روز شنبه، لحظاتی پس از نوشتن این یادداشت محزون، دچار حمله شدم و کارم به اورژانس کشید و به ناچار با تأخیر و در بستر تقدیم میشود. این در حالی است که سالهاست درگیر انبوه درد و رنج بندیان هستم و خوب میدانم خانوادههایی که در میدان اینگونه مصائب نبودهاند دچار چه آسیبهای هولناکی میشوند.
پس از جنگ جهانی دوم، یک فیلسوف آلمانی اصطلاح «کار مطلق» را وضع کرد. به نظر او کارِ مطلق شرایطی است که در آن انسانها تمامِ فلسفۀ وجود و زندگیشان را در کارکردن میجویند. مدام از اینکه کم کار کردهاند یا آن کارهایی که میخواستهاند را انجام ندادهاند، احساس گناه میکنند. امروز، در این دنیای هراسان و شتابزده گویا فاصلۀ چندانی از «کار مطلق» نداریم، اما اگر چنین شود، چه چیزها را از دست خواهیم داد؟
شب و روز دعا میکنیم دشمنمان چون پادریهای دربهدر باشد. آن وقت تو میگویی این حیف نونها را بکشیم؟ مگه مغز خر خوردهایم؟ اینها نه تنها نقمت نیستند بلکه عین نعمتاند. تنها لازم است کاری بکنیم تا صدای اینها به گوش فلک برسد، لامحاله مضحکه خاص و عام میشوند و اساسا حفظ کیان ایل به وجود احمقهایی چون اینان قوام مییابد.
روایت خالد حسینی از مهاجران سرگردان
خالد حسینی، رماننویس افغانستانی، یک هفتۀ عجیب را پای صحبت آوارگان سوری و افغان گذراند. پایان آن چند روز، آرزو میکرد ای کاش تمام عالَم جمع شوند و حرفهایی را بشنوند که او از زبان مهاجران شنیده. میگوید «اعداد بیروحی که دائم از اخبارِ کشتهشدگان به گوشمان میخورد، ما را به تکهسنگهایی بیاحساس مسخ کردهاند. قصهای که زبان مهاجری درمانده تعریف میکند سنگدلیِ این روزهایمان را شفا میدهد.
تروریستها ممکن است قومیت عرب داشته باشند، تعمداً بر هویت عربی تأکید کنند و بیانیه به زبان عربی صادر کنند. ما اما مواظب باشیم که هموطنان عرب خوزستانی، پاره تن ایران هستند، ایرانیان صبوری که همه کاستیها را تحمل کردهاند و انسجام و بزرگی ایران را پاس داشتهاند. چنان رفتار کنیم که هموطن عرب ما هرگز نرنجد، او امروز بیش از هر ایرانی دیگری داغدار است.
اغلبمان آدمهای معمولی و سادهای هستیم که چندان درگیر زرق و برق لوازم روزمرۀ زندگی نمیشویم. همین که کارمان را راه بیندازد پس لابد چیز خوبی است و محصول گرانقیمتتری لازم نیست. اما کافی است پول خوبی دستمان بیاید و وسوسهمان کند یک پیراهن دو میلیون تومانی بخریم. جهنم از همینجا شروع میشود: پیراهن دومیلیون تومانی به کفش و شلوارِ معمولی نمیخورد و، باز اگر تمام لباسهایمان هم نو شوند، این ماشین و خانه است که قدیمیبودنشان آزارمان میدهد.
غذای نذری؛ ابزار نمایش مکنت و کسب منزلت اجتماعی یا راهی برای دستگیریها و کمکرسانیهای بیسر و صدا؟
کالاشدگی امر معنوی، از اعمال و مناسک محرم تقدسزدایی کرده، آنچنان که انجام این مراسمات از جمله دادن نذری را به راهی برای کسب منزلت اجتماعی و پز دادن برای دهندگان و تفریح و سرگرمی و انباشتن یخچال از غذای مفتی برای گیرندگان، تبدیل کرده است. از همین روست که غذاهایی مانند آش و حلیم جای خود را به کباب برگ و سلطانی و زرشک پلو دادهاند.
عاشورا عظمتاش را از «منطق مظلومیت» نمیگیرد (اگرچه ماندگاری و پیوندش با قلبهای توده از این مظلومیت تأثیر میپذیرد)، اعتراض به بیعدالتی در مرکز گفتمان و منطق عاشوراست. خطر نهفته در عزاداریهای امروز، فراموشی محوریت عدالت همهجانبه در حادثه عاشورا، غلبه «منطق مظلومیت» و مظلومانه به حاشیه رفتن «منطق عاشورا»ست.
اکنون آیا زمان آن نرسیده است که به خاطر آن فجایع توبه کنید؟ مگر نه آن که مولای متقیان فرمود: «فرومایگان را گرامی داشتن و فرزانگان را خوار کردن، سبب نابودی ملک خواهد شد»؟ شما را به خدا برای یک بار هم که شده فارغ از خطکشیهای چپ، راست، معتدل، فتنهگر، بابصیرت، خودی، دگراندیش و... مرور کنید که این سالها چه کسانی را خوار کردید و کهها را بر صدر نشاندید؟
عباس عبدی در یادداشتی نوشت:آزادی رسانهها و بحث و گفتوگوی آزاد و شفاف درباره مسائل، داشتن ساختار حزبی مناسب، وجود نظام رایگیری کاملا سالم و بدون اشکال نیز لازمه ارجاع به همهپرسی است.