دیدارنیوز ـ افشین علا: فرض کنیم رئیس سازمان صدا و سیما با رأی کارکنان این سازمان انتخاب میشد. یعنی بدنه سازمان از پایینترین سطوح گرفته تا مدیران ارشد، میتوانستند رأی بدهند و خودشان رئیسشان را انتخاب کنند. حال فرض کنید نام "دکتر حسن خجسته" هم در میان نامزدها باشد. در چنین حالتی به جرأت ادعا میکنم که او بالاترین رأی ممکن، و سازمان نیز بالاترین میزان مشارکت را به دست میآورد. یعنی نه تنها پیروزی قاطع از آن او میشد، که حتی حضورش میان نامزدها، تمام کارکنان را پای صندوق رأی میکشاند!
البته کسانی که خجسته را نمیشناسند حق دارند در صحت ادعایم تردید کنند. چون کمتر مدیری را میتوان یافت که نزد بدنه کارکنان، این همه محبوب باشد. اما باور کنید در سازمان صدا و سیما اکثریت مطلق اعم از مدیران، کارمندان، تهیه کنندگان، نویسندگان، سردبیران، گویندگان، صداپیشهگان، بازیگران، کارشناسان، عوامل فنی، خدمات و... به دکتر حسن خجسته رأی میدادند. چون او را به راستی و درستی میشناسند. چون خجسته از جنس مدیران فلهای و بی خاصیت نیست که بود و نبودش فرقی برای کسی نداشته باشد. چون تکیه گاه و قدرشناس و فروتن است. چون حوزه فرهنگ، الزامات و اولویتها را میشناسد. چون برای تک تک افراد حتی در نازلترین جایگاه، شأن قائل است. چون با وجود نسبت سببی نزدیک با عالیترین مقام بلندپایه کشور، از تمام افراد فرادست و فرودست خود افتادهتر و بی ادعاتر است.
خجستهای که ما میشناسیم، از دهه شصت یعنی سالهای آغاز به کارش به عنوان یک کارمند عادی در رادیو، همان است که بود: ساده و صمیمی و بی ادعا، با کوله باری از دانش و تجربه. گاه تعجب میکنی از این که توانسته این همه سال از عوارض و آفاتی که گریبان گیر بسیاری از مدیران شده است، در امان بماند. آفات و عوارضی از قبیل جدی گرفتن موقعیت ممتاز خود در عالم خلقت! تا برخوردهای رسمی و اتوکشیدگی ناشیانه در رفتار و ادبیات مقدس مآبانه و شبیه به هم که عجیب توی ذوق میزند! اما او شبیه خودش است. با همان تبسم دلنشین و لهجه شیرین مشهدی. نه دانش تخصصیاش در حوزه ارتباطات، فهم سخنان کاربردیاش را دشوار کرده، نه منصب و مقام توانسته رفاقتها و برادریها را از یادش ببرد.
در اتاق خجسته به روی همگان باز است. هر کس در هر سطحی، خود را صمیمیترین رفیق او میداند. اگر معاون سازمان است، نه خودش این را جدی گرفته، نه دوستان و همکاران در مواجهه با او احساس زیردست بودن کردهاند. شأن او زمانی که پست و مقام نداشت، کمتر از حالا نبود. مقام هم چیزی به آن نیفزوده است. او از معدود مدیرانی است که برای محبوب بودن به عنوان نیازی ندارند. به خاطر همینهاست که دوستش داریم. نه تنها من، بلکه بسیار کسانی که سالهاست عطای مراجعه به مسئولان را به لقایشان بخشیدهاند، دیدار او را مغتنم میشمرند. خواص اهل فرهنگ، هنر و ادبیات با هر سطحی از دانش و ذوق، و با هر سلیقه و گرایشی، مشتاقانه به دیدارش میشتابند. هرچه میخواهد دل تنگشان میگویند، شوخی و گله میکنند، و غالبا هم دست خالی برنمیگردند. چون محال است خجسته بتواند گره از کاری بگشاید و دریغ کند. کاری هم نتواند بکند، از نکتههای شیرین و طنزهای رندانهاش برای مخاطب، خاطرهای به یاد ماندنی میسازد.
او بر خلاف بسیاری از تازه به دوران رسیدگان، پلکان ترقی را یک شبه نپیموده است. مثل یک کارمند عادی تلاش کرده و تجربه اندوخته و خدمت کرده و به مناصبی رسیده که برای امثال او بسیار هم کم است. با تمام اینها متأسفانه این روزها اهانت بی سابقهای به او شد. تهمتی ناروا که رسانههای معاند را چنان سر ذوق آورد که با ناجوانمردی در تیتر خبر، "برادر همسر رهبر انقلاب" را هدف گرفتند. در حالی که خجسته "خودش" است، نه مدیری که شغلش را مدیون نسبت سببی با عالیترین مقام کشور باشد. شما عزیزان هم بدانید که در تمام این سالها هرگونه "انتصاب" خجسته در سازمان صدا و سیما هیچ ربطی با "انتساب" او به رهبر انقلاب نداشته است. حتی باید گفت این نسبت سببی نه تنها سبب امتیازی برای خجسته نشد، که مظلومیتش را نیز مضاعف کرده است. کاش بدخواهان اندکی انصاف داشته باشند!