تیتر امروز

شوک به بازارها؛ طلا و دلار سقوط کردند/ بازی تازه ایران در زمین بریکس/ دارایی‌های مردم فریز شد؟
مجله اقتصادی دیدارنیوز با اجرای لیلا قصاب‌زاده

شوک به بازارها؛ طلا و دلار سقوط کردند/ بازی تازه ایران در زمین بریکس/ دارایی‌های مردم فریز شد؟

این هجدهمین برنامه مجله اقتصادی دیدارنیوز است که با اجرای لیلا قصاب‌زاده به بررسی آخرین اخبار اقتصادی ایران و جهان در هفته گذشته می‌پردازد و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم شما مخاطبان گرامی...
ترامپ: بمباران ايران شبیه بمباران اتمی به ژاپن بود/ زیباکلام: مرگ بر آمریکا جزو آرمان‌های انقلاب نبود/ بحران اقتصادی گریبانگیر رسانه‌های مستقل
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

ترامپ: بمباران ايران شبیه بمباران اتمی به ژاپن بود/ زیباکلام: مرگ بر آمریکا جزو آرمان‌های انقلاب نبود/ بحران اقتصادی گریبانگیر رسانه‌های مستقل

این صد و هفتمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.
افشار سلیمانی: اگر مستقیما با آمریکا مذاکره می‌کردیم، شاید جنگ ۱۲ روزه هم اتفاق نمی‌افتاد/ باید مشکلات‌مان با آمریکا را قبل از هفتم اکتبر حل می‌کردیم/ پکن و مسکو، هیچ‌گاه سمت ما نایستاده و نخواهند ایستاد
در گفتگوی دیدارنیوز با سفیر پیشین ایران در باکو مطرح شد

افشار سلیمانی: اگر مستقیما با آمریکا مذاکره می‌کردیم، شاید جنگ ۱۲ روزه هم اتفاق نمی‌افتاد/ باید مشکلات‌مان با آمریکا را قبل از هفتم اکتبر حل می‌کردیم/ پکن و مسکو، هیچ‌گاه سمت ما نایستاده و نخواهند ایستاد

ما باید با آمریکا به صورت مستقیم مذاکره کنیم. باید همه مسائل را روی میز گذاشته و به سمت حل همه مسائل با آن حرکت کنیم. پکن و مسکو هیچ‌گاه سمت ما نایستاده و نخواهند ایستاد. آنها به دنبال منافع...
علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل سیاسی می‌گوید روسیه نمی‌تواند نسبت به فعال شدن مکانیسم ماشه بی‌تفاوت باشد

میدان‌داری دیپلماتیک ایران در دل بحران

علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل سیاسی عراق معتقد است که شرایط کنونی به‌گونه‌ای است که دستیابی به توافق پایدار امکان‌پذیر نیست و برخی در ایران گمان می‌کنند که مذاکرات جامع یا توافق پایدار می‌تواند به سرعت نتایجی به همراه داشته باشد و کشور را از بحران کنونی خارج کند.

کد خبر: ۱۸۷۰۱۳
۱۲:۴۱ - ۲۱ تير ۱۴۰۴

میدان‌داری دیپلماتیک ایران در دل بحران

دیدارنیوز: وقتی بنیامین نتانیاهو در واشنگتن به دنبال مجوز برای تشدید تنش با ایران است و سایه مکانیسم ماشه اروپا بر مذاکرات هسته‌ای سنگینی می‌کند، ایران با دیپلماسی فعال، از ریاض تا مسقط، وارد میدان شده است. در همین راستا سفر عباس عراقچی به عربستان و دیدار با مقامات سعودی در قالب تلاش تهران برای مدیریت بحران و تقویت جایگاه منطقه‌ای کشورمان قابل تبیین است. همزمان، ادعای کاخ سفید درباره ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای با ایران در مسقط، در سایه اختلافات عمیق بر سر برنامه هسته‌ای و تهدید به تخریب تاسیسات ایران، پرسش‌هایی را درباره امکان دستیابی به توافق پایدار مطرح کرده است، آن‌هم در شرایطی که تهدید ادعایی تروییکای اروپایی به فعال‌سازی مکانیسم ماشه و نقش میانجیگرانه چین و روسیه نیز معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی را پیچیده‌تر کرده و تحت تاثیر قرار داده است،

به همین بهانه روزنامه اعتماد با هدف بررسی ابعاد این تحولات و تحلیل راهبرد‌های ایران در مواجهه با چالش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، گفت‌وگویی با علیرضا مجیدی، کارشناس مسائل سیاسی عراق انجام داده است.

