تیتر امروز

هشدار فرمانده ارتش به تل‌آویو پس از حادثه اصفهان/ واکنش بلینکن/ شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا پس از نمازجمعه
تنش میان ایران و اسرائیل پس از حمله تروریستی دمشق

هشدار فرمانده ارتش به تل‌آویو پس از حادثه اصفهان/ واکنش بلینکن/ شعار مرگ بر اسرائیل و آمریکا پس از نمازجمعه

بعد از حمله تروریستی روز ۱۳ فروردین رژیم اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه، که باعث شهادت چند فرمانده سپاه شد، ایران شنبه شب ۲۵ فروردین‌ماه حملات گسترده پهپادی و موشکی خود را به اسرائیل انجام...
به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!
افاضات اضافه

به ما رعایا ربطی ندارد، شما بکنید!

در هفته‌ای که گذشت، عوام‌الملک به مسایل مهم و حساسی چون موی نسوان پرداخته و درباره حوادث اخیر در کشور گفته ما عوام، رعیتی بیش نیستیم و نباید این را فراموش کنیم.

هیس! در اکباتان دیگر کسی از مرگ بابک خرمدین حرف نمی‌زند!

چمدان نو و خارجی کنار سطل زباله فاز یک اکباتان پیرمرد نگهبان و صاحب دکه‌ای کنار آن را وسوسه کرد اما با باز کردن در چمدان با صحنه‌ای مواجه شدند که آن‌ها را بهت زده کرد.

کد خبر: ۹۲۵۲۳
۰۶:۰۰ - ۰۳ خرداد ۱۴۰۰

هیس! در اکباتان دیگر کسی از مرگ بابک خرمدین حرف نمی‌زند!

دیدارنیوزـ نسرین نیکنام: ساعت حدود هفت عصر است، هوا همچنان گرم است و عابران بلوک c2 اکباتان برای فرار از گرما و آفتابی که هنوز مانند ظهر می‌تابد بی تفاوت به اطرافشان سعی می‌کنند یا خود را به سایه برسانند یا به ورودی‌های خانه شان؛ دیگر از آن هیاهوی چند روز پیش پس از انتشار خبر قتل بابک خرمدین خبری نیست؛ تنها یادگاری جا مانده از روز‌های رفتن بابک چند عکس و یک نامه و یک گلدان خشکیده است و همسایه های که دیگر تمایلی به صحبت درباره اتفاق هفته گذشته را ندارند.

حدود یک هفته از قتل بابک خرمدین می‌گذرد در این هفته خبر‌های زیادی به نقل از آدم‌های مختلف در رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر شد، پیدا کردن سرنخ های جدید و گفت و گو با همسایه ها در هفتمین روز از قتل بابک مرا به محل زندگی او کشاند با توجه به واکنش‌های روز‌های اول که همسایه‌ها و شاگردان بابک در آنجا جمع شده بودند، فکر می‌کردم آدم‌های زیادی را ببینم، اما انگار شوک ماجرا سبب شد که آدم‌ها عکس العمل دیگری نشان دهند.

خیلی از همسایه‌ها دیگر تمایلی به صحبت کردن درباره ماجرای بابک را ندارند، اما بعضی ها هم همچنان ماجرا برایشان داغ و تازه است، یکی از آن‌ها به دیدار می‌گوید:"اکباتان همیشه خبرساز بوده زمانی که هیچ جا هیچ خبر خاصی نبوده اینجا اتفاق‌های عجیبی رخ داده، اما ماجرای بابک شوک بزرگی را به همه وارد کرده هنوز که هنوزه وقتی به عمق ماجرا فکر می‌کنم قلبم تیر می‌کشه برای همین دیگه نمی‌خوام درباره‌اش حرف بزنم." همین را می گوید و راهش را ادامه می دهد.

کمی دورتر می‌شوم و راهم را به سمت نگهبانی بلوک کج می‌کنم پشت کیوسک روی یک فنسی که محوطه پیاده رو را از فضای سبز جدا می‌کند چند عکس از بابک با چسب چسبانده شده است، انگار چند روزی هست که این عکس‌ها آنجا بودند، زیرا آفتاب و شاید آبی که به عکس‌ها پاشیده شده تغییری را در آن‌ها ایجاد کرده است.

