
اختلالهای گسترده در شبکههای GPS؛ اختلالی که پیشتر در روزهای جنگ و همزمان با محدودیت اینترنت اعمال شد، همچنان در زندگی روزمره شهروندان ادامه دارد. اگر جنگ تمام شده و شرایط عادی است، چرا شهروندان هنوز باید زیر سایه تهدیدها و تصمیمات امنیتی زندگی کنند؟
دیدارنیوز: حالا دیگر نزدیک دو ماه از پایان جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل و اعلام رسمی آتشبس در بامداد سه تیرماه گذشته است. هر چند بارها تحلیلگران درباره برقراری آتشبسی شکننده هشدار دادند، اما در مقابل مقامات از «بازگشت شرایط به حالت عادی» سخن گفتهاند و رسانههای دولتی نیز سعی دارند تصویری از آرامش و ثبات ارائه دهند.
اما تجربه روزمره شهروندان اکنون از موضوع دیگری حکایت دارد؛ اختلالهای گسترده در شبکههای GPS؛ اختلالی که پیشتر در روزهای جنگ و همزمان با محدودیت اینترنت اعمال شد، همچنان در زندگی روزمره شهروندان ادامه دارد.
همین موضوع نیز به طور جدی پرسشی را پیش روی افکار عمومی قرار داده و آن این است که اگر جنگ تمام شده و شرایط عادی است، چرا شهروندان هنوز باید زیر سایه تهدیدها و تصمیمات امنیتی زندگی کنند؟
روایت رسمی: «حفاظت از جان مردم»
روز گذشته، اما ستار هاشمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت چهاردهم، در تازهترین موضعگیری خود درمورد اختلال در جیپیاسها گفت: «تصمیم برای این اختلال به دلیل ملاحظات امنیتی حضور احتمالی پهپادها و حفاظت از جان شهروندان از سوی نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی گرفته شده است.»
این توضیح در ظاهر منطقی به نظر میرسد وقتی که صحبت از تهدید پهپادها و ضرورت مقابله با آن باشد. در ادبیات امنیتی جهان نیز ایجاد اختلال در سیستمهای موقعیتیابی یک ابزار شناختهشده برای فریب یا منحرفسازی پهپادهاست.
اما مشکل آنجاست که این توضیح، عموم مردم و صاحبان کسبوکارهای وابسته به GPS را قانع نکرده است. وقتی خدمات مسیریابی در تهران و شهرهای بزرگ مختل میشود، تاکسیهای اینترنتی با زیان مواجه میشوند، ناوبری کشتیها در خلیج فارس با مشکل روبهرو میشود و حتی شهروندان عادی در کارهای روزمره دچار سردرگمی میشوند، این پرسش مطرح میشود که «آیا زندگی نرمال» همان چیزی است که مقامات ادعا میکنند؟
باید به یاد آورد که اختلال GPS نمونهای روشن از تضاد بین ادعا و واقعیت در کشور است؛ ادعای زندگی نرمال در حالی که شهروندان نمیتوانند مسیر خود را پیدا کنند یا کسبوکارشان در معرض زیان مستقیم قرار دارد. پرسش اصلی این است که آیا امنیت بدون تأمین حداقل رفاه و زندگی روزمره ممکن است؟ یا باید راهکاری یافت که هم امنیت حفظ شود و هم مردم بتوانند زندگی عادی داشته باشند؟
فراتر از توجیه فنی
در همین حال، اما مرکز مطالعات راهبردی وزارت کشور نیز اخیرا در کانال رسمی خود در پیامرسان بله ادعا کرده که ایران در روزهای اخیر و همزمان با تحولات نظامی منطقه، «بیشتر خدمات GPS را متوقف و سامانه بیدو چین را فعال کرده است».
هرچند کارشناسان معتقدند قطع کامل GPS به شکل سراسری امکانپذیر نیست، اما این توضیح، اگرچه به جنبه فنی ماجرا اشاره دارد، مساله اصلی را حل نمیکند و آن این که در جهان مدرن امروز، زندگی روزمره شهروندان چگونه باید ادامه یابد؟
این همان نقطهای است که موضوع را از یک مساله فنی و امنیتی فراتر میبرد و به یک مساله سیاسی تبدیل میکند، چراکه تصمیم برای تداوم این اختلالها، نه فقط یک تصمیم فنی، بلکه انتخابی استراتژیک درباره نحوه مدیریت جامعه در وضعیت پساجنگ است.
کما این که بسیاری از کارشناسان نیز میگویند محدود کردن فناوریهای حیاتی به بهانه امنیت، نهتنها کارآمد نیست، بلکه تبعات اقتصادی و اجتماعی جدی برای مردم و کسبوکارها دارد. از سوی دیگر نیز تاکنون هیچ راهکار موثری برای کاهش آثار این اختلالها بر زندگی روزمره ارائه نشده است و مردم در عمل هزینه این امنیت را میپردازند.
