كار كرديم خوشبختانه مهناز افشار به ما ملحق شد.
اگر چند روایت در دسترس بوده، من یکی را برای این آلبوم انتخاب کردهام. به عبارتی وقتی تصنیفی مثل «چه شورها»ی عارف با چند روایت از قمرالملوک وزیری، آقای دوامی، برومند و بهاری وجود دارد، من با لحاظکردن همه این روایتها، روایت خودم را از این تصنیف اجرا کردهام. به بیان دیگر، این اجرا هم میشود روایت من از آن تصنیف.
بهرام بیضایی کارگردان و نمایشنامهنویس ایرانی در نخستین روزهای بهار امسال نمایش «چهارراه» را در جشنواره هنر ایرانی دانشگاه استنفورد روی صحنه برد؛ نمایشی با بازی مژده شمسایی، علی زندیه و بیستوپنج بازیگر دیگر. «چهارراه»، پس از «جانا و بلادور»، «برخوانی آرش»، «شب هزارویکم»، «گزارش ارداویرافنامه» و «طربنامه»، ششمین اثری بود که بیضایی در سالهای مهاجرتش از ایران روی صحنه میبرد.
خدا کند که کسانی مانند نادرپور و فروغ در شعر امروز ما باشند. نمیتوانیم شعر امروز را نفی کنیم. هر نگاه تازهای از یک تجربه تازه برمیآید. من غزل پست مدرن را باور دارم و البته این باور داشتن به معنای ماندگاری آن نیست. عدهای مینشینند و میگویند که برای مثال امروز شعری نگفتیم و بهتر است یک شعر بسازیم. شعر یک هنر است و خودش شکل ساز است. ما نمیتوانیم خودمان را محکوم کنیم به رعایت یک قالب. حسین منزوی که برخی میگفتند، شاعر مغروری بود، کسی را قبول نداشت و در جوانی به دنبال آموختن بود. من شاعران را به نام شاعر نمیشناسم، مانند خودم که فکر میکردم شاعرم، اما بعدها متوجه شدم این حرف یک خودخواهی است. به جای اینکه غزل مدرن را رد کنیم، لااقل همین تغییر را حس کنیم و بپذیریم که میتوانیم آفرینش کلمه داشته باشیم. هرکس هرکاری بخواهد انجام میدهد و با پول هم حلش میکند.
«كارستان»، تنها يك پروژه براي ساخت مستند نبود. اين پروژه پژوهشي وسيع داشت كه توسط بنياد كارآفريني زنان انجام شد. تصميم داريم كه «كارستان» را متوقف نكنيم و به فكر انتشار مجموعه عكسهاي آن هستيم و نوشتن فيلمنامه براساس پژوهشهاي اين پروژه. فيلمنامهها در حال نوشته شدن است و يكي از آنها، همين «تورانخانم» داستاني است كه به اتفاق فرهاد توحيدي مشغول نوشتن آن هستيم.
به استناد آنچه رادی در این متن میگوید و آنچه ما خودمان این روزها بنابر اتفاقاتی که در جامعه میافتد، می بینیم بههرحال الان دارد خلافهایی میشود؛ بهویژه در سطح اداره و مسائل دولتی که خیلی هم از خط قرمزها عبور میشود که بهتر است بگوییم از روی آنها پرش میشود که مثلا میلیاردها مثل آب خورده میشود و در این شرایط است که افرادی مثل شکوهی دارند به پاکی زندگی میکنند و به قول او با آنکه در یکقدمی این خطوط قرمز هم بودهاند؛ اما از آن عبور نکردهاند.
در گذشته مبادلات آثار هنری آنقدر ضعیف بود که حتی میتوانیم بگوییم مارکتی وجود نداشت. در آن زمان وقتی از مخاطب صحبت میکردیم، معلوم نبود مرادمان چه کسی است چون نه رسانه فعالی داشتیم که به هنر بپردازد و نه اقتصادی که بتواند نسبت به آفرینشهای هنری هنرمندان واکنش نشان بدهد. در نتیجه هیچوقت متوجه نمیشدیم چیزی که هنرمند خلق میکند در راستای منویات جامعه و علاقهمندیهای مخاطب هست یا نه؟
دستگاه رسمي هميشه سعي کرده است با آمار، موفقيتهاي خودش را با کميت اعلام کند. از 25 سال پيش که من در ايران هستم، هميشه تئاتر ما در نهايت به دادههاي آماري بسنده كرده است و هميشه اين آمارها و گزارشها داده ميشوند و به اصطلاح فايل ميشوند و داخل پروندهها ميمانند. اين بهجاي خودش، اما حقيقت اينکه نه تنها تئاتر، بلكه در هر شکل هنري اين امر کيفي است که ارزش دارد.