تیتر امروز

رحمن قهرمان پور: دانشگاه نقش مهمی در جهت‌دهی افکار عمومی آمریکا دارند/ طولانی شدن جنگ غزه یکی از دلایل اعتراضات در آمریکا است
بررسی اعتراضات ضد اسرائیلی دانشگاه‌های آمریکا در گفت‌وگو با یک کارشناس بین‌الملل

رحمن قهرمان پور: دانشگاه نقش مهمی در جهت‌دهی افکار عمومی آمریکا دارند/ طولانی شدن جنگ غزه یکی از دلایل اعتراضات در آمریکا است

تظاهرات دانشجویان و اساتید چندین دانشگاه در سراسر آمریکا در اعتراض به جنایات اسرائیل علیه مردم غزه، بهانه گفت‌وگوی دیدارنیوز با رحمن قهرمان‌پور کارشناس مسائل بین‌الملل بود.
"دیدارنیوز" به بررسی فیلم «جوان روسی» می‌پردازد؛

نگاهی به "جوان روسی"؛ بهترین فیلم از نگاه داوران جشنواره جهانی فجر

لذت شگرف تجربه‌های نو در مدیوم سینما و قالب تصویری را مدتی است در سینمای بلوک شرق می‌توان یافت. از یونان و مجارستان گرفته تا حتی شرق آسیا، تایلند و فیلیپین، صاحب سینمای نه چندان صاحب سبک، اما پیشرو و اهل تجربه‌ای شده اند. اثر اخیر «الکساندر زولوتوخین» با نام "جوان روسی" نیز بخشی از محصولات سینمای روسیه را تشکیل می‌دهد که پیرو مسیر خاصی است که سینمای بلوک شرق فعلا پرچمدار آن است.

کد خبر: ۲۴۹۷۰
۰۹:۰۹ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸

دیدارنیوزـ ایمان رضایی: در این سال‌ها، علی رغم اینکه سینمای اروپا را نوعی سینمای روشنفکری و هنری تلقی می‌کنند و دائما از محصولات سینمایی این جغرافیا، توقعاتی مبنی بر خلق فیلم‌هایی آوانگارد، متفاوت و خاص دارند، شاهد آن هستیم که اتفاقا آنچه که امروز در سینمای اروپا (مخصوصا اروپای غربی) در جریان است، نوعی رکود و تکرار مکررات است. دیگر خبری از فیلم‌های اکسپریمنتال از فرانسه و آلمان و ایتالیا نیست و با نیم نگاهی به محصولات اخیر کشور‌های نامبرده، می‌توان به این موضوع آگاه شد که فیلمسازان اروپای غربی به شکلی ذوق هنری خود را از دست داده و روی به ساخت فیلم‌های نسبتا خوب و معمولی آورده اند.


از طرفی فیلم‌های نسبتا خوب آنها نیز دیگر اکتشاف‌های نوین و خاصی در سینمای جهان محسوب نمی‌شوند و صرفا رفع تکلیفی است از سر "فیلمساز" بودنشان، اما لذت شگرف تجربه‌های نو در مدیوم سینما و قالب تصویری را مدتی است در سینمای بلوک شرق می‌توان یافت. از یونان و مجارستان گرفته تا حتی شرق آسیا، تایلند و فیلیپین، صاحب سینمای نه چندان صاحب سبک، اما پیشرو و اهل تجربه‌ای شده اند. اثر اخیر «الکساندر زولوتوخین» با نام "جوان روسی" نیز بخشی از محصولات سینمای روسیه را تشکیل می‌دهد که پیرو مسیر خاصی است که سینمای بلوک شرق فعلا پرچمدار آن است. فیلمی که هرچند از جهت تهیه کنندگی "الکساندر سوخوروف" و رابطه استاد-شاگردی تهیه کننده و کارگردانش، کمی نزدیک و شبیه به سینمای سوخوروف نیز هست، اما همچنان ساختار منحصر به فرد خودش را دارد و قدم به عرصه تجربه گرایی و آزمون و خطا می‌گذارد.

