جناب مهران مدیری سلام؛ چند شب پیش در یکی از قسمتهای برنامه تلویزیونی دورهمی، مطالبی در خصوص "فمینیسم" و "مردهای فمینیست" فرمودید، که من را بر آن داشت تا این متن را نوشته و شما را مخاطب قرار بدهم.
دیدارنیوز ـ آزاده محمدیان*: جناب مهران مدیری سلام؛ چند شب پیش در یکی از قسمتهای برنامه تلویزیونی دورهمی، مطالبی در خصوص "فمینیسم" و "مردهای فمینیست" فرمودید، که من را بر آن داشت تا این متن را نوشته و شما را مخاطب قرار بدهم.
«میخواد مُخ همسر آیندهاش رو بزنه، میگه من اصلا خودم فمینیستم. با نیم کیلو سیبیل، تو جلسات هفتگیشون شرکت میکنه و نوید آیندهای بدون خشونت رو بهشون میده. خواهش میکنم از خانومها که مردهای فمینیست رو توی خودتون راه ندید. حالا درسته که مردی که دست به خشونت میزنه خطرناکه، اما مردی هم که میگه من طرفدار خانوما هستم اون هم خطرناکه. هم غیرقابل اعتماده هم تکلیفش با خودش معلوم نیست. اینه که به احتمال زیاد تکلیف شما هم با او معلوم نیست. آره. اینه که وظیفهام بود بگم».
اینها جملات و گفتههای شماست که پنجشنبه شب، ۸ خرداد ۹۹، در برنامه "دورهمی" پخش شد. اما بیایید در ابتدا نگاهی به روند همیشگی این برنامه بیندازیم.
در هر قسمت از برنامه "دورهمی"، شما نفراتی را از میان تماشاگران حاضر در سالن انتخاب کرده و به روی سن میآورید و از آنها سؤالاتی میپرسید. سؤالاتی گوناگون از حوزههای مختلف؛ و در پایان از آنها میخواهید که شعری را برایتان از حفظ بخوانند. موقعیتی مشابه کلاس درس و پای تخته رفتن؛ و در برابر پاسخهای غلط، شما و دیگر حضار به آنها میخندید؛ که گویی ما هم باید با تماشای تحقیر شدن دیگری و عدم اطلاعش از موضوعی، به خنده در بیاییم.
جناب مدیری، شما دفعات بسیاری در فرصتهای مختلف به این موضوع اشاره کردهاید که دیوان شعرای مختلفی را از بَر دارید؛ و در ادامه هم همیشه از مردم خواستهاید که کتاب بخوانند و مطالعه کنند.
حال، من یک سؤال از شما دارم؛ به نظر شما برای چه کتاب میخوانیم؟ مطالعه از چه روی برای آدمی سودمند است؟ آیا غایت، تنها "حفظ" کردن شعر یا کتابیست؟ آیا اگر تنها به این غایت مفروض رسیدیم، دلیلی بر آن میشود که خود را فردی فرهیخته و دانا قلمداد کنیم؟ آیا "چگونه" خواندن، "چگونه" دیدن، "چگونه" شنیدن و...، تأثیری در کیفیت دانش ما نخواهد داشت؟ چه نسخهای برای "جهان بینی" ما وجود دارد آقای مدیری؟ چه کنیم تا حفظ بودن کتب مختلف، به کارِ جهان بینیمان بیاید؟ چگونه آنها را بخوانیم تا درک و تحلیلی از جهان اطرافمان به ما بدهد؟ از جهانی که پیش از ما کسانی آن را زیستهاند، از کارهایی که کردهاند و جریاناتی که ساختهاند، از شرایطی که داشتهاند، از تغییراتی که ایجاد کردهاند. تا شاید بدانیم از آنها چه به ما رسیده است. زیست گذشتگان چه تأثیری در زیست کنونی ما گذاشته است و زیست ما چه تأثیری بر زیست آیندگان خواهد گذاشت. تا بدانیم گذشتگان برای چه چیزهایی جنگیدهاند. برای چه چیزهایی هزینه و حتی جانشان را دادهاند. تا بدانیم حقوق اولیه انسانها چیست. تا بدانیم برابری چیست. تا معنی کلمات را بهتر بدانیم.
بیایید برگردیم به حدود ۴ سال پیش. شما در یکی از قسمتهای برنامه دورهمی گفتید: «در یه مهمونی که ۲۵۰ نفر حضور دارن، آقاهه هی خانومش رو صدا میکنه و در گوشش میگه لطفا از جلوی چشم من دور نشو عزیزم. ای ماه و ستاره من وای همه هستی من، از جلوی چشم من دور نشو. اینها همون آقایونی هستن که موقع ازدواج جوگیر شدن، حق طلاق رو دادن به خانمها». و پس از آن، رو به جمعیت حاضر در سالن پرسیدید که آیا خانمی در اینجا حضور دارد که حق طلاق داشته باشد؟ یک نفر دست بلند کرد و شما او را به روی صحنه فراخواندید. سپس از همسر او هم خواستید که به روی سن بیاید. شما با حالتی سرشار از تمسخر نسبت به آنها، علت حق طلاق داشتن خانم را جویا شدید و با هر جوابی از سوی آنها خندیدید؛ و در پایان هم نزدیک آقا رفته و با همان خنده گفتید: «(رو به آقا) یعنی ماهیچههام سوخت برات! (رو به حضار) خیلی مظلومه! (رو به خانم) خانوم کاریش نداشته باشید! به خاطر من! هر کاری هم کرد کاریش نداشته باشید!»
