اخیرا به دنبال نامهای از طرف شورای شهر جلسهای در شهرداری تهران با موضوع "پیشنهاد اخذ ضمانت مالی در فرآیند صدور پروانه ساختمانی و به منظور پیشبینی تمهیدات و سازوکارهای اجرایی در جهت ایمنسازی گودهای سطح شهر" تشکیل شده و به مسئله از این زاویه نگریسته و پرداخته شده است.
در سالگرد زلزله سرپل ذهاب
دیشب ساعت ۲۱ و ۴۸ دقیقه وحشتی را تجربه کرده بود که با فیلمهای ترسناکی که به دور از چشم مادرش میدید قابل مقایسه نبود. وقتی به مادرش و آن لحظه فکر میکند چشمانش اشکی میشود.
حتماً پیش آمده که نام افراد دور و برتان را فراموش کنید و، برای مدتی طولانی، بدون اینکه نام طرف مقابلتان را بدانید، با او معاشرت کرده باشید. اما لحظۀ شرمآور آن وقتی است که میفهمد نامش را نمیدانید؛ انگار تشتی آب سرد در یقهاش خالی کردهاید. تحقیقات جدید میگوید فراموششدن تأثیرات مخربی بر انسانها میگذارد: آنها پس از اینکه میفهمند آنقدرها هم ارزش نداشتهاند تا در خاطر شما بمانند، برای چند لحظه احساس پوچی میکنند.
مقالهای که ماههاست گوشۀ دسکتاپ چشمک میزند اما حوصلۀ تمام کردنش را نداریم؛ پروژهای که زمان تحویلش گذشته اما بهجای تکمیلش ترجیح میدهیم سریال ببینیم؛ جلسهای که باید با کارفرمایمان بگذاریم اما هر روز به عقب میاندازیم: ذهن ما تمایلِ بیپایانی به اهمالکاری دارد، تمایل به عقبانداختن چیزهایی که میدانیم عقبافتادنشان به ضرر ماست. در سالهای اخیر، اهمالکاری موضوع چندین پژوهش جالبتوجه در حوزۀ اقتصاد رفتاری بوده است.
لیسا بعد از مرگ استیو جابز، بارها با جوانانی روبهرو میشد که پدرش را مثل یک ابرانسان میپرستیدند و او را «پدر» خودشان میدانستند. برای او، این حرفها تناقضی غمانگیز با تجربۀ خودش داشت. استیو جابز، مادر او را رها کرده بود و تا سه سالگی انکار میکرد که پدر اوست. بعدها در همان شهری که استیو با ثروت بیکران خود میزیست، او و مادرش با فقر و افسردگی دستوپنجه نرم میکردند. کتاب خاطرات لیسا چهرۀ دیگری از استیو جابز را برملا کرده است.
در حالی که سازمان بینالمللی کار آمار بردگان امسال را ۲۱ میلیون نفر میداند، بنیاد واکفری (سازمان بینالمللی فعال در زمینه مبارزه با بردهداری نوین که در استرالیا مستقر است)، شمار بردگان را ۳۵ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر میداند. واکفری بردهداری نوین را «محرومیت از آزادیهای فردی از طریق بهرهبرداری غیرمنصفانه و غیرقانونی» میداند و معتقد است: «بردهداری مدرن دیگر به صورت سنتی قابل مشاهده نیست. بنابراین نمیتوان با استانداردهای معمول شیوع آن را سنجید.»
ماجرای دروغی که ویتگنشتاین را فیلسوف مهمی کرد
ویتگنشتاین شش سال از ایام جوانیاش را صرفِ تدریس در دبستانی روستایی کرد. یکبار که عصبانی شد، پسربچهای را آنقدر کتک زد که از هوش رفت. لودویکِ گناهکار دانشآموز را به دفتر مدیر بُرد، پزشک را خبر کرد و زد به چاک. بعداً هم هرچه از او پرسیدند، بهدروغ، چیزی به گردن نگرفت. این اتفاق نقطۀ پایانی بر معلمی او بود و نقطۀ آغازی بر فلسفهورزیاش: فیلسوفی که به دیگران دروغ میگوید، چگونه میتواند در شناختِ حقیقت با خودش صادق باشد؟
در دنیا سیاست واحدی نسبت به ساماندهی و نحوه برخورد با بیخانمانها وجود ندارد. اما نکته مشترک سیاست جهانی در کشورهای مختلف این است که کارتنخوابی و بیخانمانی، جرمانگاری نشده و یا کمتر شده. نیروهای نظامی و قوه قهریه حداقل در اروپا مداخله کمی در این جریان دارند. سیاست کلی در اروپا و آمریکا، ساخت سرپناه برای این افراد و ارائه خدمات بهداشتی، غذایی و پوشاک به آنان است.
میشل فوکو در کتاب شناختهشدهاش، «مراقبت و تنبیه»، شرح میدهد که زندانها در سدۀ هجدهم، نهتنها محل نگهداری مجرمان، که جایی برای هر کسی بود که جایی در جامعه نداشت. از فقرا تا پیرها و دیوانهها. به نظر میرسد زندانها دارند به آن رسم قدیمی برمیگردند. نظم سرمایهداری، حداقل در جامعۀ آمریکایی، زندان را به چیزی شبیه انبار تبدیل کرده است. جایی برای تلنبارکردن آدمهایی که جهانیسازی و فناوری بیمصرفشان کرده است.
نقد مربوط به زمانی است که بحران نیامده است. اکنون دیگر بحران آمده است. خود بحران بهترین ناقد عملکرد این ساختار قدرت است. اکنون ما باید برویم و به مسئولیتهای دیگرمان برسیم. باید برویم سراغ اصلاح خودمان و الگوهی رفتاری و تقویت نهادهای مدنی.