مجیدی بر این باور است که در شرایط کنونی و به‌واسطه پیچیدگی‌های سیاسی و نظامی حاکم، امکان دستیابی به توافق پایدار غیرممکن شده و مذاکرات تنها به توافق‌های موقت منجر می‌شوند. به باور این کارشناس مسائل بین‌الملل، مذاکرات نمی‌توانند مانع اقدامات نظامی اسراییل شوند، زیرا جناح راست اسراییل، به رهبری نتانیاهو، صلح را از طریق اعمال قدرت علیه ایران دنبال می‌کند. با این همه ایران باید در مذاکرات حضور فعال داشته باشد، هرچند این مذاکرات به عنوان ابزاری برای مهار ایران توسط ایالات‌متحده استفاده می‌شوند.

مشروح گفت‌و‌گو در ادامه آمده است: 

همزمان با سفر نتانیاهو به واشنگتن، گروهی مدعی‌اند که نخست‌وزیر اسراییل توانسته برای تجاوز دوباره به تمامیت ارضی کشورمان چراغ سبز دریافت کند، در مقابل گروهی دیگر به فشار‌های اعمالی جناح انزواگرای حزب جمهوری‌خواه بر رییس‌جمهوری امریکا اشاره دارند و مدعی‌اند فضا برای مانور دوباره واشنگتن محدود است، کدام یک از دو فرضیه بالا محتمل است، ارزیابی شما از این سفر و نتایج حاصل از آن چیست.

درخصوص سفر اخیر نتانیاهو به امریکا و مذاکرات نخست‌وزیر اسراییل با ترامپ، باید دو نکته اساسی را مدنظر قرار داد؛ نخست، در داخل ایالات‌متحده، جناح انزواگرا و به‌ویژه جنبش ماگا بر عدم درگیری امریکا در جنگ‌های خارجی تاکید دارند. در مقابل، نتانیاهو به دنبال کسب حمایت یا هماهنگی برای ادامه سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌اش است. هر دو دیدگاه به نوعی درست هستند، اما مذاکرات اصلی میان نتانیاهو و ترامپ پشت در‌های بسته و با حضور تعداد محدودی برگزار می‌شود و تاکنون اطلاعات دقیقی از جزییات آن در دسترس نیست. بنابراین، لازم است تمامی احتمالات درنظر گرفته شود. روشن است که واشنگتن تمایلی به درگیری در جنگ‌های فرسایشی و بلندمدت ندارد، اما در عین حال، در دستیابی به اهداف خود بسیار جدی است و از به‌کارگیری ابزار‌های نظامی ابایی ندارد. این دو نکته باید به‌صورت توأمان موردتوجه قرار گیرند. به این معنا که ایالات‌متحده در صورتی که اطمینان یابد اقداماتی اثرگذار بر رفتار یا امکانات تهران خواهد داشت، بدون تردید دست به اقدام خواهد زد. این اقدامات با دو ویژگی مشخص انجام می‌شوند: نخست، درگیری محدود و موردی، نه جنگ‌های فرسایشی و طولانی‌مدت؛ دوم، اطمینان از اثرگذاری این اقدامات. این دو قاعده از اهمیت بسزایی برخوردارند. در ادامه، باتوجه به مذاکرات اخیر، باید گفت که نتانیاهو و ترامپ در هدف کلان خود، یعنی ایجاد نظم جدید در منطقه غرب آسیا، اشتراک‌نظر دارند. هر دو معتقدند که فاز‌های جدید پیمان‌های ابراهیم باید به سرعت محقق شود تا این روند به عنوان جریانی جاری و رو به رشد در منطقه تثبیت گردد. هدف آنها ایجاد نظمی در خاورمیانه است که در آن نه محور مقاومت مطرح باشد و نه، به‌زعم آنها، ریشه‌های جنگ که به گفتمان مقاومت بازمی‌گردد. آنها به دنبال ایجاد شراکت اقتصادی قوی در منطقه‌ای هستند که از نظر جمعیت، ثروت‌های طبیعی و ظرفیت‌های رشد، پتانسیل بالایی دارد، اما سرانه رشد آن نسبت به این ظرفیت‌ها پایین است. هر دو طرف بر این باورند که صلح از طریق قدرت به دست می‌آید و بنابراین باید قاطعانه عمل کرد تا صلح پس از آن محقق شود. آنها معتقدند که تمامی کشور‌ها باید به پیمان ابراهیم بپیوندند. با این حال، هنوز درخصوص نقشه راه این هدف به جمع‌بندی نهایی نرسیده‌اند. مذاکرات جاری عمدتا بر تعیین این نقشه راه متمرکز است: در لبنان چه باید کرد؟ در حوزه خلیج‌فارس و به تفکیک کشور‌های آن چه اقداماتی لازم است؟ و در عراق چه رویکردی باید اتخاذ شود؟ اینها محور‌های اصلی رایزنی‌های جاری هستند.