نگاهی به


فیلم، بدون تیتراژ آغاز می‌شود و به شکلی ناگهانی، مخاطب را وارد فضای ملتهب جنگ جهانی دوم می‌کند، اما آنچه که توجه مخاطب را بیش از التهاب جنگ به خود جلب می‌کند، جنس تصویری است که روی پرده نمایان شده است. تصویری مملو از نویز که به اصطلاح "دی هِیز" شده است و صدای کاراکتر‌ها نیز به شکلی تعمدی، صدای صحنه نیست و به حالت صداگذاری در سینمای کلاسیک طراحی شده است. تمام این‌ها شاید در راستای خلق فضای باورپذیر و ملموس جنگ به کمک کد‌های تصویری/صدایی است که مخاطب قرن ۲۱ با آن‌ها به فضای جنگ ورود می‌کند یا ممکن است دلایل خاص کارگردان را داشته باشد، اما پیش از همه این‌ها، جوان روسی عمدا یا سهوا شبیه به آثار خود سوخوروف شده است، تصویری که سال‌ها پیش در فیلم‌هایی مثل "روز‌های کسوف" یا "حلقه دوم" می‌دیدیم.


از طرفی علاوه بر بافت تصاویر، رفتار دوربین و دکوپاژ‌های صورت گرفته نیز تحت تاثیر سوخوروف و سینمای اوست. به هرحال علاوه بر تمامی این تاثیرپذیری‌ها و شباهت‌های عمدی یا سهوی، "جوان روسی" فیلم خوش ساخت و دوست داشتنی است. سرگذشت پسر جوانی که با انگیزه فراوان به میدان جنگ می‌رود و در همان روز‌های اول بینایی خود را از دست می‌دهد. با سماجت‌های فراوان، جایگاه خود را در جنگ حفظ می‌کند و از طریق توانایی شنوایی به نظامیان کشورش کمک می‌رساند. شاید بازگویی شرح فیلم، کمی قهرمان پرورانه به نظر برسد، اما نوع روایت اثر و روش قصه گویی، در کنار پردازش شخصیت‌ها و ایجاد موقعیت‌ها، اساسا قصد قهرمان سازی ندارند. هرچند که کاراکتر این پسر جوان ممکن است مورد همذات پنداری مخاطب قرار گیرد، اما آنچه که آشکار است، این است که زولوتوخین هرگز قصد رونویسی از کلیشه‌های سینمای جنگ را ندارد. قهرمانش آدم ساده‌ای است که نه کودن می‌نماید و نه نابغه. همان است که در پیرامونش می‌بینیم. علاوه بر این‌ها، هیچ عقبه و گذشته‌ی سانتی مانتالی از شخصیتش رو نمی‌کند و تمام آنچه از این جوان روسی می‌دانیم، همان هفتاد دقیقه‌ای است که دوربین ملتهب آیرات یامیلوف برایمان تصویر می‌کند.

 

نگاهی به

نکته خاصی که فیلمساز روی آن تاکید ویژه‌ای دارد و چه بسا بخش مهم‌تر فیلم را تشکیل می‌دهد، تصاویری است از یک گروه ارکستر سمفونی که قطعه‌ای از "سرگئی راخمانینف" را می‌نوازند و بعضی اوقات، وضعیت موسیقی با وضعیت میدان جنگ همخوانی پیدا می‌کند. هر نوازنده در قامت یک رزمنده ظهور می‌کند و شمایل "ساز" با "اسلحه" در یک نقطه، یکی می‌شوند. حتی گاهی دیالوگ‌های رهبر ارکستر با دیالوگ‌های فرماندهان جنگ تطابق پیدا می‌کنند. این ایده تصویری صرفا در حد یک خودنمایی تدوینی باقی نمی‌ماند و در آخر به یک کنش داستانی نیز می‌انجامد. زمانی که از پسر جوان روسی در جنگ، کات میخورد به پسری که پشت پیانو نشسته و با حرص و ولع خاصی پیانو می‌نوازد، اینجا تدوین، نوعی "یادآوری" را به اطلاع می‌رساند و احتمالا در صدد آن است که نوازنده پیانو را به پسرک جوان ناشنوا در جنگ ارتباط بدهد. اینکه این نوازنده همان رزمنده جوان است یا صرفا یک "این-همانی" شخصیتی شکل گرفته، در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند، اما تشابه تلاش یک ارکستر در فضایی با شکوه، به تلاش یک لشکر در فضایی منزجر کننده، با فرم خاص و منحصر به فرد سینمایی، همان چیزی است که فیلم را در حد بالایی مقبول می‌دارد.

 

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی