به درخواست مخاطبان دیدار مبنی بر وجود مشکلات جدی آب در شرق تهران مسعود پیوسته به تهرانپارس رفته و گزارشی از وضعیت مردم این منطقه تهیه کرده است که میخوانید.
دیدارنیوزـ مسعود پیوسته: تماس و پیگیریهای مکرر یکی از اهالی تهران پارس، محلهی گلشن در وفادار شرقی با دیدارنیوز در باره قطع آب روزانه دوازده ساعت در طی یک هفته، موجب شد روز هشتمِ این قطعی آبِ مکرر و مفصل آن منطقه، یکشنبه، ۲۹ تیرماه از همان مترو تهران پارس، بلوار خوشوقت (تیرانداز) به شکل راندومی از اهالی آن منطقه بپرسم آیا قطعی آب دارید یا خیر. عموما میگفتند نه هنوز! قطعی برق داریم ولی قطعی آب نه.
از یکی از ساکنین بلوار خوشوقت پرسیدم که شنیدهایم سمت وفادار شرقی، آب قطع است. شما هم شنیدهاید؟ پاسخش جالب و جغرافیایی بود. گفت: «نه نشنیدم. ممکن است، چون در بلندی واقعاند، آب به آنجاها نرسد!» در بلوار خوشوقت پس از طی دو سه کیلومتر، به وفادار شرقی رسیدم از مغازه دارها میپرسیدم از وضعیت بود و نبود آب شان، در نزدیکیهای خیابان الله اکبر، مغازه داری با نگرانی و تردید و لبخند، ابراز امیدواری کرد که «خدا رو شکر، هنوز آب ما قطع نشده!»، اما در وفادار شرقی، وقتی به خیابان زهدی و انقلاب شمالی رسیدم، دیگر شرایط فرق میکرد. در خیابان زهدی، یکی از ساکنین آنجا گفت: «بچهی این محلم و ۴۷ سال است که اینجا زندگی میکنم و شاه لولهی آب، (با اشاره به وسط خیابان) از همین جا رد شده ولی حالا به ما آب نمیرسد و ناچارم توی یخچالم فقط آب ذخیره کنم. در یخچال را باز کرد و در آن، فقط بطریهای آب دیده میشد.
در همسایگی اش، یکی آینده نگرانه در حال حمل یک دبهی بیست لیتری آب بود. برای اینکه ساکنین خیابان زهدی، غافلگیر نشوند، هر کدام، دبههای آب را در زیرپله ساختمان خود گذاشته بودند که اگر تا ساعتی دیگر آب قطع شد، بی آب نمانند.
کمی بالاتر در ادامهی وفادار شرقی، جوانی قدبلند و رعنا، با محاسن و موهای قهوهای روشنِ آویخته، همچون کوروش تاریخ، به تفصیل و با جزئیات، به روند قطعی آب از هفتهی گذشته تا یکشنبه ۲۹ تیرماه پرداخت و گفت: «امروز دقیقا هشتمین روز قطعی آب در این محله است. از یازده دوازده ظهر قطع میشود تا ساعت یکِ شب. یعنی ما هر روز ۱۲، ۱۳ ساعت آب نداریم. قبلا که هفتهای یکی دو بار آب میرفت یکی دو ساعته. ولی حالا که هشتمین روز قطع آب، به صورت متوالی و روزانه است، به مدت ۱۲ ساعت آب را قطع میکنند و این حالت قطعی آب، واقعا برای ساکنین اینجا زجرآور است. کلا زندگی ما را مختل کرده دیگر.»
امید نبی زاده در ادامه، در پاسخ به این پرسشم که وقتی مراجعه میکنید به اداره آب و طرح مسأله میکنید، چه پاسخی میشنوید، گفت: «گفتند منبع بگیرید و پمپ آب بگیرید و از این چیزها. اداره آب میگوید اینجا فرش میشویند. میگویم خب، اویی که پرمصرف است، مال او را قطع کنند، دیگه بقیه چه گناهی دارند؟! دیروز بچهام عرق سوز شده بود... اینها همه اش مشکل است دیگر. برق هم که اینجا روزانه دو ساعت قطع میشود. قبلا هفتهای یکبار بود. این اداره آب هم پاسخگو نیست. ما رفتیم قیمت کردیم حول و حوش ۱۵۰ تا دویست میلیون، هزینهی منبع و پمپ آب است. ما میگوییم اگر بی کفایتی هست، چرا ما باید هزینه اش را بدهیم؟! بخاطر اینکه ۱۲ ساعت آب مرا قطع میکنند؟! یا فکر درست و حسابی کنند یا منبع بدهند بگویند شما استفاده کنید.»
کمی آن سوتر، خانمی خواربارفروش، از زمانِ کوتاه ترِ قطع آب در زمان جنگ دوازده روزه میگفت. اینکه زمان جنگ، سه چهار ساعت قطع میشد ولی حالا هشت روز است که هر روز، ۱۲ ساعت آب نداریم.
از او میپرسم آیا اداره آب رفتید؟ با خستگی و نومیدانه پاسخ میدهد: «اداره آب رفتیم. مسجد رفتیم. گفتند نامه بنویسید به کوی دانشگاه. نامه نوشتند بردند کوی دانشگاه. باز هم خبری نشد و بی آبی ادامه دارد. گفتند که، چون گلستانها (خیابانهای گلستان)، مصرف آب شان بالاست، آب کم میآید و شما بروید منبع بخرید.»
یکی دیگر از اهالی قدیمی و پا به سنِ محلهی گلشن (خاک سفید سابق) وارد گفتوگو میشود و شاید به اقتضاء سن و ناخوش احوالی اش در فاصلههایی در کلامش که درباره قطعی طولانی آب است، از دستشویی و سرویس بهداشتی میگوید که حالا آب خوردن، جهنم، تحمل میکنیم، کسی که دستشویی دارد چه کار کند؟! چه گِلی بگذارد سرش؟! ادامه میدهد: «ببین آقا! جانبازم و اهل همین محله و قلبم مریض است و دکتر گفته نباید کار کنی. ولی اینجا مشکل یکی دو تا نیست که. از سر خیابان زهدی تا احسان، اینجا دوازده ساعت آب نداریم... ولی آن طرف، ابوذر و مطهری، آب شان قطع نمیشود. از این طرف هم تا مسجد امیر. آقا! این دوازده سیزده ساعت، قطعی آب، خیلی زیاد است. آخر، سه ساعت، چهار ساعت قطعی، نه دوازده ساعت. آقا اگر کمبودی آب است، باید برای همه باشه. اینجا ده روز است آب نداریم. یک میهمانی میآید، طرف باید چکار کند؟ این دولت، ماها را خر گیر آورده؟!»
یکی دیگر از اهالی محله، وارد گفتوگو میشود و میگوید: «چند روز رفتیم مسجد امیر، نماینده آب آمده بود. گفته بود برای خانههای تان منبع بخرید.»
یکی دیگر میگوید: «هشتاد میلیون از کجا بیاوریم منبع بخریم؟! حالا کسی که در چهار پنج طبقهی دو واحدی است، برایش پنج میلیون میافتد. ولی ملک من که شخصی است چکار کنم؟! ولی خانمم میگوید باید بروی بگیری.»
وسط حرف هایش، آن مرد میانسال جانباز که فرم لحن و کلامش یادآور فیلمفارسیی دهه پنجاه بود، وارد میشود و میگوید: «چه کسی دارد که این پول را بدهد؟! من یک میلیون ندارم که بروم پمپ و منبع بخرم. از کجا بیاورم؟ بروم دزدی کنم؟! سر چه کسی رو ببرم؟! ندارم آقا ندارم!»
سلیمی، یکی دیگر از اهالی گلشن میگوید: «دوازده شب که آب میآید، فشارش کم است، از ساعت یک یک و نیم نصفه شب عادی میشود.»
ساعت، نزدیک یازده شد و یکی دیگر از اهالی محله که شنوندهی حرفهای هم محلی هایش در آن جمع بود با لبخند گفت: «ساعت دارد یازده میشود، من بروم یک دوش بگیرم تا آب قطع نشده!»
چیزی که در جمع آنان دریافتم، احساس همدلی و همیاری بین خودشان بود. احساس جداشدگی داشتند از هر چه دولت و حکومت!
توی حرفهای شان میگفتند که اینجا رها شده و دولت اینجا را ول کرده. راست میگفتند. چون مسأله شان فقط بی آبی نبود. هرچند اداره برق، با آنان مهربانانهتر برخورد میکرد و رفتار اداره برق، به موازات رفتار آبِ ناحیهی آنجا نبود و اهالیی گلشن و وفادار شرقی، انگار به خاموشی روزانه یکی دو ساعتِ برق رضایت داده بودند. اما شهرداری هم ظاهرا آنجا حضور ندارد و همان فرد جانباز که وصفش در این گزارش رفت، خودش برای دلش و بهداشت محله اش به نظافت آن شبه پارکِ پر درخت میپردازد و زباله هایش را جمع میکند و درختان را در این عطش همگانی و همه جایی، گهگاه آبیاری میکند.
پلیس هم دیده نمیشود. نه نوع راهنمایی اش و نه نوع انتظامی اش.یک محلهی رهاشده، شاید از همان اسفند ۷۹ که پلیس انتظامی، با یورش همه جانبه اش، آنجا را از آلودگی و پلشتی و موادمخدر و انواع بزهکاریها پیراست و خاک سفید را «گلشن» کرد. گلشنی که حالا در سیرت، میل به زندگی و تازه شدن دارد و در صورت، همچنان غبار بی مهریی دولتی بر آن جاری است.
گفتم این اطلاعات جمع آوری شده در محله گلشن (وفادار شرقی، حد فاصل زهدی تا احسان) را ببرم اداره آب و فاضلاب ناحیه ۳ منطقه دو تهران که شاید پاسخِ حتی اجمالی، اما روشنی از رئیس ناحیه ۳ بگیریم. هرچند میدانیم این روزها پرمراجعهاند و سرشار از دریافت چنین دیالوگهایی در باب آب و بی آبی اهالی محلات و مناطق.
اتاق رئیس خلوت بود و ظاهرا تازه از نشستهای سیال و سیار در اینجا و آنجای منطقه بر سر «تنش آبی»، به محل کارش آمده بود. شاید در حال برآوردِ میزان تاب آوری جامعهی مخاطبش در محلات مختلف تحت مدیریتش بود. حاضر به احوالپرسی و اینکه «چه خبر» هم نشد و موکول به سیستم اداری و بوروکراتیک شد که باید مجوز گفتوگو را از آب و فاضلاب منطقهی دو، واقع در کریمخان، عضدی (آبان شمالی) بگیریم. یاد خاطرات ناخوش رسانهای از همان دهه شصت افتادم که برای مصاحبه با مدیر مدرسه یا اداره، باید به ستاد مرکزی شان مراجعه میکردیم و مجوز پرسش و پاسخ میگرفتیم! انگار هنوز هم.