در شرایط کنونی فعل و انفعال‌های دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز شتاب گرفته است، در همین راستا شاهد سفر آقای عراقچی به عربستان و دیدارشان با بن سلمان ولیعهد پادشاهی بودیم. سفر ایشان در این بازه زمانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در مورد این سوال دو مساله اساسی مطرح است؛ نخست، جمهوری اسلامی ایران به توان لابیگری کشور‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس، به‌ویژه عربستان‌سعودی، در واشنگتن امید بسته است. به بیان ساده‌تر، ایران انتظار دارد که لابی ریاض در واشنگتن به جلوگیری از وقوع جنگ در منطقه کمک کند. واقعیت این است که تحلیل‌های متعددی نشان می‌دهند که کشور‌های عربی تمایلی به تداوم جنگ در منطقه ندارند، به ویژه اگر فضای جنگ، مشابه درگیری‌های دوازده روزه حاکم باشد. افول ایران نیز برای این کشور‌ها مطلوب نیست و از این منظر، آنها حقیقتا نگران تداوم جنگ هستند. ایران بر توان لابیگری این کشور‌ها حساب باز کرده و رایزنی‌های جاری با هدف فعال‌سازی آنها در واشنگتن برای ممانعت از حمله به ایران انجام می‌شود. مساله دوم، که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، به حضور نتانیاهو در واشنگتن و دیدار‌های مکرر او با ترامپ، حتی دیدار‌های بدون حضور هیات همراه، بازمی‌گردد. یکی از جنبه‌های کلیدی این دیدار‌ها که شاید مهم‌ترین موضوع باشد، رایزنی بر سر چگونگی تدوین نقشه راه نظم منطقه‌ای است. در این نظم منطقه‌ای، چه در وضعیت کنونی و چه در آینده، عربستان‌سعودی جایگاه بسیار مهمی دارد. در حال حاضر، دو نقطه کانونی که تغییرات مهمی در آنها در جریان است، سوریه و لبنان هستند. به احتمال زیاد، سوریه به زودی به پیمان ابراهیم خواهد پیوست و اولین کشوری خواهد بود که در دور جدید به این پیمان ملحق می‌شود. در مورد لبنان، مشاور وزارت خارجه عربستان‌سعودی در ابتدای هفته جاری به بیروت سفر کرد. این مقام بلندپایه سعودی، پس‌از «تام باراک» (نماینده ویژه ترامپ در امور سوریه و عراق) آخرین مقام خارجی بود که به لبنان داشت. یکی از جنبه‌های مهم این سفر، رایزنی درباره دینامیسم تحولات منطقه، یعنی عواملی است که روند‌های تحولات منطقه‌ای را شکل می‌دهند. همچنین، بخشی از این گفت‌و‌گو‌ها به اوضاع سوریه اختصاص داشت. به طور خلاصه، این سفر دو هدف اصلی داشت: نخست، فعال‌سازی لابی عربستان در واشنگتن برای جلوگیری از حمله به ایران؛ دوم، رایزنی درباره عوامل شکل‌دهنده به نظم منطقه غرب آسیا. این موضوع بدون شک بر تصمیم‌گیری درخصوص حمله مجدد به ایران یا عدم آن تاثیرگذار است.

