دیدارنیوز ـ
مرضیه حسینی: ۲۱ اردیبهشت، سراوان بلوچستان، شهر گُشت، محل وقوع یکی از فجیعترین زن کشیهای تاریخ ایران شد. «گَمشاد زهی» شوهر هاجره با همکاری خانوادهاش با قساوتی خارج از تصور، زن باردارش را شکنجه و سپس کشت. به گفته راویان محلی، گمشاد به همراه اعضای خانواده و حتی زنان خانوادهاش، هاجره را زجرکش کرده و سپس بدن تکه تکهاش را آتش زدهاند. آنها ابتدا او را وادار به خوردن اسید کرده و سپس با چاقو به جانش افتادهاند و در نهایت بدن پاره پارهاش را آتش زدهاند. در حدود دو سال پیش نیز مردی در شهرستان سیب و سوران استان سیستان و بلوچستان به شکل فجیعی همسر و نوزاد ۸ ماههاش را کشت و اجساد تکه تکه آنها را به رودخانه ریخت، دختر بزرگ خانواده که شاهد این ماجرا بود روانی شده و سر به بیابان گذاشت. مرد مجازات نشد و هفت ماه بعد مجددا ازدواج کرد. گناه چنین جنایات هولناکی تنها بر گردن گمشاد و امثال او نیست، دلیل قتل هم نمیتواند به اعتیاد قاتلان و خلافکار بودن آنها تقلیل یابد. هاجره و زنانی مانند او، در مرکز زنجیرهای از ستمها قرار گرفته و قربانی مجموعهای درهم تنیده از نابرابریها هستند.
حجله هاجره بوی مرگ میداد
سناریوی قتل هاجره از زمانی شروع شد که در سن ۱۵ سالگی و به جبر خانواده و محیط، ازدواج کرد و خیلی زود باردار شد، او در زمانی که کشته شد صاحب یک پسر ۲ ساله بود. شوهرش اعتیاد داشت و به قاچاق و توزیع مواد مخدر مشغول بود. در طول زندگی مشترک، گمشاد بارها به اشکال مختلف او را شکنجه میکرد، داغ کردن بدنش با سیمی که با آن تریاک میکشید تنها یکی از این شکنجهها بود، هاجر بارها این موضوع را با خانواده اش در میان گذاشته و از آنها به ویژه مادرش کمک خواسته بود. آخرین بار ۲ روز قبل از قتلش بود که به مادرش گفت بیایید و مرا ببرید، مطمئن هستم که گمشاد مرا میکشد.
خانواده هاجره، اما توجهی به استغاثههای او نکردند. به گفته شاهدین و ساکنین سراوان، وضعیت زنان در سرحد و سراوان به گونهایست که هرگاه زنی ازدواج کرد تحت هیچ شرایطی حق بازگشت به خانه پدری را ندارد، اینکه در خانه شوهر چه وضعیتی دارد برای خانواده پدری اهمیتی ندارد. هاجره عاصی از شکنجههای مدام شوهر و کارهای خلاف او، تهدیدش کرد که او را به پلیس لو میدهد. گمشاد با شنیدن این حرف هاجره را زیر مشت و لگد میگیرد و در ادامه زجرکشش میکند.
تکلیف قاتل چه شد؟
قاتل هاجره احتمالا مانند سایر قاتلان زن کش و دختر کش از مجازات نجات مییابد و احتمالا خیلی زود مجددا ازدواج میکند. این فرار از مجازات که یکی از مهمترین دلایل تداوم زن کُشی، خواهرکُشی و دختر کُشی در مناطقی، چون خوزستان، سیستان و بلوچستان، کردستان و سایر مناطق است، ریشه در ضعف قوانین مدنی ایران از طرفی و سلطه قواعد و قوانین قبیلگی بر زندگی بخشی از مردم بلوچ از طرف دیگر دارد.
