عقول بشری از درک شناخت مقام و منزلت پسر ابیطالب عاجز ماندهاند و پیامبر فرمود: تو را نشناخت آنگونه که حق شناخت توست جز خدا و من
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: نوشتن درباره علیبنابیطالب سهل ممتنع است. امیرالمومنین در حوزههای مختلف علوم سرآمد ابناء بشر است و هیچ بنیبشری قادر نیست فضل علی علیهالسلام را آنچنان که شایسته آن حضرت است درک کند و در این فقره کمیت عقل بشری میلنگد. حضرت امیر علیهالسلام جملهای در خطبه شقشقیه دارند که تکلیف همگان را روشن فرموده است. حضرت میفرمایند: «و لایرقی الی الطیر» و مرغ اندیشه به قله منزلتم نمیرسد. از اینرو هیچکس نتوانسته حق مطلب را در مورد آن امام همام ادا کند. آنجا که عقلها در فهم منزلتش عاجز میمانند دیگر توصیفش ممتنع میشود و به ناچار او را فوق بشر و دون خدا مینامند. به همین سبب است که ملا مهرعلی تبریزی خویی در قصیدهای در مورد حضرت سرودهاند: ها علی بشر کیف بشر؛ ربه فیه تجلی و ظهر؛ و یا شهریار در وصف مولی الموحدین گفته: نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت؛ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را.
بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان پس از آشنایی با شخصیت آن امام همام چنان شیفته و واله آن حضرت شدند که دیگر حاضر نشدند درباره شخصیت دیگری بنویسند. جرج جرداق مسیحی یکی از آنان است؛ وی میگوید: عدهای از مردم کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر به من پیشنهاد میکردند که مثلا در مورد عمر و یا دیگران بنویسم...، اما من نپذیرفتم نه به این خاطر که بگویم عمر و یا کس دیگری بد است، نه اصلا اینطور نبود، بلکه من پس از علی علیهالسلام کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی ننویسم. وی در وصف امیرالمومنین گفت: ای دنیا چه میشد اگر همه نیروهایت را در هم میفشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن عقل، قلب، زبان و شمشیر نمودار میکردی؟ علی علیهالسلام فرمول کیهانی بی مانند برای تفکر انسانی برگرفته از قوانین ثابت است که زمان و مکان از جوهر آن نمیکاهد. او یک دانشمند، عالم و ادیب در شخصیتی واحد است.
نگارنده نیز در این مطلب سعی ندارد عرض خود ببرد و از شناخت ناچیزش در مورد امیرالمومنین بگوید. به تأسی از لسانالغیب معترفم ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست؛ عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
نوشتههای دانشمندان مسلمان و بالاخص شیعیان مالامال از تجلیل و تبجیل آن یگانه دهر است اما فضیلت آن است که غیر بگوید؛ به همین خاطر تنها گوشهای از اظهار نظر اندیشمندان غیرمسلمان در وصف مولای متقیان را نقل میکنم.
توماس کارلایل فیلسوف انگلیسی و صاحب کتاب «الابطال» چنین از علی علیهالسلام یاد میکند: «ما چارهای نداریم به غیر از آن که علی را دوست داشته باشیم؛ چه، او جوانمردی بلند قدر و نیک نفس بود. از سرچشمه وجدانش مهر و نیکویی سرازیر میگشت و از دلش شعلههای دلاوری و شجاعت زبانه میکشید. در کوفه ناگهان به حیله کشته شد و شدت عدالتش موجب این جنایت گشت؛ چه او هر کس را، چون خودش عادل میپنداشت. هنگامی که درباره قاتلش گفتگو میشد، گفت: اگر زنده ماندم، خود میدانم با او چه رفتاری پیشه سازم و اگر درگذشتم کار با شماست؛ اگر خواستید قصاص کنید و ضربت شمشیرش را به ضربتی سزا دهید و اگر توانستید درگذرید! که این به تقوای الهی نزدیکتر است.»
جانین شاعر آلمانی میگوید: «علی را جز آنکه دوست بداریم و شیفته او باشیم چارهای نداریم؛ زیرا جوان شریف و بزرگواری بود، وجدان پاکی داشت که از مهربانی و نیکی لبریز بود، و قلبش مملو از یاری و فداکاری بود، و از شیر شرزه شجاعتر بود، ولی شجاعتی ممزوج با رقت، لطف، دلسوزی، مهر و عاطفه»
جرجی زیدان تاریخ نگار و روزنامه نگار لبنانی میگوید: «اگر بگویم مسیح از علی بالاتر است عقلم اجازه نمیدهد، و اگر بگویم علی از مسیح بالاتر است دینم اجازه نمیدهد.»
ایلیا پاولویچ پطروشفسکی مورخ و خاورشناس روسی میگوید: «علی پرورده محمد عمیقا به وی در امر اسلام وفادار بود. علی تا سرحد شور و عشق پایبند دین، صادق و راستگو بود. در امور اخلاقی بسیار خرده گیر بود. هم سلحشور بود و هم شاعر، و همه صفات لازمه اولیاءالله در وجودش جمع بود...»
نویسیان دانشمند مسیحی میگوید: «اگر امام علی این خطیب با عظمت و این گوینده زبردست امروز در همین عصر، بر منبر کوفه مینشست شما میدیدید که مسجد کوفه با آن همه وسعت، از مردم مغرب زمین و دانشمندان جهان برای استفاده از دریای خروشان علم علی موج میزد.»
ویل دورانت خاورشناس مشهور انگلیسی میگوید: «علی در جوانی، نمونه کامل تواضع، تقوا، نشاط و اخلاص در راه دین است. خوش منظر و نیکو خصال، و پراندیشه و درست پیمان بوده است.»
نقلهای مذکور اندکی از بسیار در وصف مولیالموحدین بود که اندیشمندان غربی به قدر وسعشان آن حضرت را شناخته بودند و در حق امیرالمومنین پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی ما عرف الله حق معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیری»؛ ای علی خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست جز خدا و من.