تلاش می‌کنم زاویه دوربین موبایل رو طوری بگیرم که قاب خوبی از فنسی که روی آن چند عکس پرینت گرفته رنگی که یکی از آن‌ها پاره شده و زیر آن گلدان خشک شده است درست دیده شود، چند تا عکس انداختم و داشتم نامه نصب شده کنار عکس بابک خرمدین را می‌خواندم که یک خانم مسنی گفت:"میشه با گوشی من هم یه عکسی بگیری من برای دخترم بفرستم، هر چی بهش گفتم که من نمی‌تونم اینکارو بکنم، گوش نکرد."

گوشی را از او گرفتم و در حین عکس انداختن گفتم: شما می‌شناختین خانواده بابک رو؟ می گوید: "پدر و مادرش رو نه، ولی خودش و چند بار دیده بودم ما چند بلوک اون ورتر می‌شینیم؛ با پسر من دوست بودن و سلام علیک داشتن."

گفتم: رفتار و برخوردش چطور بود؟ گفت:"خیلی پسر خوبی بود همیشه خیلی آروم و بی سر صدا می‌اومد و می‌رفت، با دست یک نقطه‌ای را نشون داد و گفت: همیشه ماشینشو همون جا پارک می‌کرد یه ماشین سورمه‌ای داشت از این شاسی بلندا. چند باری هم تو پاساژ دیده بودمش. بالاخره سینمایی بود و اکثر ساکنان اکباتان می‌شناختنش، ولی اصلا آدمی نبود که خودش رو بگیره خلاصه خیلی پسر خوبی بود."

پسرمم همیشه ازش تعریف می‌کرد؛ البته پسرمم تو صدا و سیما است و هم از اون طریق می‌شناختش هم بخاطر همسایه بودن با هم دوست بودن.

گفتم شما چه جوری متوجه ماجرا شدید، او ماجرا را اینطور تعریف می کند: "صبح فردای اون روزی که اون اتفاق افتاد من داشتم از اینجا رد می‌شدم که دیدم چند تا عکس زدن به دیوار؛ نگاه کردم، به نظرم خیلی آشنا اومد یه کم که دقت کردم فهمیدم بابک است، از تعجب خشکم زد وقتی هم که اصل ماجرا رو شنیدم از بهت و ناراحتی تا چند روز خوابم نمی‌برد هنوزم که به ماجرایی که اتفاق افتاده فکر می‌کنم سرم درد می‌گیره و تعجبم می‌کنم از اون مادر که چطور دلش اومده با بچه اش اینکارو بکنه."

گفتم:از چند نفر پرسیدم که دقیقا آن روز چه اتفاقی افتاده، اما کسی تمایلی نداشت  تعریف کند شما چیزی می‌دانید؟

گفت: " اون روزی که پدر و مادر بابک جنازه مثله شده رو داشتن تو سطح اکباتان پخش می‌کردن، گویا یه بخشی از اعضاش و گذاشته بودن تو چمدون، چمدون نو و خارجی که همین نو و برند بودنش باعث میشه که نگهبان بلوک و صاحب دکه کناری تصمیم بگیرن محتویات چمدون رو خالی کنن و اون و تمیز کنن و بردارن، اما وقتی در چمدون رو باز می‌کنن با منظره وحشتناک بدن قطعه قطعه شده روبرو می‌شن."

گفتم: شنیدم که سر بابک هنوز پیدا نشده خوب از کجا فهمیدن که اون جناره بابک است؛ می گوید:"وقتی نگهبان زنگ می‌زنه به پلیس، اون‌ها رد دوربین‌های اطراف و می‌زنن و مامان بابای بابک و پیدا می‌کنن و می‌رن سراغشون و اون‌ها هم اعتراف می‌کنن به کشتن بچه شون."

