آیتالله شیخ محمد یزدی از جمله سیاستمداران ایرانی است که همیشه ضمن احترام به کسوت روحانیت و شیخوخیت او؛ نسبت به نحوه بیان مواضع سیاسی او موضع انتقادی داشتم و آخرین نقد من هم به او مربوط به یک ماه قبل و ماجرای سید کمال حیدری بود که در مقالهای مطرح شد .اما امروز که او درگذشت ذکر چند خاطره کوتاه را خالی از لطف نمیدانم.
۱. شناخت من از شیخ محمد یزدی به امامت جمعه او در دانشگاه تهران باز میگردد. زمانی که با همکلاسیهای مدرسه اسلامی ثقفی در خیابان ۱۷ شهریور با شوق به نماز جمعه میرفتیم و در پارک لاله به بازی و برنامههای پرورشی مشغول بودیم تا خطبهها آغاز شود. گوش ما در دانشگاه تهران با چهار صدا آشنا بود. صدای آیتالله خامنهای، مرحوم آیتالله هاشمی، مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی و بعدها آیتالله یزدی. بهویژه وقتی در خطبه دوم که بحثهای سیاسی میشد اغلب صدای او بلند میشد و انگار نه انگار که خطیب همان خطیب خطبه اول است. این سالها گذشت. در دوران ریاست او بر قوه قضاییه عکس او را در کنار عکس امام و رهبری و مرحوم آقای هاشمی بر دیوارهای ساختمان تابعه دستگاه قضا میزدند و اولین مواجهه من با او در قالب قاب عکس قاضیالقضات بود. در برخی ادارات وابسته به قوه در دیوارها هم عکس او نقاشی میشد. الان چند سالی است بحمدلله سنت نصب عکس مقامات بر روی دیوارها به استثنای امام و رهبری کنار گذاشته شده است.
۲. سال ۱۳۷۶ با تعدادی دیگر از دوستان دوره کوتاه خبرنگاری تلویزیونی را در دانشکده صداوسیما میگذراندیم. در پایان دوره قرار شد از زندان اوین بازدید کنیم. باید رییس قوه دستور میداد با هماهنگی بیژن نوباوه وطن مدیر وقت اخبار داخلی صداوسیما با ایشان صحبت کردیم و با روی باز به رییس سازمان زندانها دستور داد که زمینه حضور ما خبرنگاران در اوین فراهم شود. یادمه از ایشان خواستیم امکان دیدار با زندانیان سیاسی هم فراهم شود و بدون هیچ ملاحظهای موافقت کرد و نتیجه این شد که با مرحوم عباس امیر انتظام سخنگوی دولت موقت که محکوم به حبس ابد بود و مرتضی فیروزی سردبیر تهران تایمز که به اعدام محکوم شده بود هم دیدار کردیم. شرح این دیدارها باشد برای فرصتی دیگر. جالب بود از زندان زنان در اوین هم بازدید کردیم. محل شهادت شهید کچویی در کنار استخر معروف زندان اوین هم خیلی جالب و دیدنی بود.
۳. اولین بار که متوجه شدم عزتالله ضرغامی غیر از سینما با حوزه امنیتی و قضایی هم ارتباط دارد در دفتر رییس قوه قضاییه در دوره آیتالله یزدی بود. ضرغامی در آن دوره سمت خاصی نداشت در دولت دوم خرداد از معاونت وزارت ارشاد کنارگذاشته شده بود و از جانب مرحوم یزدی مامور شده بود با اکبر گنجی در زندان دیدار کند و گزارشی به رییس قوه بدهد. هنوز نامه ابلاغ به آقای ضرغامی در گوشه خاطراتم به جای مانده است. شنیدم آقای ضرغامی روایت این رویداد را بازگو کرده که جای خرسندی دارد.
۴. با تعدادی از فعالان فرهنگی با آیتالله یزدی در دفتر او بهعنوان رییس قوه قضاییه دیدار کردیم. در بازگویی خاطرات سیاسی دوران بعد و قبل از انقلاب دچار اشتباهات تاریخی میشد و اطرافیان به ایشان محترمانه تذکر میدادند، اما میپذیرفت و اصلاح میکرد.
۵. شیخ بهعنوان رییس قوه قضاییه مصاحبه مطبوعاتی برگزار کرده بود و سالن مملو از خبرنگاران داخلی و خارجی بود. از او پرسیدند آیا نمیخواهد در پرونده اعدام مرتضی فیروزی سردبیر تهران تایمز دخالت کند؟ با صراحت گفت با مادر و همسر مرتضی فیروزی ملاقات کرده و خانواده متهم را متدین و محترم دیده از اینرو تصمیم گرفته از اختیارات ویژه رییس قوه قضاییه برای اعاده دادرسی استفاده کند و چنین هم کرد و فیروزی را از اعدام به اتهام جاسوسی نجات داد. بعدا هویدا شد علیاکبر ناطق نوری در این ماجرا واسطه شده بود. گویا فیروزی با دفتر رییس مجلس همکاری خبری داشته و روسای قوه قضاییه و مقننه قبول نداشتند که فیروزی جاسوسی کرده باشد.
۶. در اجلاسهای سالانه مجلس خبرگان هم دست کم سالی دو بار در شهریور و اسفند شیخ را میدیدم که با عصا و به سختی در هیات رییسه مجلس خبرگان مستقر میشد، اما همیشه در خبرگان رهبری تا زمانی که مرحوم هاشمی رفسنجانی در قید حیات بود همه اعضا کمرنگ بودند، چون حضور هاشمی پر رنگ بود. البته تا زمانی که آیتالله مشکینی در قید حیات بود مرحوم مشکینی بسیار مورد احترام اعضا از جمله آقای هاشمی بود. مواعظ اخلاقی آیتالله مشکینی در ابتدای جلسات خبرگان برای حدود هشتاد آیتالله دیگر شنیدنی بود.
در سالهای اخیر شیخ محمد یزدی بیشتر بهواسطه موضع گیریهای غلاظ و شداد شناخته میشد. اصولگرایان این مواضع را به حساب انقلابی بودن او میگذاشتند و اصلاح طلبان به حساب تندروی و محافظه کاری.
بههر حال پیرمرد سیاست مدار در حدود ۹۰ سالگی درگذشت. دیگران هم دیر یا زود دار فانی را وداع میگویند. مهم آن است که فارغ از موضعگیریهای ناشی از حب و بغض فردی و جناحی دیگران، از هر مسئول و مدیری و صاحب منصبی کارنامهای مملو از پرهیزکاری، خداترسی؛ سلامت نفس، دلسوزی برای مردم؛ ذکاوت و کاردانی، میهن دوستی؛ صداقت و راستی و تلاش بی وقفه برای کاستن از درد و رنج مردم بهویژه ضعفا به یادگار بماند وگرنه عنوانها و خدم و حشم و لقبها مثل کف روی آب بی اعتبار است. آنچه میماند و مهم است رضای خدا و رضایت بندگان منصف خداست و همه این فراز و فرودها و خاطرات اگر موجب اعتلا و ارتقای روحی و معنوی و انسانی نشود لقلقه زبانی بیش نخواهد بود.