دیدارنیوز ـ حامد شجاعی*: واژهها دارای شان و حامل مفهوم و معنی خاص هستند. از این رو دستمالی واژهها و زائل کردن معنای آنها، کلام را، که ابتداییترین ابزار ارتباط در جوامع به شمار میرود دچار اختلال کرده و به تدریج جامعه را به سمت گسست و فروپاشی در نتیجه بیاعتباری واژهها و بیاعتمادی به کلام رهنمون میسازد. ممکن است نخستین دستاندازیها به حریم واژگان و کلمات با واکنشهای نرمی همچون شوخی و لطیفهسازی مواجه شود، اما وقتی این تعرض به کرات و برای طولانیمدت ادامه یابد و کار به جایی برسد که گویا هیچ واژه و مفهومی مصون از دستمالی و تعرض نیست، نوعی بیاعتنایی آمیخته با بغض و خشم را در پی خواهد داشت که بنیانهای انسجام جامعه را سست کرده و در روز مبادا مانند سیلی ویرانگر عمل میکند:
آب اگر چه کمترک نیرو کند
بندروغ از سست باشد بشکند
روزی کنار هم قرار دادن واژگان دانشگاه، آزاد و اسلامی و نقد کارکرد نهادی که از ترکیب این واژهها متولد شده بود از سوی بخشهایی از جامعه دستاویز شوخی و مزاح میشد یا طنزنویسان و منتقدان، ترکیب واژههای بانکداری، اسلامی و بدون ربا را با واقعیت موجود مقایسه میکردند و از دل آن به خلق طنز و کاریکاتور میرسیدند. اما امروز جامعه حوصله و تابآوری مشاهده دستمالی کردن واژهها را به آن شکل ندارد و با بیاعتنایی بغضآلودی از کنار چنین رخدادهایی عبور میکند و آنچه فیالبداهه در معرض آسیب قرار میگیرد ساحت واژگان است و البته نگرانی اصلی، چنانکه گفته شد آن است که این بغض خاموش در بزنگاهی منجر به اضمحلال اجتماعی گردد و زمینی سوخته برجای گذارد. به همین خاطر است که برای مثال وقتی گروهی واژهای همچون اصلاحطلبی را با توجیهگری وضع موجود به هر بهایی یا توهم سفید بودن همه چیز مترادف میبینند یا گروه دیگری اصولگرایی را هممعنای بنیادگرایی و افراط و تندروی میدانند و عمل خود را بر آن مبنا تنظیم میکنند شاهد رویگردانی گسترده و معنادار لایههای گوناگون جامعه میشوند؛ حتی اگر بسان سعیدالصحاف عراقی در آخرین دقایق سقوط بغداد، سعی در ترسیم حماسی فاجعه در شرف وقوع داشته باشند.
تلخی طنزآمیز تعرض به واژگان در زوال اعتماد اجتماعی وقتی نمایان میشود که تنها به بازی صرف با لغات بسنده نشود و انعکاس عینی و واقعی یابد. این، همانجاییست که متولیان امور در برابر دیدگان حیرتزده جماعت، کچل را زلفعلی بخوانند و برای مثال فردی که در سابقهاش نقاط تاریک متعدد وجود دارد متصدی حسابرسی و حسابکشی از دیگران کنند.
یا ملت رنجور از تعب برآمده از همهگیری بیماری کوید۱۹ و خانوادههای داغدار از فاجعه اصابت دو موشک به هواپیمای مسافربری، با چشمانی خونفشان شاهد آن باشند که مفهوم جان عزیزانشان برای رسانه انحصاری برخوردار از مواهب بودجه و سرمایههای عمومی کشور تنها معادل عددیست که با آن شوخی میکنند یا لجبازیهای سیاسی و ایدئولوژیک خود را پیش میبرند؛ و این همان روزگار عسرت واژهها از فرط دستمالی شدن است.
در چنین عصری جای تعجب نیست اگر فردی که سالها تصدی یک شبکه رادیویی را بر عهده داشته و ردای معاونت رییس جمهور را بر تن کرده و سودای پوشیدن قبای ریاست جمهور را در سر پرورده، پیشقراول جمعی ده-پانزده نفره شود و به دفتر یک روزنامه کثیرالانتشار یورش ببرد و با عصا برای روزنامهنگاران خط و نشان بکشد و بزند و بشکند و فحاشی کند. آن هم تنها به یک بهانه! تیتر روزنامه او را عصبانی کرده است. یعنی واژهها آنگونه که او میخواسته یا عادت داشته منعطف و اهل تمکین نبودهاند. در چنین روزگاری قلب واقعیت مقدور میشود. میتوان با سابقه بددهنی و اعمال خشونت برای قبضه صندلی قدرت به دوربین زل زد و زیرلب تصنیفی که در مخالفت با شیوه و منش تو ساخته و اجرا شده را زمزمه کرد و گفت متن این شعر آرمان من است. جایی که دیگر کار از دستمالی واژگانی همچون آرمان یا تکتک کلمات به کار رفته در شعر شاعر گذاشته و رسما به ساحت کلام، تجاوز میشود.
کوتاه سخن آنکه در آخرین روزهای قرن حاضر، جامعه ایرانی، از پاافتاده و رمق دررفته از همه تلخیها و فشارهای پشت سرگذاشته شده، افتان و خیزان خود را به جلو میکشاند شاید در قرنی نو، زمانه قرعه نو به نامش بزند. آنچه که میتواند چراغ روشنیبخش امید در دل این جامعه باشد، واژه است وای کاش متولیان و متصدیان امور مملکت، بگذارند حرمت واژهها برای این ملت باقی بماند.
*فعال سیاسی و فرهنگی