کاخ سفید مدعی است که در هفته پیش رو مذاکرات میان ایران و امریکا در مسقط از سر گرفته خواهد شد، با توجه به اختلاف‌های حل نشده میان دو بازیگر درباره برنامه هسته‌ای کشورمان و تاکید تهران بر خطوط قرمز در حوزه غنی‌سازی آیا می‌توان به نتیجه‌بخش بودن دیپلماسی میان دو بازیگر خوش‌بین بود؟

واقعیت این است که هر دو طرف مذاکره، یعنی امریکا و ایران، به طور جدی به این مذاکرات نیاز دارند. ایالات‌متحده با یک چالش مواجه است که حل آن موجب شده که واشنگتن به مذاکرات و دیپلماسی متوسل شود. این کشور به دنبال درک نتایج عملیات نظامی خود است. در این عملیات، سه سایت مهم هسته‌ای ایران مورد حمله قرار گرفتند که پیامد‌های فنی و راهبردی به دنبال داشته است. پیامد‌های فنی به این معناست که برخی سانتریفیوژ‌ها آسیب دیده‌اند و هنوز مشخص نیست که چه سرنوشتی برای اورانیوم‌های غنی‌شده رقم خورده است. اما این پیامد‌های فنی در حال حاضر از اولویت کمتری برخوردارند. آنچه برای ایالات‌متحده اهمیت بیشتری دارد، پیامد‌های راهبردی این حمله است؛ یعنی بررسی این موضوع که مواضع ایران تا چه حد بر اثر این بمباران تغییر کرده است. اگر مواضع تهران تغییری نکرده باشد، ایالات‌متحده به دستاورد راهبردی دست نیافته است. هر چند آسیبی به تهران وارد شده، اما این آسیب بدون تغییر در مواضع ایران، آورده‌ای راهبردی برای امریکا به همراه نداشته است. همچنین، برای ایران بسیار مهم است که میزان پایبندی طرف مقابل به آتش‌بس را ارزیابی کند. پایبندی ایالات‌متحده به آتش‌بس فاکتور تعیین‌کننده‌ای است که ایران باید از طریق مذاکره آن را دریابد. این چالش برای هر دو طرف وجود دارد و از همین رو، نیاز به مذاکره برای هر دو بازیگر ضروری است.

پس به باور شما برخلاف ادعا‌های ترامپ، واشنگتن هنوز درباره دستیابی به نتایج ادعایی راهبردی و در عین حال مخرب خود به قطعیت دست نیافته است؟

باید توجه داشت که براساس اسناد و گزارش‌های رسمی منتشر شده توسط منابع دولتی ایالات‌متحده، هیچ‌گاه ادعا نشده است که ظرفیت‌های هسته‌ای ایران به طور کامل نابود شده‌اند. این نکته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در واقع، آنچه رخ داده، افزایش مدت زمان گریز هسته‌ای ایران است. گریز هسته‌ای به فاصله زمانی میان تصمیم یک دولت برای ساخت بمب اتمی تا لحظه آماده شدن بمب برای شلیک اطلاق می‌شود. به عنوان مثال، اگر حاکمیت امروز تصمیم به ساخت بمب اتمی بگیرد، مدت زمانی که طول می‌کشد تا بمب آماده شلیک شود، گریز هسته‌ای نامیده می‌شود. حمله امریکا باعث شده که این مدت زمان طولانی‌تر شود. به بیان دقیق‌تر، ظرفیت هسته‌ای ایران به طور کامل از بین نرفته است، زیرا این ظرفیت کاملا بومی است. همچنین، چرخه هسته‌ای ایران به‌طور کامل تخریب نشده است، زیرا ابهاماتی در این زمینه وجود دارد؛ ازجمله اینکه آیا ایران علاوه بر سه سایت شناخته شده، سایت‌های دیگری نیز داشته است یا خیر و آیا این سه سایت به طور کامل تخلیه شده‌اند یا نه. این ابهامات همچنان مطرح هستند. بنابراین، حمله انجام‌شده اثرگذار بوده و مدت زمان گریز هسته‌ای را افزایش داده است. این افزایش زمان گریز هسته‌ای یک دستاورد تاکتیکی برای ایالات‌متحده محسوب می‌شود. با این حال، در افق بلندمدت، مثلا در بازه زمانی ده ساله، این دستاورد تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند. در ذهنیت استراتژیک امریکایی‌ها، مسائل راهبردی همواره برای بازه زمانی بلندمدت تعریف می‌شوند، در حالی که دستاورد‌های کوتاه‌مدت، مانند طولانی‌تر شدن گریز هسته‌ای، تاکتیکی تلقی می‌شوند. بنابراین، از منظر ایالات متحده، این اقدام تفاوت بنیادینی ایجاد نمی‌کند، صرف‌نظر از اینکه چه جریانی در ایران حاکم باشد. در ادامه، باید بررسی شود که آیا مواضع و تصمیمات ایران تغییر کرده است یا خیر و اگر تغییر کرده، این تغییرات تا چه حد بوده‌اند. از این منظر، نیاز به مذاکره احساس می‌شود. نکته دیگر اینکه مذاکره به عنوان ابزاری برای کنترل و مهار ایران از‌سوی ایالات‌متحده لحاظ می‌شود. این به این معنا نیست که ایران باید مذاکره را کنار بگذارد. برعکس، ایران قطعا باید در میز مذاکره حضور داشته باشد. اما باید در‌نظر داشت که تجربه‌های اخیر نشان داده‌اند میز مذاکره به ابزاری برای مهار ایران توسط ایالات‌متحده تبدیل شده است. ایالات‌متحده به دلیل اهمیت این ابزار، تمایلی به از دست دادن آن ندارد و به همین دلیل پای میز مذاکره می‌آید. با این حال، تاکید می‌شود که ایران نیز به دلایل خود باید در مذاکرات حضور یابد. عدم حضور ایران در میز مذاکره می‌تواند به کاتالیزوری برای حمله به ایران تبدیل شود. این امر نه تنها زمان حمله احتمالی بعدی به ایران را تسریع می‌کند، بلکه توجیه و مشروعیت چنین حمله‌ای را نیز افزایش می‌دهد. بنابراین، ایران باید در میز مذاکره حضور داشته باشد، هر چند یکی از پیامد‌های این حضور، استفاده طرف مقابل از مذاکره به عنوان ابزاری برای مهار ایران است.

