دیدارنیوز ـ حامد سیاسی راد: سال ۱۳۸۷ بود که بعد از یک دوره حضور دولت محمود احمدینژاد بهجای دولت اصلاحات، کمپین پویش موج سوم توسط جوانان اصلاحات به راه افتاد، کمپینی که هدف آن دعوت از سید محمد خاتمی برای کاندیداتوری در انتخابات ۱۳۸۸ بود. بسیاری از اصلاحطلبان به دنبال این بودند که با دعوت از خاتمی بتوانند دولت اصولگرایان را بعد از یک دوره چهار ساله متوقف کنند و دوباره رئیسجمهور دولت اصلاحات را به پاستور برسانند. وقتی از گوشه دیگری از جریان اصلاحات خبر آمد که میر حسین موسوی بنای کاندیداتوری در انتخابات را دارد، بسیار جدال در این جریان به پا شد. برخی از نیروهای اصلاحطلب توفیق را تنها در حضور سید محمد خاتمی میدیدند و نگاه مثبتی به میرحسین موسوی نداشتند و حتی او را اصلاحطلب هم قلمداد نمیکردند، ولی بخشی از اصلاحطلبان نیز ظرفیتهای بسیاری را در میرحسین موسوی میدیدند و تماماً از او حمایت میکردند. در نهایت نظر شخص سید محمد خاتمی هم به نظر طیف دوم نزدیک بود. او حاضر نشد مستقیماً وارد کارزار انتخابات شود و به جای آن از میرحسین موسوی حمایت کرد و اینگونه بود که موسوی تبدیل شد به کاندیدای اصلی جریان اصلاحات. بعد از حوادثی که در پی انتخابات سال ۸۸ رخ داد و پس از اعمال حصر برای دو کاندیدای اصلاحطلب آن انتخابات و اعمال محدودیتهایی برای سید محمد خاتمی، باز هم گزینه اصلی بخش بزرگی از اصلاحطلبان برای انتخابات ۱۳۹۲ سید محمد خاتمی بود. این در حالی بود که به وضوح اکبر هاشمی رفسنجانی میاندار جریان معتدل و اصلاحطلب و تحولخواه در آن انتخابات بود و از جایی به بعد بر همه اصلاحطلبان مبرهن بود که آن چه امکان جریانسازی انتخاباتی را ایجاد میکند حضور هاشمی رفسنجانی است، با این حال دعوت از خاتمی به موازات دعوت از هاشمی رفسنجانی ادامه داشت. در نهایت خاتمی باز هم نپذیرفت که وارد عرصه انتخابات شود و این هاشمی رفسنجانی بود که با حضورش در وزارت کشور و ثبتنام در انتخابات توانست موجی اجتماعی ایجاد کند، موجی که با ردصلاحیت او و البته حمایت او از حسن روحانی، پشت سر این کاندیدای میانهرو بسیج شد. تکلیف اصلاحطلبان در انتخابات ۱۳۹۶ روشن بود، حسن روحانی کماکان مورد حمایت ایشان بود، اما حالا و با نزدیک شدن به انتخابات ۱۴۰۰ و در حالی که عملکرد دولت دوم حسن روحانی ریزش گستردهای را در بین بدنه اجتماعی اصلاحطلبان رقم زده است، باز هم چالش انتخاب کاندیدا و البته انتخاب استراتژی انتخاباتی به اصلیترین مسئله اصلاحطلبان بدل شده و در این فضا است که باز هم نام سید محمد خاتمی به میان میآید. چندی پیش، جواد امام، رئیس بنیاد باران در گفتوگویی اعلام کرد که اگر واقعاً حکومت بنا بر انتخابات حداکثری و پرشور دارد، باید اجازه دهد که شخصیتی مثل آقای خاتمی در انتخابات ۱۴٠٠ حاضر شود. در همین راستا گفتوگویی با این فعال اصلاحطلب داشتیم و از او پرسیدیم که چرا همواره از سید محمد خاتمی به عنوان کاندیدای حداکثری اصلاحات نام برده میشود؟ امام اما معتقد است که کلان گزاره کلام او معطوف به عملکرد شورای نگهبان بود نه معطوف به احتمال حضور سید محمد خاتمی:
شما از سید محمد خاتمی به عنوان گزینهای که در صورت تأیید صلاحیت انتخاباتی پرشور را رقم خواهد زد نام بردهاید. آیا امکان حضور آقای خاتمی در انتخابات پیشرو وجود دارد؟ما نگفتیم که آقای خاتمی قرار است که بیاید یا پذیرفته که بیاید، ما گفتیم که نهادهای حکومتی از جمله شورای نگهبان باید در رویهشان تجدیدنظر بکنند و باید شرایطی را فراهم کنند که حتی اگر آقای خاتمی اراده کرد، باید امکان حضورش فراهم شود وگرنه ما نباید انتظار داشته باشیم که مردم پای صندوق رأی حاضر بشوند. در صورت عدم تجدیدنظر شورای نگهبان اتفاق انتخابات ۹۸ تکرار خواهد شد و اتفاق آن انتخابات شکافها و فاصلهها را بیشتر میکند و تهدیدات را افزایش میدهد.
اما به هر حال ما اسم آقای خاتمی را میشنویم. ما از سال ۸۸ تا به امروز و طی تمام انتخاباتهای یک دهه اخیر میشنویم که گزینه مطلوبی که اصلاحطلبها میتوانند داشته باشند آقای خاتمی است. آیا جریان اصلاحات نتوانسته است طی همه این سالها گزینههای حداکثری و مطلوب دیگری خلق کند؟اینطور نیست که ما گزینههای حداکثری نداشته باشیم. ما برای انتخابات خبرگان بهترین چهره را چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ خانوادگی و از هر نظر موجه را داشتیم که نسبت به اکثریت افرادی که در آن انتخابات حاضر شدند شاخصتر و برتر بود و هیچکس هم منکر او نبود یعنی آقای سید حسن خمینی، ولی متأسفانه با ردصلاحیت ایشان مواجه شدیم. ردصلاحیت ایشان یک هزینهای را بر حوزههای علمیه تحمیل کرد چرا که ایشان استاد مسلم درس خارج فقه و اصول است و کلی از آقایانی که حوزه معرفی کرده است پای درس ایشان حاضر هستند و این مربوط به سالهای طولانی است و تعداد قابلتوجهی از مراجع مسلم ایشان را تأیید کردهاند و صحه گذاشتهاند بر ایشان. وقتی ما مواجه میشویم با این نوع از برخوردهایی که مسبوق به سابقه است و وقتی که این فرصت را از کاندیدایی که دارای چنین ویژگیها و شخصیتی است میگیرند، به تبع آنهایی هم که میخواهند رأی بدهند وقتی میبینند و احساس میکنند که آن فکر و آن توانایی که میتوانسته بخش اعظمی از مردم را نمایندگی بکند در صحنه حضور ندارد، عملاً در انتخابات حاضر نمیشوند. آقایان باید راجعبه این واقعاً فکر بکنند. این بحث با منافع ملی ما، با امنیت ملی ما، با وحدتی که جامعه ما به آن نیازمند است در تقابل است. ما باید مردم را ببینیم و وقتی مردم را نمیبینیم در واقع میشود به مسلخ بردن جمهوریت نظام و این مسیری که ما داریم میبینیم و این خروجیای که از انتخابات سال ۹۸ شاهدیم با جمهوریت نسبتی ندارد و این چیزهایی که تحت عنوان قانون انتخابات در مجلس شاهد هستیم هیچ ارتباطی با قانون و قانوننویسی در مجلس ندارد. اینها در واقع دستورالعملهای یک نهاد و در واقع یک حزب خاص است که اینها در حال نگارش دستورالعمل هستند برطبق برنامههای حزبشان برای حذف رقیب و به قیمت حذف مردم و عدم مشارکت عمومی. استراتژی اینها پیروزی در انتخابات و تکصدایی است به هر قیمتی و هزینه آن هم به کشور و مردم تحمیل میشود.
اما این سد شورای نگهبان سالهای سال است که پیشروی جریان اصلاحات است و مسئله چند صباح اخیر نیست!این سد همیشه به این شکل نبوده و به مرور زمان دارد بدتر میشود و سختگیریهای آن دارد بیشتر میشود و مردم هم آگاهتر شدهاند و بر اساس این آگاهی و این که میبینند رأیشان تأثیری ندارد، انگیزه مشارکت از آنها سلب شده است. ما باید تلاش بکنیم تا این دوستان به تجدیدنظر فکر بکنند وگرنه این مسیر مسیری است که هزینهاش آنها را هم در بر میگیرد. این دوستان توجه ندارند که ما درون یک کشتی هستیم. نظامی که پشتوانه مردمیاش را از دست بدهد قطعاً با شکست مواجه میشود.
آیا سد شورای نگهبان تنها مشکل انتخاباتی اصلاحطلبان است؟اینجا اصلاً بحث اصلاحطلبان نیست. موضوع را فراتر از این ببینید. من عرض کردم که مردم! باید این داوری و این مشارکت را برای مردم قائل بود. مردم باید به صحنه بیاید و شاید اصلاحطلبان را هم نپذیرند. ما نمیگوییم که شما تجدیدنظر کنید برای اصلاحطلبان. ما میگوییم که تجدیدنظر کنید در سیاستها و رویههایتان برای حضور و مشارکت پیدا کردن مردم. مگر من معتقدم که اگر ما نباشیم ال میشود و بل میشود؟ نه! من میگویم که این حق داروی و این حق انتخاب و حق انتخاب تعیین سرنوشت را که از حقوق ذاتی انسان است و در قانون اساسی تصریح شده است باید به مردم داده شود و بر اساس آرمانهای انقلاب و قانون اساسی هیچ حزب و گروه و هیچ نهادی حق محدود کردن و گرفتن این حق از مردم را ندارد. عرض من این است. حالا شرایط فراهم بشود، چرا شورای نگهبان هزینه حذف اصلاحطلبان را بدهند؟ شورای نگهبان شرایطی را فراهم کند و مردم تصمیم بگیرند. این هزینه را شورای نگهبان ندهد و مردم تشخیص بدهند که چه کسانی حائز صلاحیت هستند و چه کسانی دارای توانمندی هستند و بیایند در صحنه آنها را انتخاب کنند.
به نظر میرسد که این مسیر برای اصلاحطلبان مدام سختتر میشود و این محدودیتها بیشتر میشود، کمااینکه به نظر میرسد این قانون انتخابات هم حداقل بخش زیادی از آن اجرایی خواهد شد. چه چشماندازی میبینید؟ آیا اصلاحات محدود باقی میماند و یا راهی برای خروج از این فضا خواهد یافت؟کاری که اینها میکنند فردا روز گریبان خودشان را هم خواهد گرفت. قانونی که اینها در حال وضع آن هستند قانون نیست پس بنابراین نمیتوانند امید به مادامالعمر بودن آن داشته باشند. ما نیازمند حمایت و حضور مردم هستیم و اگر ما، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا پشتوانه مردم را از دست بدهیم محکوم به فناییم.