در اقدام قابل توجهی که میتواند صفحات تازهای از تاریخ دیپلماسی بینالملل را ورق بزند، آرشیو ملی آمریکا در ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵، سه سند محرمانه از ملاقاتهای ولادیمیر پوتین و جورج دبلیو بوش در سالهای ۲۰۰۱، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸ را منتشر کرد. این انتشار، نتیجه یک دادخواست قضایی برای تسریع در روند افشای اسنادی است که خروج از طبقهبندی آنها بارها به تعویق افتاده بود. از میان این پروندهها، سند مربوط به نشست ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ (۲۵ شهریور ۱۳۸۴) در کاخ سفید، که در اوج تنشهای اولیه حول برنامه هستهای ایران ثبت شده، از اهمیت ویژهای برخوردار است.

دیدارنیوز-حسن بهشتیپور*: در اقدام قابل توجهی که میتواند صفحات تازهای از تاریخ دیپلماسی بینالملل را ورق بزند، آرشیو ملی آمریکا در ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵، سه سند محرمانه از ملاقاتهای ولادیمیر پوتین و جورج دبلیو بوش در سالهای ۲۰۰۱، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸ را منتشر کرد. این انتشار، نتیجه یک دادخواست قضایی برای تسریع در روند افشای اسنادی است که خروج از طبقهبندی آنها بارها به تعویق افتاده بود. از میان این پروندهها، سند مربوط به نشست ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ (۲۵ شهریور ۱۳۸۴) در کاخ سفید، که در اوج تنشهای اولیه حول برنامه هستهای ایران ثبت شده، از اهمیت ویژهای برخوردار است. این سند نه تنها مواضع دو رهبر قدرتمند آن زمان را در قبال ایران عیان میکند، که پرده از یک «دوگانگی گفتمانی» جالب توجه برمیدارد: شکاف عمیق بین آنچه مقامات در پشت درهای بسته میدانستند و آنچه در فضای عمومی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود روایت میکردند. تحلیل پیش رو، با تمرکز بر بخشهای مرتبط با ایران در این سند، میکوشد این گفتوگوی محرمانه را در بستر تحولات آن دوره و پیامدهای بعدی آن بررسی کند.
تحلیل متن سند دوم با محوریت ایران
تاریخ سند: ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ (۲۵ شهریور ۱۳۸۴)
مکان نشست: دفتر بیضی، کاخ سفید، واشنگتن دی. سی.
در این نشست درباره موضوعات مختلفی گفتوگو شد. در اینجا تنها بخش مربوط به ایران مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد.
۱. ایران: هستهای، ارجاع به شورای امنیت و «طرح روسی»
هسته مرکزی سند: توافق هر دو طرف بر این که ایران نباید به سلاح هستهای دست یابد، با حساسیت ویژه بر «غنیسازی و بازفرآوری بومی». بحث درباره ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت:
موضع آمریکا: ضرورت «پرداخت هزینه» توسط ایران به خاطر نقض تعهدات و فریبکاری.
موضع روسیه: نگرانی از اینکه ارجاع سریع، ایران را به «مسیر کره شمالی» بکشاند و کنترل اوضاع را سخت کند؛ دفاع از یک مسیر تدریجیتر با «ایدههای خلاق» برای محدود کردن غنیسازی بومی. اشاره به برنامه روسیه برای تأمین سوخت در خارج از ایران به عنوان راهحل.

تحلیل: در این بخش، روسیه و آمریکا بر سر اصل «عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای» همسو هستند، اما درباره ابزار رسیدن به این هدف شکاف دارند. واشنگتن بر ضرورت «پرداخت هزینه» از طریق ارجاع سریع به شورای امنیت و صدور قطعنامههای تنبیهی تأکید میکند. در مقابل، مسکو – با وجود نگرانی واقعی از چشمانداز هستهای شدن ایران در همسایگی خود – هشدار میدهد که چنین رویکردی میتواند تهران را به «مسیر کره شمالی» سوق دهد و پیشنهاد «طرح روسی سوخت» را برای محدود کردن غنیسازی به خارج از خاک ایران مطرح میکند. در دوره ۲۰۰۵-۲۰۰۳، این همسویی نسبی با خط آمریکا و اروپا با رأی روسیه به قطعنامههای انتقادی شورای حکام تکمیل میشود. اما با دستیابی به برجام در ۲۰۱۵ و تأیید مکرر آژانس بینالمللی انرژی اتمی مبنی بر اجرای کامل تعهدات توسط ایران، صحنه دگرگون میشود. اینبار خروج یکجانبه آمریکا در ۲۰۱۸ به عنوان عامل تضعیف رژیم عدم اشاعه دیده میشود و روسیه – همراه با چین – از موضع «همراهی مشروط با فشار بر ایران» به موضع «دفاع از برجام و مخالفت علنی با سیاست فشار حداکثری» منتقل میشود. این تغییر بیش از آنکه ناشی از «بازی با کارت ایران» باشد، بازتاب جابهجایی در ادراک تهدید و اعتبار هنجاری از نگاه مسکو است.
۲. «ذهنیت» ایران، گفتوگوی پوتین با رئیسجمهور ایران و اسرائیل/گزینه نظامی
توصیف بوش از الگوی رفتاری ایران: توافق کردن و سپس عقبنشینی یا انکار (با اشاره به پرونده توافق پاریس).
گزارش پوتین از گفتوگو با رئیسجمهور ایران: او از یک گفتوگوی یک ساعت و بیست دقیقهای گزارش میدهد و به رئیسجمهور ایران هشدار میدهد که قطع مذاکرات، کشورش را به گوشه انزوای غیرقابل خروجی میکشاند.
موضع بوش: تأکید بر اینکه گزینه نظامی اگرچه «بد» است، اما نمیتوان آن را کاملاً از روی میز برداشت. او بر این نکته تأکید میکند که اسرائیل (به رهبری آریل شارون) جداً به گزینه نظامی فکر میکند و اگر احساس نیاز کند، «جهنم به پا خواهد شد».
تحلیل: برای فهم دقیق ارجاع بوش به «الگوی رفتاری ایران»، باید روند پیش از آن را مرور کرد. این ارزیابی در بستر زنجیرهای از تعهدات داوطلبانه ایران قابل درک است: از پذیرش پروتکل الحاقی در اکتبر ۲۰۰۳ و تعلیق مونتاژ سانتریفیوژ در آوریل ۲۰۰۴، تا توافق پاریس در نوامبر ۲۰۰۴ و تعلیق کامل فعالیتهای مرتبط با غنیسازی. اما از منظر تهران، این تعلیقها نه یک «انصراف دائمی»، که ابزاری برای اعتمادسازی مشروط به تعهد متقابل اروپاییها برای عادیسازی پرونده و به رسمیت شناختن حق غنیسازی بود. هنگامی که در تابستان ۲۰۰۵، با تکرار قطعنامههای شورای حکام و طرح اروپایی برای کنار گذاشتن دائمی غنیسازی، این چشمانداز از دید ایران منتفی شد، بازگشایی تأسیسات اصفهان و رد پیشنهاد اروپا به عنوان پایان طبیعی یک تعلیق داوطلبانه تفسیر شد. در حالی که در روایت بوش، همین رخداد مصداق «عقبنشینی از توافق» و تأییدکننده الگوی بیاعتمادی تلقی میشد. در عمل، اروپا همسو با آمریکا، به جای تقویت اقدامات داوطلبانه ایران، با افزایش فشار، روند کشاندن پرونده به شورای امنیت را – با همراهی نسبی روسیه – در پیش گرفت. این سند به وضوح نشان میدهد که روسیه نیز در آن مقطع با اصل مخالفت با دستیابی ایران به سلاح هستهای کاملاً همسو بوده است. همچنین، همسویی دیدگاه دو کشور در مورد تلقی اسرائیل از تهدید ایران، به ویژه پس از موضعگیریهای محمود احمدینژاد در اوایل ریاستجمهوریاش (اکتبر ۲۰۰۵)، مشهود است.
۳. شبکه پاکستانی، اورانیوم و عبدالقدیر خان
یادآوری بوش: او از گفتوگو با پرویز مشرف، بازداشت عبدالقدیر خان و همدستانش و تردید درباره میزان همکاری واقعی پاکستان سخن میگوید.
اظهارات پوتین: وی از کشف اورانیوم با منشأ پاکستانی در سانتریفیوژهای ایران خبر داده و اعلام میکند که این موضوع او را بسیار نگران کرده است.
توافق ضمنی: بوش سخن پوتین را به طور ضمنی تأیید میکند و دو طرف توافق دارند که ترکیب «حکومت دینی رادیکال + توان هستهای» برای هر دو خطرناک است.
تحلیل: در این بخش با یک «دوگانگی گفتمانی» آشکار روبهرو هستیم: تضاد بین «دانش محرمانه نخبگان» و «روایت علنی سیاستگذاران».
سطح اول: دانش محرمانه نخبگان: در این سند، پوتین صریحاً به بوش میگوید: «اورانیومی با منشأ پاکستانی در سانتریفیوژهای ایران پیدا شده» و بوش این گزاره را مفروض میگیرد. گزارشهای فنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مذاکرات پشتپرده نیز نهایتاً نشان داد که بخشی از آلودگیهای کشفشده با الگوی شبکه عبدالقدیر خان سازگار است و فرضیه «منشأ خارجی» پذیرفته شد. جالبتر آنکه برآورد اطلاعات ملی آمریکا در سال ۲۰۰۷ نتیجه گرفت که ایران برنامه نظامی سازمانیافته خود را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است؛ یعنی دقیقاً در اوج کشف این آلودگیها و بازجویی از شبکه خان.
سطح دوم: روایت علنی و سیاستگذاری: در عرصه عمومی، همان آلودگیها و ادعای عدم اعلام بهموقع آنها، به عنوان شاهدی کلیدی از «نقض تعهدات» و «پنهانکاری خطرناک» ایران روایت شد، بیآنکه نقش محوری شبکه خان و منشأ خارجی آلودگی با همان صراحت مطرح شود. این روایت برای «امنیتیسازی» پرونده، توجیه ارجاع به شورای امنیت و تحریمها به کار رفت.
بنابراین، در سطح محرمانه، ایالات متحده و روسیه میدانستند که ایران مصرفکننده شبکه قاچاق بوده، بخشی از شواهد منشأ خارجی دارد و (طبق برآورد اطلاعاتی آمریکا) برنامه نظامیاش متوقف شده است. اما در سطح علنی، همان شواهد به گونهای قاببندی شد که ایران را بازیگر اصلی و تقریباً یگانه بحران نشان دهد و نقش عوامل بیرونی به حاشیه رانده شود. این دوگانگی، نمونهای آگاهانه از استراتژی ارتباطی است که در آن دانش محرمانه در خدمت روایتی قرار میگیرد که شدت تهدید را بیشینه و پیچیدگی موضوع را کمینه میکند. تحلیل این گفتمان دوگانه، کلیدی برای درک فرآیند امنیتیسازی پرونده هستهای ایران ارائه میدهد.
*تحلیلگر ارشد مسائل سیاست خارجی