روزنامه هممیهن در گزارش خود به بررسی سیر تاریخی جریانهای سیاسی چپ و راست و موقعیت دولت مسعود پزشکیان اشاره کرد و نوشت: در کابینهای که پزشکیان در نظر گرفت ترکیبی از جریانهای اصلاحطلب، اصولگرا و چهرههای میانه وجود دارند. عدهای این رویکرد پزشکیان را جریان سنتری میدانند که شاید بتواند جریانهای سیاسی پس از انقلاب را از این بنبست تاریخی نجات دهد. اما اینگونه به نظر میرسد که او بدون توجه به مفاهیم مصطلح چپ و راست و با استفاده از افراد هر دو جناح در پی شکلدهی به ساختاری است تا با خنثیسازی تنشهای جناحی به اهداف خود برسد.
دیدارنیوز: در کابینهای که پزشکیان در نظر گرفت ترکیبی از جریانهای اصلاحطلب، اصولگرا و چهرههای میانه وجود دارند. عدهای این رویکرد پزشکیان را جریان سنتری میدانند که شاید بتواند جریانهای سیاسی پس از انقلاب را از این بنبست تاریخی نجات دهد. اما اینگونه به نظر میرسد که او بدون توجه به مفاهیم مصطلح چپ و راست و با استفاده از افراد هر دو جناح در پی شکلدهی به ساختاری است تا با خنثیسازی تنشهای جناحی به اهداف خود برسد.
بعد از انقلاب قدرت جریانهای چپ و راست در ایران با تکیه بر مذهب بود که تعریفپذیر میشد و امکان فعالیت پیدا میکرد. هرچند که در زمان انقلاب ایران جریان چپ اسلامی قدرت بیشتری در فضای سیاسی داشت، اما به مرور جریان راست اسلامی نیز جایگاه خود را در عرصه سیاسی ایران پیدا کرد و در دهههای بعد این راستهای اسلامی بودند که قدرت را با تحرکاتی که مهمترین آنها در جریان برگزاری انتخاباتهای ادوار و خالصسازی روند حضور نمایندگان گروهها و نهادهای مختلف روی داد از چپها گرفتند.
محمدمهدی روشنفکر در مقالهای با عنوان «گونهشناسی سیاسی، اقتصادی چپ و راست در ایران» شکل گیری چپ و راست اسلامی را اینگونه تعریف میکند: «در دوره مجلس سوم به زایش انشعابی در جامعه روحانیت مبارز انجامید و دوگانه سیاسی حزب جمهوری اسلامی – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در قالب دوگانه جامعه روحانیت مبارز – و مجمع روحانیون مبارز و در قامت هماوردی چپ و راست سیاسی درون حاکمیت جلوهگر شد»، اما آنچه که به بنبست سیاسی آنها در ایران دامن زد، باید عدم انطباقپذیری با خواست جامعه و تقابل آنها با همدیگر دانست، به گونهای که روشنفکر در مقاله خود ریشه تشکیل راست اسلامی را در قالب یک جناح سیاسی زمانی میداند که میرحسین موسوی نخستوزیر کشور شد و سیاستهای چپگرایانه او در امر اقتصاد و دولتی کردن اقتصاد، سبب شد عدهای در مجلس دوم به مخالفت با او برخیزند و این آغازی بود بر فعالیت راست اسلامی در ایران.
میرحسین موسوی سیاست اقتصادی خود را تماماً بر جریان چپ متمرکز کرد و تفکرات فرهنگی و اجتماعی او نیز بر جریان چپ متمرکز بود. اما با پایان یافتن جنگ و روی کار آمدن دولت مرحوم رفسنجانی، دولت سازندگی در جهت مخالف اقتصاد دولت میرحسین موسوی پیش رفت، اعتقاد هاشمی به آزادسازی قیمتها و اقتصاد آزاد باعث شد تا جریان راست اقتصادی در کشور حاکم شود. هاشمی عضو جامعه روحانیت مبارز و از جناح راست بود، اما برخی معتقدند که او در مسائل فرهنگی و اجتماعی دیدگاه چپ داشت.
سیدمحمد خاتمی در دولت اصلاحات، توسعه را بر مبنای جامعه مدنی برنامهریزی کرد. خاتمی توسعه را در سایه یک دولت اقتدارگرا دنبال نکرد، او توسعه را محصول حضور مؤثر جامعه مدنی و مشارکت شهروندان در فضای آزاد و قانونمند میدانست. تعریف او از رفاه و تامین اجتماعی خاتمی را به جریانهای چپ نزدیکتر نشان میدهد چراکه به نظر او «نظام رفاه و تأمین اجتماعی فراتر از رفع نیازهای مادی جامعه است و مردم فقط نان نمیخواهند، بلکه به دنبال کرامتهای دیگری هستند که باید در نظام جامع تأمین اجتماعی تعریف شود. (تحلیل گفتمان رفاه و تأمین اجتماعی در دولتهای پس از انقلاب اسلامی).»
احمدینژاد نوع خاصی از جریان سیاسی را در دوران خود نهادینهسازی کرد، ترکیب درهمی از خط مشیهای اقتصادی چپ و راست و خط مشیهای سیاسی و فرهنگی راست افراطی و به گفته رئیس ستاد انتخاباتیاش به هیچکدام از دو جریان چپ و راست بهایی نداد. (خبرگزاری مهر/سنندج، خرداد ۸۸). خودش نیز یک سال بعد در یک سخنرانی درباره جریانهای چپ و راست در ایران گفته بود که آنها هیچ فرقی با هم ندارند و همه به دنبال گرفتن پست و مقام هستند و ولایتی مدنظر او است که تنها راه نزول رحمت الهی است و هیچ راه دیگری به غیر از آن برای رسیدن انسانها به کمال وجود ندارد.
هرچند که او در رویکرد اقتصادی خود نزدیک به جریان چپ حرکت کرد و با طرح مسکن مهر به دنبال رفاه اقتصادی با نفوذ بخش دولتی بود. انتخابات سال ۸۸ و اتفاقات پس از آن فضای مشارکت در انتخابات را به یک بنبست رساند، مردم دیگر شنونده اظهارات هیچکدام از جریانهای چپ و راست نبودند. فشار تحریمها از یک سو و پافشاری برای اجرای برنامههای هستهای که رابطه ایران را با جهان به چالش کشانده بود و مشکلات اقتصادی و شکاف فرهنگی و اجتماعی ایجادشده بین مردم و حاکمیت باعث شد که جریان چپ و راست در بین مردم کاملاً به محاق بروند، انتظار مشارکت بالا در انتخابات امری محال بود و از یکسو گزینههای مورد تایید جریانهای چپ از سوزن شورای نگهبان عبور نمیکردند تا به صندلی ریاستجمهوری برسند.
به نظر میرسد در همین دوران بود که نیاز به حضور یک جریان معتدل و میانهرو احساس شد و در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم یک فرد میانهرو (حسن روحانی) بر کرسی ریاستجمهوری نشست. او در جریانشناسی سیاسی و اجتماعی فردی میانهرو محسوب میشد، اما تفکر اقتصادی او راست و از حلقه نیاوران بود. اما روحانی که در دوره اول ریاستجمهوری خود با به ثمر رساندن برجام، توانسته بود جایگاه نسبتاً مناسبی از نظر سیاسی بین مردم به دست آورد، اما در دور دوم با حوادث و اتفاقات متعددی دست و پنجه نرم کرد که موجهای اعتراضی بزرگی را در کشور رقم زد و پایان دوران روحانی و پس از آن جریان خالصسازی که بر مجلس و انتخابات ریاستجمهوری احاطه شد را میتوان پایان رسمی جریان چپ و راست اسلامی در ایران دانست که در جریان اعتراضات سال ۸۸ با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به خیابانها سرازیر شد که البته عواقب خود را نیز برای سردهندگان این شعار داشت، اما حالا با نگاه کارشناسان و تحلیلگران سیاسی که «مردم از اصلاحطلبان و اصولگراها عبور کردهاند» به فکر چارهجویی برای گذر از بحرانِ شکاف حاکمیت و مردم هستند.
دولت مرحوم رئیسی در نتیجه کممشارکتترین حضور مردم در انتخابات ریاستجمهوری روی کار آمد؛ دولتی که رئیسی تشکیل داد ازنظر جریانشناسی یک جریان کاملاً راست بود و حلقه امامصادقیها را در تیم اقتصادی خود تشکیل داد. او ادعای بنیصدر مبنی بر ایجاد اقتصاد اسلامی را مطرح کرد و قدرت اصلی را چه در عرصه سیاسی و فرهنگی و چه در عرصه اقتصادی به امامصادقیها داد؛ هرچند که در عملکرد نیز یکی از تاریخیترین رکودهای اقتصادی در این دولت رقم خورد.
بررسی نوع مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری دوره چهاردهم یک بار دیگر نشان داد که مردم بر سر مواضع خود نسبت به گذر کردن از جریانهای چپ و راست هستند و مشارکت همچون دوره گذشته حداقلی بود و پزشکیان با وجود آنکه در زمان انتخابات تاکید داشت که وابسته به هیچ جریان حزبی نیست، اما نتوانست پایگاه رای قدرتمندی به دست آورد.
هرچند که او مورد حمایت حداکثری اصلاحطلبها قرار گرفت، اما تلاش کرد این بیحزبی را که به تعبیر خود او وفاق ملی نامیده میشود در بدنه دولتی که تشکیل داد در نظر بگیرد و یا به تعبیری دیگر اشتراک حضور چهرههایی از احزاب مختلف را در کابینه خود تشکیل دهد و یک کابینه فراجناحی شکل دهد. در کابینهای که او در نظر گرفت ترکیبی از جریانهای اصلاحطلب، اصولگرا و چهرههای میانه وجود دارند.
عدهای این رویکرد پزشکیان را جریان سنتری میدانند که شاید بتواند جریانهای سیاسی پس از انقلاب را از این بنبست تاریخی نجات دهد. اما اینگونه به نظر میرسد که او بدون توجه به مفاهیم مصطلح چپ و راست و با استفاده از افراد هر دو جناح در پی شکلدهی به ساختاری است تا با خنثیسازی تنشهای جناحی به اهداف خود برسد.
اخیراً سید جواد میری، جامعهشناس سیاسی در یادداشتی اشاره داشت که جریان چپ و راست خط امام، به یک گفتمان سنتر یا میانه نیاز دارد که بتواند در ساختار جمهوری اسلامی بین ساختار مرکزی و پیرامون آن ارتباط سازنده برقرار کند. اما سوال اینجاست که آیا بهکارگیری نیروهایی که خود از همین بدنه جریانهای حزبی هستند میتوانند به تعاملی سازنده و میانه برسند و اثربخشی لازم را برای قوت گرفتن جریانهای حزبی دارند؟
منصوره محمدی - روزنامه هممیهن