
امید مستوفی راد، دکتری جغرافیای سیاسی در یادداشتی برای دیدارنیوز با عنوان «این خانه هوای تازه میخواهد!» خطاب به رضا صالحی امیری، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نوشته است: من کسوت خادم فرهنگ و هویت میراث ملی را برازنده قامت تو میدانم. سید رضا جان! تنها ایراد بزرگت اخلاق گرایی بیش از حدتان است در نگه داشتن معاونان و مدیرانی که چند نفرشان حالا باید مراقب نوهها و نتیجه هایشان باشند تا ظاهر شدن در مقابل دوربینهای خبری!
دیدارنیوز _ امید مستوفی راد*:
دنیا همین اندازه کوچک است سید رضا! یکسال از آمدنت گذشت. سالهای دیگر هم همین طور میگذرد. تو با بهار آمدی و آرزو میکنم روزی که میروی هم بهار باشد. تو در یکسال گذشته که سکان کشتی وزارت میراث فرهنگی و گردشگری را عهده دار بودی معجزه نکردی، اما لااقل خوب بودن را بلد بودی، سرت را پایین انداختهای و به دور از تمام حواشی سیاست، که این روزها از در و دیوار خانه هر آقازادهای بالا میرود کارت را میکنی، خوشحالم از این که هستی سید رضا! میدانم و میدانی که زخمهای درمان نشده میراث فرهنگی و گردشگری کشور زیاد است، داغ بسیار دیده است و هرگز مرهمی نداشته است؛ و حالا هم نامحرمان کمر به ویرانی اش بستهاند، این جا تعلقی ندارد جز به فرد فرد کسانی که تب این خاک و فرهنگ رهایشان نمیکند. شان نزول این وزارتخانه "هویت" است و بس. کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است.
سید رضا جان! تو این روزها در اوج وضعیت نامناسب اقتصادی کشور، صحبت از بلند شدن از خاک میکنی، از برپایی بناهای ویران که پیشتر ویران شده بود. از اشتیاق نسل جوان به کنکاش گذشته خویش که روشن و درخشان است، از روشنایی روز و آبی آسمان. تو عاشق دلسوختهای هستی که وطن را آزاد و آباد میخواهی پس با آنان که هم مرام و همفکر و همراه تو و من و ما نیستند تعارف نکن. نگذار ته ماندههای آن خیابان معروف در بالای پارک ملت تهران، مفهوم زیبایی را با سیمهای خاردار حصار بکشند. این خانه هنوز جواهر خیز است. من کسوت خادم فرهنگ و هویت میراث ملی را برازنده قامت تو میدانم. سید رضا جان! تنها ایراد بزرگت اخلاق گرایی بیش از حدتان است در نگه داشتن معاونان و مدیرانی که چند نفرشان حالا باید مراقب نوهها و نتیجه هایشان باشند تا ظاهر شدن در مقابل دوربینهای خبری! تو به احترام آن دولتمرد فقید یکسال است که به آنها فرصت ماندن دادهای و آنها در این مدت به جای تغییر در عملکرد نامتعارف گذشته شان، با توسل به رسانههای زرد و برخی از نمایندگان به ظاهر مردمی مجلس، قویتر شدهاند و حالا دارد کمی دیر میشود برای بدرقه کردنشان. اما باید این را بگویم که هوا دارد برای نفس کشیدن سختتر میشود، لطفا کمی هوای تازه بیاور سید رضا جان! با کپسول اکسیژن که نمیشود نفس کشید؟!
ما هر روزمان را رنج همان روز بس است، بگذار کمی شادی بیاید به این خانه. بهار و تابستان و پائیز و زمستان هم میگذرد تنها تو میمانی و قابی از خاطراتت که بر کتیبههای این عمارت خاموش نقش میبندد. تو نه پیگیر آوازهای جولیا پطروس خواننده زن لبنانی میشوی، نه مزیت نظافت دستشوییهای مسجدی در تاجیکستان را به رخ مان میکشی. نه دنبال تجارت و تاسیس شرکتهای وابسته و نه دنبال اخذ رای اعتماد از نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای تصدی پست وزارت ورزش و جوانان هستی، تو تنها سید رضا صالحی امیری هستی و اگر چه خیلیها تو را با شناسنامه امنیتی میشناسند، اما من در کلام و رفتارت چیزی جز صداقت و گره واکنی از این جماعت عاشق و دلسوخته میراث، لااقل در یکسال گذشته ندیدهام.
سید رضا! بگذار همچنان خورشید این عمارت بخندد و بدرخشد تا شاید دلها را بهاری باشد که هرگز اسیر زمستان بد خواهی نشود. تو میدانی که هنوز هم عطر نام میراث فرهنگی، رهگذران خیابان آزادی را مغرور میکند اگر چه ناله ترکهای کاشی اصفهانش را نمیشنوند و از تخریب بافتهای تاریخی شیرازش که پیشترها اتفاق افتاده بود بی خبرند، بگذار روسیاهی با آنهایی باشد که با سنگ حماقت به جان مرمرهای کشورم افتاده بودند تا تاریخ و هویت این کشور را در راستای منافع خودشان به اضمحلال بکشانند. سید رضا جان! ببخش که در این نامه تو را با نام کوچکت صدا کردم که بخوانی و بدانی که گاهی ترحم کردن مصداق کامل ستمکاری است.
نگذارید خیلی زود دیر بشود چرا که به قول حضرت حافظ:
گوشِ نامحرم نباشد جای پیغام سروش
برایت حال خوب آرزو میکنم.
*دکتری جغرافیای سیاسی