عزاداری محرم به اعمالی چون پوشیدن لباس مشکی، ریختن چند قطره اشک و ایستادن در صف نذری تقلیل یافته و در واقع آیین و مناسک تا حد زیادی جای ایمان را گرفته است. این چنین می شود که رستگاری را به کالایی دمدستی و آسانیاب تبدیل کردهایم. در حالی که ایمان، یعنی تلاشی مستمر در مسیر حقیقتجویی. ایمان رفتن و رفتن و گام نهادن در وادی سخت و ناهموار زیستنی اخلاقی و خویشتنداری مداوم است.
ریچارد داوکینز، استیون پینکر، سم هریس، دنیل دنت و چند نفر دیگر از همفکرانشان که معمولاً آنها را «خداناباوران نو» میخوانند، این روزها جار و جنجال زیادی دارند. خداناباوران نو معتقدند ریشۀ همۀ خشونتها و تعصبات بشری افکار دینی است و مبارزه با دین، نهتنها تلاشی علمی بلکه رسالتی اخلاقی است. اما جان گری، فیلسوف بریتانیایی، در کتاب جدیدش نشان میدهد چطور این خداناباورانِ مد روز، خود به بنیادگرایانی دینی تبدیل شدهاند.
لختی درنگ کردیم دیدیم مغرور میرزاخان که به سیّاسی شهره است پر بیراه نمیگوید. اصلا او خواسته، آن ضعیفه هرزه چرا قبول کرده؟ حال هزینهاش را ما بدهیم؛ هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد. قبل از رفتن گفتیم من بعد هر ضعیفهای که همخوابه اجنبیها شد را سنگسار کنند تا دیگر هیچ کس به خود اجازه ندهد با آبرو و عرض ملک و ملت بازی کند.
دانشآموزان چند سال پس از دیپلم وقتی میخواهند به یاد بیاورند که از دوازده سال دوران مدرسه چه به یاد دارند، کثیری از ایشان جز الفبا و جدول ضرب چیزی برای ذکر کردن نخواهند داشت.
مردی که نمیخواست نامش را کسی بداند، برای انسانشناسی آمریکایی که داشت دربارۀ شغلهای بیمعنی کار میکرد، نوشت: «من در سمت نگهبان موزه کار میکردم. در موزهای که مشغول بودم، اتاقی بلااستفاده وجود داشت که وظیفۀ من نگهبانی از همان اتاق خالی، و مطمئن شدن از این بود که هیچیک از بازدیدکنندگان به چیزی دست نزنند و آتشسوزی راه نیاندازند. برای آنکه حواسم جمع باشد و هوشیار بمانم، از استفاده از کتاب و تلفن و غیره هم منع شده بودم.» نکته اینجاست که آدمهایی شبیه او کم نیستند.
من اینجا هستم در همین خارج دوست داشتنی شما و دارم از نزدیک میبینم که قانون هست اما چطور بعضی ایرانیها همه فکر و ذکرشان این است که همین قانون را دور بزنند و زیر پا بگذارند. کار هست اما چرا او هزار و یک ترفند میزند که از همان کار شانه خالی کند؟ آزادی بیان هست اما چرا حرفی ندارد که بیانش کند؟
تنهای سوختهشان را نشان آنها بدهید که این کشور را لقمه چربی میدانند برای بلعیدن اما حاضر نیستند برای آبادیاش قدمی بردارند. این چهار نفر اما جان عزیزشان را فدای بلوطها کردند، فدای درختها و بوتههای این سرزمین، فدای طبیعتاش... دو نفر از آنها داوطلب بودند. یعنی حتی حقوقی نمیگرفتند، چه رسد اینکه منتی سر کسی بگذارند.
«رضایت از زندگی» یکی از شاخصهای بهداشت روانی است. بررسی تأثیر رضایت از زندگی بر عملکرد سلولها و دیاِناِی هم یکی از شاخههای تحقیقاتی روبهرشد است. استیون کول، استاد دانشگاه یوسیالای، در جدیدترین پروژهاش به بررسی بیولوژیکی خوشبختی پرداخته است. وی از دو نوعِ متمایز خوشبختی یاد میکند: خوشبختی لذتگرایانه و خوشبختی وابسته به خوشروانی.
خیابان، دشت، جنگل، کوه، بیابان و دریا این روزها یک وجه مشترک دارند: آدمهایی که در کنار هر کدام دستشان را دراز کرده و جلوی دوربین گوشیشان ژست گرفتهاند. سلفی یکی از پدیدههایی است که بهسرعت همۀ فرهنگها و سنین را با خود همراه کرد. بسیاری بر این باورند که گوشیهای دوربیندار عامل خودشیفته شدن جامعۀ امروزی شدهاند. اما کتابی جدید ریشههای این فرهنگِ خودستایی را عقبتر میبرد: به فرهنگ و اقتصاد دهههای گذشته.
ما عاشق برق سکهایم و با دیدن آن کیفور میشویم؛ اما فیالحال دستگاهی آوردهاند که مردم پول نقد ندهند و با این دستگاه جیره و مواجب ما را تسویه کنند. علیرغم میل باطنیمان دم نزدیم و سعی وافر کردیم بهروز باشیم و خودمان را قانع فرمودیم که به واسطه آن، تنه به تنه ممالک راقیه میزنیم اما لختی نگذشته بود که دیدیم بقال و چقال هم از همین قبیل دستگاهها دارند که پوزَش میخوانند.