تجربه جنگ و پساجنگ و محدودیتهایی که ماندگار شدند
در طول جنگ ۱۲روزه، دولت برای مدیریت فضای عمومی و کاهش ریسکهای امنیتی، محدودیتهای گستردهای بر اینترنت اعمال کرد و همزمان GPS نیز دچار اختلال شد. در آن زمان نیز بسیاری از مردم با این توضیح همراه شدند که «جنگ است» و شرایط ویژهای بر کشور حاکم است. اما آن چه امروز پرسشبرانگیز است، استمرار همان محدودیتها بعد از دو ماه از آتشبس است.
مردم انتظار داشتند با پایان جنگ، دستکم خدمات پایهای ارتباطی و فناوری به حالت عادی بازگردد. ادامه اختلالها اکنون بار روانی سنگینی بر جامعه تحمیل میکند و شهروندان حس میکنند هنوز در وضعیت جنگی به سر میبرند، حتی اگر توپ و تانکی در خیابانها دیده نشود. این تضاد بین ادعا و واقعیت، یکی از اصلیترین دلایل بیاعتمادی عمومی به روایت رسمی است.
در فضای روانی جامعه، تداوم اختلال GPS چیزی فراتر از یک مشکل تکنولوژیک است. پیام پنهان آن برای مردم این است که «تهدید همچنان در کمین است» و چنین احساسی میتواند تبعات اجتماعی جدی داشته باشد. یکی از اصلیترین تبعات این رویکرد نیز احساس ناامنی دائمی شهروندان است که گمان میکنند هنوز سایه جنگ بالای سرشان است.
از سوی دیگر یک اختلال فنی که از سوی وزیر موردی برای حفظ جان شهروندان تلقی میشود (زمانی که بدون توضیح کامل و ضروری رخ دهد) میتواند منجر به بیاعتمادی به حاکمیت شود. چنان که وقتی مقامات کشور و مسولان دولتی از شرایط عادی سخن میگویند، در مقابل، اما مردم چیز دیگری تجربه میکنند و این فاصله میان گفتار و واقعیت افزایش مییابد.
آسیب به سرمایه اجتماعی دولت را نیز باید یکی دیگر از موارد دانست. در شرایطی که جامعه نیازمند بازسازی روانی پس از جنگ است، استمرار چنین اختلالهایی بر زخمها نمک میپاشد.
از GPS تا دیپلماسی یک پیوند ناگزیر است
در این بین، اما نباید از موضوع سیاستورزی مسئولانه در این روند نیز غافل شد. مساله اصلی اینجاست که ادامه این وضعیت نه تنها یک چالش فنی، بلکه نتیجه یک انتخاب سیاسی است. روزهای اخیر برخلاف گرمای شدید در نیم کره شمالی جهان و به خصوص در ایران، تهران همچنان بر مسیر پیشین خود بر یخبندان تمام عیار سیاسی اصرار دارد و بر طبل عدم مذاکره، تأکید بر مقاومت و پیشبرد سیاستهای منطقهای بدون عقبنشینی میکوبد. در چنین رویکردی، امنیت سختافزاری بر همهچیز مقدم دانسته میشود، حتی بر زندگی روزمره مردم. اما پرسش اساسی این است که آیا امنیتی که به بهای اختلال در خدمات پایه و تحمیل احساس ناامنی روانی به جامعه به دست آید، واقعاً امنیت است؟ یا کشور به راهکاری نیاز دارد که امنیت ملی را حفظ و زندگی عادی مردم را از سایه جنگ خارج کند؟
تجربههای جهانی از جنگ الکترونیک و دیپلماسی
کشورهای مختلف جهان در مواجهه با تهدیدهای پهپادی یا موشکی، از ابزارهای جنگ الکترونیک برای مختل کردن سیستمهای ناوبری استفاده میکنند. اما هیچ کشوری چنین اقداماتی را بهصورت گسترده و طولانیمدت در زندگی روزمره شهروندان خود اعمال نمیکند، چون میدانند که این اختلالها اگرچه ممکن است در کوتاهمدت بازدارندگی ایجاد کند، اما در بلندمدت به بحران اجتماعی و بیثباتی سیاسی دامن میزند.
به نظر میرسد که در چنین شرایطی نیز راهحل پایدار، ترکیبی از افزایش توان دفاعی و دیپلماسی فعال است. برای نمونه، بسیاری از کشورهای منطقه با وجود تهدیدهای مشابه، از طریق مذاکرات و توافقهای امنیتی تلاش میکنند سطح تهدید را کاهش دهند تا مجبور نباشند زندگی عادی مردم را به حالت نیمهجنگی درآورند.
اما در اینجا اگر قطع جیپیاسها را بخشی از همان توان دفاعی و رفتار پدافندی درنظر بگیریم، در مقابل دستکم دیپلماسی فعالی دیده نمیشود. از مساله مذاکره با اروپاییها تا گفتوگو با آمریکاییها همه چیز فعلا در وضعیت انجماد قرار گرفته است.
بنبست دیپلماسی و ضرورت بازاندیشی در رویکرد
مساله این است که اگر ایران پس از جنگ ۱۲روزه که از سر گذراند، همچنان بخواهد بر موضع «عدم مذاکره» تاکید کند، این سیاست به معنای آن است که تهدیدها نه تنها کاهش نمییابد، بلکه دائمی میشود. نتیجه چنین وضعیتی، تداوم همان تصمیمات امنیتی است که امروز در قالب اختلال GPS تجربه میشود.
سادهترین توضیح این شرایط شاید همان سخنان مسعود پزشکیان، رئیس جمهور باشد که سوالی ساده پیش روی مخالفان گذاشت و در روز خبرنگار با لحنی صریح، خطاب به مخالفان گفتوگو با غرب پرسید: «بیایید بگویید اگر مذاکره نکنیم، چه کنیم؟»
پزشکیان در بخش دیگری از سخنانش در همان روز خاص گفت: «کسی نگفته وقتی حرف میزنیم یعنی تسلیم شویم؛ اصلاً تسلیم شدن در ذات ما نیست، اما چه کسی گفته است که از حرف زدن بترسیم؟ گفتوگو نمیکنید میخواهید چه کار کنید؟ میخواهید بجنگید؟ دشمن به ما حمله کرد. مجدداً خرابیها را بسازیم، باز به ما حمله میکند. اینها مواردی نیست که بتوانیم با آنها احساسی برخورد کنیم.»
همین سخنان پزشکیان نمادی از وضعیتی است که اکنون وزیر ارتباطات را گرفتار پرسشهای مکرر درباره وضعیت جی پی اسها کرده و اصلا موضوع این اختلال را به نمونهای از همه آن موضوعاتی بدل ساخته که بدون مذاکره میتواند برای کشور به مشکل تبدیل شود.
موضوعی که به نظر میرسد مخالفان مذاکره نمیخواهند نه بعد از سخنان رئیسجمهور آن را بپذیرند و نه با دیدن وضعیت زیر سایه جنگ شهروندان!
به بیان دیگر وقتی دیپلماسی و مذاکره غایب است، امنیت بهتنهایی بار همهچیز را به دوش میکشد و این بار ناگزیر بر دوش شهروندان نیز منتقل میشود؛ شهروندانی که در زندگی روزمرهشان با تبعات اختلالات دستوپنجه نرم میکنند. از این منظر، اختلال GPS تنها یک هشدار تکنولوژیک نیست، بلکه نشانهای از یک بحران سیاسی بزرگتر شده و آن بحران نیز فقدان دیپلماسی فعال است.
اگر کشور به سمت یک برنامه زمانبندیشده برای مذاکرات منطقهای و بینالمللی حرکت نکند، سایه جنگ و تهدید همچنان بر سر جامعه باقی خواهد ماند، حتی اگر توپها و موشکها خاموش باشند. بهویژه که موضوع پهپادها، که وزیر ارتباطات به آن اشاره کرده، خود ریشه در پروندههای منطقهای و روابط خارجی ایران دارد و تا زمانی که این پروندهها از طریق گفتوگو و توافق مدیریت نشوند، خطر تهدید هوایی و ضرورت بهکارگیری ابزارهای پرهزینه جنگ الکترونیک ادامه خواهد داشت.
راهی جز دیپلماسی نیست
امروز افکار عمومی با مجموعهای از این پرسشها روبهروست که چگونه میتوان ادعا کرد شرایط عادی است، در حالی که خدمات پایهای مختل شده و چرا دیپلماسی بهعنوان ابزار کاهش تهدیدها به حاشیه رانده شده است؟
این پرسشها نه تنها به وزیر ارتباطات، بلکه به کل ساختار سیاسی کشور مربوط میشود.
حالا دیگر اختلال GPS در ایران را میتوان یک «آینه» دانست؛ آینهای که تناقض میان روایت رسمی و تجربه شهروندان را آشکار میکند.
در حالی که مقامات از «زندگی نرمال» سخن میگویند، شهروندان در عمل با محدودیتهایی روبهرو هستند که یادآور دوران جنگ است. این وضعیت، بیش از هر چیز نشان میدهد که کشور نیازمند یک تغییر رویکرد جدی است. امنیت واقعی تنها زمانی به دست میآید که شهروندان هم از تهدیدهای خارجی در امان باشند و هم در زندگی روزمره خود احساس آرامش و رفاه کنند. تحقق چنین امنیتی بدون دیپلماسی فعال و بدون باز کردن مسیرهای گفتوگو با جهان امکانپذیر نیست. اگر قرار است سایه جنگ از سر جامعه برداشته شود، تنها سامانههای جنگ الکترونیک کافی نیستند؛ کشور به یک راهبرد سیاسی تازه نیاز دارد، راهبردی که از GPS به دیپلماسی پل بزند.
منبع: توسعه ایرانی