تحرکات تل‌آویو تا چه اندازه می‌تواند به مانعی در مسیر توافقی نسبتا پایدار جهت کاهش تنش‌های حاکم تبدیل شود؟ آیا اسراییل می‌تواند با درهم شکستن پل‌های دیپلماسی امریکا را برای تجاوز دوباره به ایران با خود هم‌صدا کند؟

درخصوص پرسش پنجم، شرایط کنونی به‌گونه‌ای است که دستیابی به توافق پایدار امکان‌پذیر نیست. برخی در ایران گمان می‌کنند که مذاکرات جامع یا توافق پایدار می‌تواند به سرعت نتایجی به همراه داشته باشد و کشور را از بحران کنونی خارج کند. اما واقعیت این است که به دلایل متعدد، توافق پایدار در حال حاضر در دسترس نیست. آنچه در حال حاضر وجود دارد، امکان مذاکره و نهایتا دستیابی به توافق‌های موقت است. این نکته اول. نکته دوم اینکه تجربه‌های اخیر نشان داده‌اند که مذاکره نمی‌تواند مانع از انجام حملات نظامی شود. طرف مقابل به‌صراحت اعلام کرده است که حملات قاطع و گسترده به صلح و توافق منجر می‌شود و بر این موضوع تاکید دارد. بنابراین، مذاکرات جاری نمی‌توانند مانع اقدامات نتانیاهو شوند. ممکن است نتانیاهو برای حمله مجدد به ایران با موانعی مواجه باشد که این موضوع در جای خود قابل بررسی است. همچنین، این احتمال وجود دارد که تصمیم قطعی برای حمله و زمان‌بندی آن گرفته شده باشد، اما زمان اجرای آن هنوز فرا نرسیده باشد. این سناریو نیز به‌صورت نظری محتمل است. با این حال، در هر حالت، این مذاکرات تاثیر معناداری بر جلوگیری از چنین اقدامی نخواهند داشت و قادر به متوقف کردن نتانیاهو نیستند.

به باور شما آیا فعل و انفعال‌های اسراییل بالاخص تجاوز این بازیگر به تمامیت ارضی ایران می‌تواند راهبرد بازیگران حاشیه خلیج‌فارس بالاخص بازیگرانی که در آستانه عادی‌سازی روابط با تل‌آویو هستند را تحت تاثیر قرار دهد، بالاخص آنکه در شرایط کنونی این بازیگر به تهدیدی بالقوه برای این گروه از کشور‌ها تبدیل شده است.

از دیدگاه اسراییلی‌ها، به‌ویژه جناح راست و جریان حاکم، حمله به ایران نه‌تنها به تقویت صلح با کشور‌های عربی کمک می‌کند، بلکه به عنوان کاتالیزوری برای تسریع این فرآیند عمل می‌کند. به عنوان مثال، پس از انتقادات گالانت، نتانیاهو به صراحت پاسخ داد: «هیچ‌کس روی اسب بازنده شرط‌بندی نمی‌کند. هنگامی که ما پیروز شویم، همه این کشور‌ها برای برقراری رابطه با ما صف خواهند کشید.» این اظهارنظر به صورت آشکار بیان شده و تنها نمونه‌ای از این دیدگاه نیست. اسراییل از زمان مذاکرات کمپ دیوید در سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ تا توافق اسلو در سال ۱۹۹۳، که بازه‌ای حدود ۱۵ ساله را در بر می‌گیرد و حتی اگر از کنفرانس مادرید در سال ۱۹۸۸ بازه‌ای ۱۰ ساله و سپس یک دوره پنج ساله برای اجرای آن، مسیری را طی کرده است. از سال ۱۹۹۳ تا حدود ۲۰۰۶، اسراییل تجربه‌ای از روند صلح را پشت سر گذاشت و از سال ۲۰۰۶ به بعد، تجربه دیگری را دنبال کرده است. بازه زمانی ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۶ دوره شکل‌گیری نگرش جدید جناح راست اسراییل بوده است. این نگرش حتی در میان راست‌گرایان منتقد نتانیاهو، مانند آویگدور لیبرمن، نفتالی بنت و موشه یعلون، مشترک است. یعلون حتی کتابی با عنوان «راه کوتاه یا بلند» نوشته است که هنوز به فارسی ترجمه نشده، اما به این دیدگاه اشاره دارد. جناح راست اسراییل عمیقا معتقد است که قاطعیت و سرکوب طرف مقابل، سایر طرف‌ها را به برقراری رابطه با اسراییل ترغیب می‌کند. به بیان ساده‌تر، از دیدگاه اسراییلی‌ها، این پیام باید از طریق واشنگتن به کشور‌های عربی منتقل شود که ایران، با تمام عظمت و قدرت خود، در برابر اسراییل آسیب‌پذیر بوده است. بنابراین، کشور‌های عربی که از نظر وسعت سرزمینی، جمعیت و توان نظامی به مراتب ضعیف‌تر از ایران هستند، به‌مراتب آسیب‌پذیرتر خواهند بود. از این‌رو، این کشور‌ها باید پیش از اقدام اسراییل، با آن به توافق برسند و از درگیری پرهیز کنند. این پیام از منظر اسراییل باید ازسوی امریکا به دولت‌های عربی منتقل شود که: «شما دولت‌های عربی، هیچ‌یک توان ایران را ندارید. وقتی ایران با این عظمت در برابر اسراییل آسیب‌پذیر بوده، شما به مراتب آسیب‌پذیرتر خواهید بود. بنابراین، با آتش بازی نکنید و با اسراییل به توافق برسید.» 

از نگاه اسراییلی‌ها، این دیدگاه که صلح از طریق قدرت به دست می‌آید، با حمله به ایران و وارد آوردن خسارات اساسی به آن محقق می‌شود. این اقدام باعث می‌شود کشور‌های عربی به سرعت، یعنی در فرآیندی کمتر از یک سال و ترجیحا کمتر از شش ماه، به سمت عادی‌سازی روابط با اسراییل حرکت کنند. این استراتژی هم‌اکنون در مورد سوریه در حال تحقق است و اسراییل تلاش می‌کند ایستگاه بعدی این روند، عربستان‌سعودی باشد.

در سطح فرامنطقه‌ای شاهد تلاش‌های روسیه برای میانجیگری بحران حاکم هستیم؛ با توجه به رویکرد مسکو و پکن در ۱۲ روز جنگ میان ایران و اسراییل تکاپوی متحدان راهبردی تهران تا چه اندازه قابل اعتنا است.

واقعیت این است که نمی‌توان چین و روسیه را به عنوان متحدان راهبردی ایران تلقی کرد، به ویژه در مورد چین که اساسا چنین عنوانی قابل اطلاق نیست. چین چهار خواسته مشخص از ایران داشت که ایران آنها را نپذیرفت و به همین دلیل، نه تنها اتحاد راهبردی وجود ندارد، بلکه شراکت راهبردی نیز شکل نگرفته است. به عنوان مثال، هنگامی که ایران قرارداد چابهار را با یک شرکت هندی منعقد کرد، عملا مرزبندی جدی خود با چین را نشان داد. من همچنان معتقدم که اگر بخواهیم گره‌گشایی در مسائل صورت گیرد، حل مساله چابهار می‌تواند به باز شدن گره‌های بعدی منجر شود. از منظری دیگر چین رابطه با ایران را از نظری در سه سطح دسته‌بندی می‌کرد. در پایین‌ترین سطح، که در حال حاضر نیز برقرار است، چین به عنوان خریدار نفت ایران باقی می‌ماند و بازی را در این سطح تعریف می‌کند. این سطح مزایایی برای هر دو طرف به همراه دارد و چین تا جایی که محدودیت‌های خود اجازه دهد، از این مزایا چشم‌پوشی نمی‌کند. این رویکرد به ایران امکان تنفس و بقا داده و راه را برای ادامه خرید نفت ایران باز نگه داشته است، اما فراتر از این، هیچ تعهد دیگری وجود ندارد. در مورد روسیه نیز، اگرچه ایران به دلیل درگیری در جنگ اوکراین انتظاراتی دوجانبه از این رابطه داشت، اما عملکرد روسیه در حوزه نظامی کمتر از حد انتظار بود. با این حال، باید توجه داشت که روسیه به‌شدت با فعال شدن مکانیسم ماشه (اسنپ‌بک) مخالف است، نه صرفا به‌خاطر ایران، بلکه به‌دلیل منافع خود. اروپایی‌ها پیشنهاداتی را مطرح کردند تا از فعال شدن اسنپ‌بک جلوگیری کنند و شرط اصلی آنها قطع روابط نظامی ایران با روسیه در چارچوب پرونده اوکراین بود. روسیه نمی‌تواند نسبت به فعال شدن مکانیسم ماشه بی‌تفاوت باشد، زیرا این امر در جنگ اوکراین به ضرر این بازیگر خواهد بود.

در این میان تروییکای اروپایی همزمان با تعلیق همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای، از فعال شدن مکانیسم ماشه می‌گویند، با‌توجه به افزایش تنش‌ها میان ایران و نهاد پادمانی، احتمال اجرایی شدن چنین تهدیدی تا چه اندازه قابل اعتنا است، ایران برای جلوگیری از تحقق این تهدید چه اهرم‌هایی در‌اختیار دارد؟

در‌خصوص احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه، باید به صراحت گفت که این احتمال بسیار بالا است، اما در‌مورد بخش دوم پرسش، یعنی اینکه ایران چه باید بکند و چگونه می‌تواند از فعال شدن این مکانیسم جلوگیری کند، لازم است به چند نکته اشاره شود. کشور‌های اروپایی، به‌ویژه تروییکای اروپایی بیانیه‌ای صادر کردند و خواستار صفر شدن غنی‌سازی ایران شدند. این درخواست، به‌ویژه پس از جنگ اخیر، برخلاف متن صریح برجام است. از نظر حقوقی، این بیانیه عملا به معنای خروج این کشور‌ها از برجام تلقی می‌شود. با این حال، باید توجه داشت که نظام بین‌الملل عادلانه نیست و این کشور‌ها با تکیه بر قدرت سیاسی خود به سمت فعال‌سازی مکانیسم ماشه (اسنپ‌بک) حرکت می‌کنند. در این شرایط، ایران باید با بهره‌گیری از ظرفیت‌های دیپلماتیک، ازجمله از طریق چین، روسیه و کشور‌های ثالث، برای جلوگیری از فعال شدن این مکانیسم اقدام کند. این مسیر باید به‌طور جدی دنبال شود، هرچند احتمال موفقیت در آن شاید حدود ۵۰درصد باشد-‌و حتی در پرانتز می‌توان گفت شاید ۳۰درصد‌-، اما در هر حال، پیگیری این مسیر ضروری است.

ارسال نظرات
امروز شنبه ۲۱ تير
امروز شنبه ۲۱ تير
امروز شنبه ۲۱ تير
امروز شنبه ۲۱ تير