آقای مدیری، در مورد "حقوق انسانها" کتابی به ما معرفی میکنید؟ در مورد "تاریخ برابری خواهی بشر" یا حتی قبلتر از آن، در مورد معنی و مفهوم "برابری"، شعری یا نوشتهای از بر دارید؟ آیا آن هنگامی که به آن زن و مرد به خاطر برابریشان در حق طلاق خندیدید و احساس کردید که به مرد "ظلم" شده و دلتان برایش سوخت، این سؤال، لحظهای از ذهنتان نگذشت که اساساً چرا حق طلاق از زنان گرفته شده است که حال باید برای داشتنش درخواست بدهند و تضمین بخواهند؟ البته اگر شما از پایه، زن را "جنس دوم" میدانید و باقی عقایدتان هم بر همین اساس شکل گرفته که هیچ! اما اگر غیر از این است، شاید بد نباشد به چند حق دیگر هم که در قوانین ازدواج در ایران از زنان سلب شده است اشارهای کنیم. تا بدانیم دقیقا به چه کسی "ظلم" شده است! و دلمان در مسیری اشتباه نسوزد!
در قوانین ازدواج کشور ما، زن حق تحصیل ندارد. به آن معنا که اجازه تحصیل او در دستان شوهر است و اگر شوهر اجازه ندهد و او را منع کند، قانون هم از مرد حمایت کرده و به زن حق تحصیل نمیدهد.
در همین قوانین، حق شاغل بودن نیز از زن سلب شده و مرد هر موقع که بخواهد و اراده کند، میتواند او را از کار کردن و شاغل بودن منع کند.
زن، حق انتخاب مسکن نیز ندارد و هر کجا که مرد قصد سکونت داشته باشد، زن طبق قانون موظف است که تبعیت کرده و تمکین کند.
حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، حق طلاق، از دیگر حقوقیست که از زنان سلب شده است و به اینها تقسیم نابرابر داراییهای زن و شوهر (به نفع مرد) به هنگام متارکه را نیز اضافه کنید.
حال، آقای مدیری به ما بگویید دقیقا به چه کسی "ظلم" شده است؟ تعریف شما از "ظلم" چیست که زنی را تنها به آن علت که فقط یکی از حقوق طبیعی و انسانیاش را پس گرفته است، "ظالم" و همسرش را "مظلوم" میدانید و از زن میخواهید که مرد هرچه هم کرد، زن او را "کاری" نداشته باشد؟! گویی زنی که برابری در حق طلاق را میخواهد، دیو دو سریست که مرد در چنگالهای او اسیر شده است!
اما نکته اساسی اینجاست؛ امنیتی که برابری در یک زندگی با خود به ارمغان میآوَرَد، تنها برای یک نفر نبوده و میتواند تضمین کننده آرامش و سلامت کل آن زندگی مشترک باشد. به عبارتی دیگر، نابرابری در یک اجتماع، به تمامی آدمها و اعضای تشکیل دهنده آن، آسیب وارد میآوَرَد. به اشکال گوناگون و در وجوه مختلف. این نابرابری، مولّد "کلیشههای جنسیتی" است؛ که در نتیجه همین کلیشهها، مجموعهای از نقشهایی از پیش تعیین شده و ثابت برای هر جنس تعریف میشود. در این روند، هر شخص موظف به زیست در همان چهارچوب مشخص است؛ که این امر، فارغ از جنس و جنسیت، به هر انسانی میتواند صدمه وارد کرده و زندگیاش را مختل کند. برای مثال، در راستای همین نقشهای کلیشهای ست که از مرد توقع میرود، نقش حامی و تأمین کننده مالی را به شکلی همیشگی ایفا کند؛ که این نقش، فشارهای روانی و غیر روانی زیادی را میتواند به او وارد نماید.
بنابراین، برابری، بهبود دهنده کیفیت زندگی همه انسانهاست، نه یک دسته خاص از آنها؛ و در نتیجه، برابری خواهی نیز امری متعلق به یک جنس و جنسیت خاص نبوده و هر انسان آگاهی میتواند خواهان برابری باشد.
پس به این ترتیب، جناب مدیری، شاید دیگر برایتان خنده آور و سبب ساز طنز نباشد که فردی ـ به گفته خودتان ـ «با نیم کیلو سیبیل»، خود را فمینیست بداند!
پایان بخش این متن، بیتی خواهد بود از زندخت شیرازی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار ایرانی (۱۳۳۱-۱۲۸۸)؛ او در قطعه "زنِ ایران"، اینگونه سروده است:
در آن کشور ترقی هست و استقلال و آزادی
که زن، چون مرد آزاد است و کس او را نیازارَد
*بازیگر و کارگردان