در خصوص سرنوشت گمشاد، یاسین برفروشان فعال مدنی بلوچ و از اهالی سراوان میگوید: «نظام حقوقی در اینجا و به صورت کلی زندگی فردی و اجتماعی، تماما از اصول قبیلهای و عشیرهای پیروی میکند، یعنی قانون مدنی کشور در اینجا نسخه دوم برای اجرا است که البته از آنجا که مسائل بر اساس همان نظام حقوقی قبیلهای و متاثر از رسوم متداول عشیرهای حل میشود، کار به اجرای نسخه اول نمیرسد. در خصوص این قتل، گمشاد متعلق به قبیله «زهی» و هاجره اهل قبیله «حسین بُر» است، قاتل به درون قبیله خود رفته و پناهنده می شود، قبیله حسین بُر به قبیله زهی پیام میدهد که قاتل را تحویل دهید، یعنی قاتل یک فرد نیست یک قبیله است بدیهی است که آنها قاتل را تحویل نمیدهند، بعد احتمالا حسین برها به فکر کشتن یکی از زهیها می افتند که در این صورت یک نزاع قبیله ای آغاز خواهد شد و خونهای بسیاری به زمین میریزد. اما با توجه به اینکه مقتول زن بوده، در نتیجه همه موضوع را فراموش کرده وخانواده زن هم دادخواهی یا خون خواهی نمیکنند تا نزاع قبیله ای ادامه پیدا نکند.»
هاجره در کانون زنجیرهای از ستمها
قاتل هاجره تنها شوهر او نیست. خشونت بی حدی که او بر بدن زنش وارد آورده، محصول تلاقی حوزههای متعدد ستم است. زن در کانون زنجیرهای از ستمها مانند ستم پدرسالارانه، ستم طبقاتی، نژادی، جنسیتی، قومیتی و اقتصادی قرار دارد. این زنجیره ستم برای زنِ بلوچِ دور از مرکزِ بی سوادِ فقیر، تنگتر و خشنتر است. هر کدام از ستمهای گفته شده، به نوبه خود در شکل گیری سنت زن کشی، قتل هاجره و تربیت هیولاهایی، چون قاتلان زنکش و همچنین پذیرش اجتماعی این قتلها نقش دارند.
تداوم روح و فرهنگ عشیره ای- قبیله ای یکی از مهم ترین دلایل اعمال خشونت بر زنان از جمله زن کشی است. فرهنگ قبیله ای گاهی ماهیتی خشن و زن ستیز دارد. یاسمین برهانزهی فعال حقوق زنان در سیستان و بلوچستان در این خصوص معتقد است «در فرهنگ قبیله ای، زن جایگاهی جز تولید و بازتولید نیروی کار ندارد. زن موجود ارزشمندی تلقی نمی شود تا به آن اندازه که خشونت بر زن، کتک زدن و کنترل او معیاری برای سنجش میزان قدرت و مردانگی در بسیاری از خانواده هاست. بر اساس همین فرهنگ و در پیوند با نداشتن هویت مستقل و طفیلی و مایملک بودن مرد، رفتار زنان به معنای شرف و آبروی مردان است و تخطی آنها از قوانین سخت گیرانه و پدرسالارانه قبیله و عشیره، خشونتی بی حد و مجازات مرگ در پی دارد».
برهانزهی افزود: «با توجه به اینکه بسیاری از مردم بلوچ شدیدا مذهبی هستند و فرامین و آموزه های رهبران مذهبی تاثیر عجیبی بر فرهنگ و رفتار مردان و زنان بلوچ دارد، اگر مولوی ها در سخنرانی ها و آموزش های خود جایی برای حقوق انسانی زنان و لزوم تکریم آنها در نظر بگیرند می توان در دراز مدت نسبت به تلطیف رویکردهای خشن نسبت به زنان امیدوار بود»
«مساله دیگر که بستر خشونت ورزی در مناطقی با فرهنگ عشیره ای را تسهیل می کند، شرایط اقتصادی حاکم بر این مناطق است. به عنوان مثال همین قبیلههای گُمشت که قبیله گمشاد زهی نیز یکی از آنهاست، دسترسی به هیچ کدام از منابع اقتصادی و اشتغال ندارند، در دوره پهلوی با زور سرنیزه یکجانشین شدند و سپس روستاهای بزرگشان به شهر تبدیل شد در حالی که هیچ کدام از مراحل شهرنشینی و مدنیت را طی نکرده اند تنها چادرهایشان به خانه های سنگ و سیمان تبدیل شده، اینجا صحبت از تحصیل زنان یا حق و آزادی آنها شوخی است. بسیاری از افراد این قبایل به کار قاچاق مشغولند. این قبایل همچنین از دیرباز در حال جنگ و ستیز با دیگر قبایل هستند که این ستیزه دائم بر تداوم خشونت در میان آنها دامن می زند. بنابراین زن کشی همان قدر که موضوعی مربوط به جنسیت است، مساله محوری توسعه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیز هست.»