
حامد شجاعی، نویسنده، یادداشتی را با عنوان «جایی بین داستان و خاطره» که تحلیل کتاب "خاک سرد است" به نویسندگی فیاض زاهد را برای دیدارنیوز ارسال کرده که میخوانید.
دیدارنیوزـ حامد شجاعی*: "خاک سرد است" روایت بیش از ربع قرن تاریخ سرزمینیست که در امتداد عصر متاخرش و در جستجوی دروازههای تمدن بزرگ گرفتار سرگشتگی میان امواج پیاپی ناشی از رخدادهای مترقبه و غیرمترقبه سیاسی و اجتماعی شده است. سرزمینی که در آن احساس آزادی تا مشاهده کودتا، نیمروز و سودای استقلال تا مواجهه با تجاوز و اشغالگری تنها چند ماه فاصله دارند.
فیاض زاهد در این رمان سرگذشت دو نسل پیاپی را بیان میکند که از زاویه دید تصویرکنندگان تونل زمان از تاریخ قاعدتا نباید جز خوشی و لذت از زندگیهایشان تمتع دیگری برده باشند، اما گویا چهره واقعی تاریخ وقتی بی ماسک و نقاب ترسیم میشود آنقدر پرچین و چروک و رنجور است که میتوان پای شنیدن قصهها و خاطراتش نشست و گاهی اشک ریخت. نویسنده در "خاک سرد است" با تکیه بر واقعیتهای تاریخی و خاطرات شخصی برای خواننده این امکان را فراهم کرده که فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر شهرهای بندرانزلی و رشت در حد فاصل سالهای ابتدایی دهه سی تا سوم خرداد شصت و یک و آزادی خرمشهر را از دریچه داستان تصور نماید.
در ادبیات معاصر ایران رمانها و داستانهای کوتاه و بلند بسیاری درباره وقایع سالهای منتهی به ملی شدن صنعت نفت و کودتای بیست و هشت مرداد نوشته شده است. در این میان رمان "همسایهها" نوشته احمد محمود با ترسیم فضای خوزستان در آن سالها و رمان "سالهای ابری" نوشته علیاشرف درویشیان با محوریت حال و هوای کرمانشاه در آن بازه زمانی از شناختهشدهترین آثار ادبی با موضوع ملی شدن صنعت نفت و کودتای بیست و هشت مرداد هستند. از این نظر "خاک سرد است" رمانیست که فضای گیلان در آن مقطع را در ثلث نخست خود تصویر میکند و این، برای خوانندهای که با دو اثر مذکور به درکی از فضای خوزستان و کرمانشاه در آن سالها رسیده مغتنم و جذاب است. زاهد، اما چنانکه در پیشانی داستان نوشته رمان را به دوست دوران نوجوانی وجوانیاش، سیامک اخترکاویان تقدیم کرده که در عنفوان جوانی و در فاصله زمانی کوتاهی قبل از آزادی خرمشهر چونان قهرمانان داستانهای تاریخی جان خود را در جبهه جنگ از دست میدهد. همین انگیزه نگارش نویسنده را وادار میکند با گذر از مقطع تاریخی کودتای سال سی و دو، در باقی کتاب کمی شتابزده خود را به سالهای انقلاب و بعد از آن برساند. جایی که رد پررنگ تجربه زیسته نویسنده، کتاب را جایی بین رماننویسی و خاطرهگویی معلق و حتی بلاتکلیف میکند. طبیعتا برای بررسی و نقد کارشناسی هر داستان یا رمان میتوان در جستجوی عناصر داستان و شیوه بهرهگیری داستاننویس از این عناصر بود، اما برای خواننده آماتور که فارغ از آن معیارهای تئوریک به دنبال ارتباط گرفتن با داستان و لذت بردن از خواندن آن است مجموع عناصر داستان به منزله موسیقی پسزمینه در زمان تکنوازی و سوال و جواب سازهای گوناگون در یک ارکستر است. پس در عین حال که همه توجه شنونده و بیننده ارکستر به آن موسیقی پسزمینه نیست، اما عدم هماهنگی نوازندگان یا ناکوک بودن سازهای پسزمینه میتواند تمرکز بیننده و شنونده را از شنیدن قصه مرکزی ارکستر سلب کند. غوطهور شدن ناخودآگاه زاهد در خاطرهگویی در بخشهایی از کتاب و درست در جاهایی که شاید خواننده با تمام هوش و حواس، خود را آماده غرق شدن در بحر داستان کرده مصداقی از همین عدم هماهنگی در ارکستر است. از سوی دیگر وجود دیالوگهای متعدد و متوالی بیاشاره به گویندگان در صحنههایی از داستان که روایتگر گفتوگوهای گروهی و حتی تعیینکننده روال داستان است خواننده را در بخشهایی برای پیدا کردن گوینده هر جمله گیج و سردرگم میکند. این مساله را میتوان در امتداد ضعف شخصیتپردازی برخی از کاراکترهای داستان در نظر گرفت که خود شاید ناشی از تعدد شخصیتهای موجود در داستان زاهد است و این امر را میتوان برآمده از بلاتکلیفی نویسنده در میان داستاننویسی و خاطرهگویی دانست. به علاوه نوع نگارش دیالوگها در بخشهایی از داستان در فرم و محتوا آنقدر مصنوعی و شعارزده میشود که گویی خواننده در حال تماشای فیلمها و سریالهای تاریخی و جنگی سیمای جمهوری اسلامیست. به عبارت دیگر شاید نویسنده میتوانست در فرم نگارش دیالوگها حوصله بیشتری خرج کند و تیزی محتوای ایدئولوژیک و شعاری دیدگاهها و گفتههای فعالان سیاسی و عقیدتی آن سالها را با استفاده از فرمی طبیعیتر و قابل لمستر بگیرد.
در عین حال فیاض زاهد، به صفت تخصص در تاریخ و تبحر در روزنامهنگاری به خوبی به توان و استعداد ادبیات در ارائه تصاویر تاریخی و انتقال دیدگاهها و نقدهای سیاسی و اجتماعی نویسنده آگاه است و در این تجربه داستاننویسی سعی بر استفاده از این ظرفیت داشته است.
پس "خاک سرد است" صرفنظر از اینکه با نگاه سختگیرانه و لحاظ کردن معیارهایی همچون قوت و ضعف عناصر داستان سنجیده شود تبدیل به اثری میشود که در آن میتوان حدیث مکرر فدا شدن جوانان و مردان و زنان با حسن نیت در پای ترسها و تزویرها و تفرقههای جمعی ایرانیان و داستان آشنای رنگ عوض کردنها و تغییر نقاب افراد متناسب با جهت وزش باد در هنگامه طوفانها و تلاطمات و "اسلامدوست" شدن بزن بهادرها و لاتها و قوادها در بزنگاههای تاریخی و حذف آرمانگرایان به دست جماعتی که فارغ از نوع و نام نظام حاکم، تشکیلدهنده طبقه چاکران درگاه هستند را به خوبی خواند و به فکر فرو رفت.
در هر حال نگارنده خواندن رمان "خاک سرد است" را به همه علاقمندان به ادبیات و تاریخ معاصر ایران پیشنهاد میکند، اما بر این باور است که شاید اگر فیاض زاهد به داستانش فرصت بیشتری برای پرورده شدن ایده و جزئیات آن میداد رمانش قابلیت تبدیل به داستانی حداقل دوجلدی با ذکر جزئیات بیشتر و دقیقتر تاریخی و شخصیتپردازیهای قویتر را دارا بود و برای خوانندگان، به ویژه نسلهای بعد از جنگ امکان تصویرسازی بهتری از واقعیت جنگ از دریچه نگاه زاهد را فراهم میآورد.
"خاک سرد است" به قلم فیاض زاهد توسط نشر ثالث منتشر شده و قطعا ارزش لااقل یک بار خواندن را دارد.
*نویسنده