همسایه بابک بعد از گفتن این جمله نم اشک کنار چشمش و پاک می‌کنه و می‌گوید:" تصورش هم آدم و دیوونه می‌کنه من موندم اون پدر مادر چطوری تونستن اینکارو بکنن یعنی اون لحظه‌ای که چاقو رو گذاشتن رو گلوی بچه شون حالشون بد نشده از تصمیم شون پشیمون نشدن؟"

هیس! اینجا دیگر کسی از مرگ بابک حرف نمی‌زند

بابک و همسایه‌هایی که او را فردی آرام می‌دانستند

با اینکه خیلی از همسایه‌ها از مصاحبه فرار می‌کردند، اما چند نفری فقط روی این موضوع تاکید داشتند که او پسر آرام و موقری بوده و تا حالا هیچ کدام از همسایه‌ها رفتار بد و زننده‌ای از او ندیده بودند.

مرد میانسالی که عینک بزرگی به چشم دارد و ماسکش را تا زیر چشمانش بالا کشیده در پاسخ به این سوال که بابک را چقدر می‌شناختید، تنها به بیان این جمله‌ها بسنده کرد و زود رفت. او گفت:" آخرین باری که بابک و مادرش را دیدم حدود ۲۰روز پیش بود. داشتن باهم برای خرید به فروشگاه می‌رفتن. بابک پسر آرامی بود. به‌نظر می‌رسید رابطه خیلی خوبی با مادرش دارد و مطمئن هستم اعترافات پدرش درست نیست. در این ۸سالی که ما اینجا ساکن شده‌ایم، هرگز رفتار بدی از مقتول ندیده بودم."


معمای خواهر ناپدیدشده

یکی از ابهاماتی که پرونده قتل بابک خرمدین را پیچیده کرده، ماجرای ناپدید شدن یکی از خواهرانش است. موضوعی که هم‌اکنون پلیس و تیم جنایی نیز در حال تحقیق روی آن هستند و ممکن است روند رسیدگی به این پرونده را وارد فاز تازه‌ای کند.

آخرین نفری که به سوالم پاسخ داد خانم جوانی بود که با سگش در محوطه در حال قدم زدن بود، او گفت:" روح خواهر بابک به خونخواهی پدر و مادرش اش اومد و خواسته از اون‌ها انتقام بگیره، اما این وسط برادرش هم قربانی شد."

هیس! اینجا دیگر کسی از مرگ بابک حرف نمی‌زند

نویسنده نامه کنار عکس بابک کیست؟

در ابتدای گزارش گفتم که کنار عکس های بابک نامه ای با این مضمون نوشته و نصب شده بود:

سلام 

من دوست آزیتا(آذر) خرمدین هستم، اسمی که براتون آشناست، ای کاش کمی همدلانه نگاه کنیم و شاید فقط یم اسم باقی نمونه و بتونیم کلی بهش روح بدمی و فقط کمی برامون واقعیت پیدا کنه.

صبر و همدلی از شما، روشن کردن موضوع از من 

بابک و آرزو که دیگه بین ما نیستن

پدر و مادر رو که شما بهتر در حریان هستید

دو نفر دیگه آدم نیستن؟

آزیتا و افشین خرمدین؟

احساساتمون جریحه دار شده؟

یا فقط دپار توهم همزاد بندارانه هستیم؟

می گن آن چه برخود می پسندی بر دیگران بپسند.

می خواین واقعه رو درک کنیم؟ نمی خواد خودتون رو جای قربانی ها که مقتول یا قاتل هستند بذارین چون ممکن نیست.

و در پایان نامه هم نوشته شده بذارید بازمانده ها کمی آرامش بگیرند...

ساکنان بلوک c ۲ شهرک اکباتان تا حالا شاهد چنین اتفاقی در محل زندگی‌شان نبوده‌اند. آن‌ها در سال‌های گذشته دیده بودند که دو سه نفر از دختران یا پسران جوان شهرک با پریدن از طبقات بالایی مجتمع‌ها دست به‌خودکشی زده‌اند، اما اینکه پدر و مادری با هم همدست شوند و پسرشان را به قتل برسانند برایشان کاملا شوکه‌کننده است و منتظرند هرچه زودتر ابعاد پنهان این پرونده آشکار و مشخص شود که انگیزه اصلی در پرونده قتل مرد کارگردان چه بوده است.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی