دیدارنیوز ـ آرش راهبر/مسلم تهوری: اگر بخش اول گفتوگوی دیدارنیوز با علی کاوه را خوانده باشید حتما به میزان عشق و علاقه او به عکاسی و ورزش پی بردهاید. استاد کاوه در بخش نخست درباره چگونگی ورودش به این دنیای خارقالعاده و همچنین رشد و ترقیاش در زمینه عکاسی، مفصل توضیح داد و خاطرات شیرینی از دو دهه نخست زندگیاش بازگو کرد.
ببینید: گفتگوی دیدارنیوز با علی کاوه در آپارات
در قسمت دوم گفتوگو، کاوه به دوران حرفهای خود در مطبوعات میپردازد. در ادامه می توانید بخش پایانی گفتگوی دیدارنیوز با علی کاوه را بخوانید.
دیدارنیوز: سال ۱۳۴۰ یک نوجوان ۱۵ ساله بودید که کار عکاسی ورزشی انجام دادید و عکسهایتان هم در مطبوعات آن زمان منتشر شده است. آن زمان اگر عکس شما حرفهای و درست نبود، آنها را کار میکردند و یا اینکه شما با توجه به امکانات و سن و سال آن قدر کارتان حرفهای بود؟
کاوه: آن زمان وقتی میخواستیم شاتر بزنیم در مورد آن عکس فکر میکردیم. الان با دوربین دیجیتال صد تا میگیرید. ما برای فیلممان ارزش قائل میشدیم و با فکر و مغزمان کار میکردیم. فکر میکردم اگر از این بازی عکس خوب نداریم، الان که بازی تمام شد چه چیزی درست کنم که روی جلدم درست شود. چون آن زمان که اسلاید میگرفتیم یک هفته بعد چاپ میشد، اما برای عکس سیاه و سفید سعی میکردم کاری کنم که مجلهام عکس نخورد. گاهی اوقات یک چیزهایی هم درست میکردیم، اما مهمتر از همه این بود که ما در عکاسی دقت میکردیم. الان میبینم که همکاران من خیلی راحت و ریلکس مینشینند و دو تا بدنه هم دارند. یک بدنه این دروازه را و بدنه دیگر آن یکی دروازه را میگیرد. لنز تله دارد و جلویش هم اتفاقی بیفتد با لنز ۷۰-۲۰۰ همه را میگیرد و آنجا هم یک چهارصد کار گذاشته است. الان دیگر عکسی خورده نمیشود و فقط شاید زاویه عکسش با عکاس دیگری تفاوت داشته باشد. الان عکاسی خیلی راحتتر شده و آن زمان اینقدر راحت نبود. ما آن زمان چند تا روزنامه داشتیم، اطلاعات و کیهان بود و چند تای دیگر مثل آیندگان. مثلاً چهار روزنامه با یک جمعیت سی میلیونی. البته تیراژها خیلی بالا بود، اما نمیدانم که الان بیشترین تیراژ یک روزنامه چقدر است. قدیم یک مجلهای که اصلاً ورزشی نبود تیراژش به ۴۰۰ هزار تا رسیده بود. چهارصد هزار تا در مقابل یک جمعیت سی میلیونی! الان با جمعیت هشتاد میلیونی روزنامهای نداریم که چهارصد هزار تا چاپ شود.
دیدارنیوز: در دوره نوجوانی ما هم اینجوری بود که به دکه دار محل باید از قبل پول میدادیم که مثلاً دنیای ورزشی یا کیهان ورزشی برای ما نگه دارد وگرنه اصلاً پیدا نمیشد.
کاوه: شاید الان یکی از ناراحتیهایم این باشد که بعد از ۵۰ سال دنیای ورزش تعطیل شد. خب آدم ناراحت میشود که چرا مدیران ما باید آنقدر بی فکر باشند که مجلهای که یک عمر شنبهها منتشر میشد و یک تاریخ بود، به همین راحتی آن را سطل آشغال انداختند و کسی هم جوابگو نیست. وقتی من ۵ سال عمرم را در این مجله گذاشتم که الان پنجاه سال است هنوز دارم با خاطراتش زندگی میکنم چرا باید به این راحتی از بین برود؟ الان یک سری آدمها هستند که مثلاً صد سال دارند و باز هم شنبه کیهان ورزشی را میخرند. حالا خوب بنویسد و یا بد، مهم نیست بالاخره دارد با آن مجله زندگی میکند. بالاخره ما آن قدر عاشق داشتیم که دنیای ورزش را دوست داشتند. خود من دنیای ورزش را دوست دارم که تازه پنج سال آنجا کار کردم. من ۲۵ سال تلویزیون کار کردم و بعدها ابرار ورزشی اولین روزنامهای بود که تیراژش به ۳۵۰ هزارتا رسید و من با آن کار کردم. مجله کشتی و روز ورزش را از اولین شمارهاش با آن کار کردم. یعنی همیشه سعی کردم که جایی کار کنم که با اولین شمارهاش باشم. یک هفته نامه هم بود به نام فضیلت. روزنامه نود با اولین شمارهاش و دنیای کشتی با اولین شمارهاش و مجله کشتی با اولین شمارهاش کار کردهام. تنها جایی که با اولین شمارهاش کار نکردم ایران ورزشی بود. یعنی در این ۷۳ سالی که از خدا عمر گرفتم هر چه کار کردم سعی کردم پا جای پای کسی نگذارم و نان کسی را نبرم. مثلاً کسی بگوید ما اینجا کار میکردیم تو آمدی و... به هر حال تنها جایی که من را بردند انشاءالله که نان کسی را آجر نکرده باشم، ایران ورزشی بود. آن هم از اسفند ۹۰ بود. جالب است خدمتتان بگویم که آخرین حقوقی که در مطبوعات عکاسی ورزشی گرفتم ۱۸۵ هزار تومان سال ۱۳۹۰ بود. وقتی دیدم اینقدر حقوقم کم است خداحافظی کردم.
دیدارنیوز: فکر میکنم شما از یک دورهای وارد عکاسی مسابقات بینالمللی هم شدید. احتمال میدهم که شروعش برای شما بازیهای آسیایی تهران باشد، یا قدیمیتر هم بود؟
کاوه: بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران که میشود سال ۱۳۵۳، من به خاطر تلاش و بدو بدو زیاد کلی وزن کم کردم. سالن ۱۲ هزار نفری و پنج سالن دوچرخه سواری، هاکی و قایقرانی و بیشتر رشتههای ورزشی در همان دهکده بود. شاید مثلاً یک رشته مثل تنیس در امجدیه بود اما همه بازیها در مجموعه آزادی بود. من درست نمیدانم از بس که دویدم ۳ کیلو یا ۱۳ کیلو لاغر شدم. یعنی از سالن ۱۲ هزار نفری و پنج سالن دیگر میدویدم و نگاتیو میگرفتم. یک خاطره خوبی که آنجا اتفاق افتاد این بود که مسابقه شمشیربازی بود و یک ایرانی و ژاپنی با هم بازی میکردند، شمشیر میشکند و یک باره به داخل شکم ژاپنی میرود. در آن زمان یک خبرگزاری خارجی من را پیدا کرد و گفتند که عکسم را میخواهند. من هم فقط برای اینکه بزنند عکس از علی کاوه دنیای ورزش قبول کردم. عکس شمشیرباز را چاپ کردند و فردا خبرگزاری فرانسه به همه جا گزارش داد. در روزنامه اطلاعات و در آیندگان همه جا چاپ شد. من به آقای رفیعی گفتم که این عکس من است. گفت خیر، این را عکاس خبرگزاری فرانسه گرفته است. گفتم به من گفتند که به تو دوربین میدهیم ـ آن زمان دوربین شاید ۶ هزار دلار بود ـ من گفتم که نه، فقط بزنید عکس از علی کاوه دنیای ورزش و آنها زدند. این هم از سادگی من بود. این یک تجربه بود.
جالب است که دومین سفر خارجی من المپیک ۱۹۷۶ مونترال کانادا بود. آنجا برای اولین بار چین تایپه را بیرون میاندازند و چین کمونیسم وارد استادیوم میشود. من در تونلی که آن دو تیم میرفتند تیم چین میرود و تیم تایپه اوت میشود، من یک عکس گرفتم. یک استادی داشتیم به نام صدرالدین الهی که استاد دانشگاه بودند و تدریس خبرنگاری ورزشی را انجام میداد. آن زمان گفت که صد دلار به خاطر این عکس، جایزه شما است. به خاطر این عکس به من صد دلار جایزه دادند. آنجا محمد نصیری برنز گرفت. چون محمد نصیری طلای مکزیک و نقره مونیخ را داشت و در مونترال برنز گرفت. من در مدال برنزش حضور داشتم. آنجا فوتبال ما خوب بازی کرد. فکر میکنم غلامحسین مظلومی گل زد. بازیهای خوبی بود و من هم اولین سفر خارجیام بود. ما در المپیک مونترال رشتههایی مثل دو و میدانی، بوکس و از همه زیباتر کشتی داشتیم که در آنجا آقای منصور برزگر نقره گرفت. به هر حال نمیتوانم بگویم که وزنه برداری را دوست ندارم بلکه همه رشتهها را دوست دارم، اما آن زمان بر حسب جوانی خودم به کشتی و فوتبال بیشتر علاقهمند بودم و سعی میکردم بیشتر از فوتبال عکاسی کنم اما از وزنه برداری و بوکس هم عکاسی کردم. در بوکس خیلی جالب شد. آقای بادپا با یکی مسابقه داشت. یک مشت خورد و پهن شد روی رینگ و تمام شد.
من با فوتبالیستها خیلی دوست بودم با اینکه جوان بودم خیلی فوتبالیستها را دوست داشتم. مثلاً گاهی اوقات میخواستم یک عکس اختصاصی هم بگیرم، چون آن زمان من رفته بودم و از روزنامههای دیگر هم بودند. مثلا خدا رحمت کند آقای کاظم گیلانپور سردبیر کیهان ورزشی از کیهان بودند. از روزنامه اطلاعات هم بودند و من هم از یک جای دیگر و به هر حال سه گروه بودیم و باید من با دو نفر دیگر که از من بزرگتر و با تجربهتر بودند بجنگم و عکس نخورم. فیلمها را هم اینگونه میفرستادیم که مثلاً وقتی کسی میخواست به تهران بیاید فیلمها را داخل پاکت میگذاشتیم و میگفتیم که به تهران ببرد. سعی میکردیم به کیهان و اطلاعات خبر بزنیم. مثلاً یک خاطره بگویم؛ المپیک ۱۹۹۶ آتلانتا شما وقتی به دهکده میروید یک کارتی دارید که آن را تحویل میدهید و یک کارت دیگری به شما میدهند و اثر انگشت میگیرند و بعد به داخل دهکده میروید. از بچهها موقع ناهار خوردن و یا در خوابگاه عکاسی میکنیم. من میخواستم آنجا فیلمهایم را به آقای دکتری که استاد دانشگاه بود بدهم که ببرد تهران. من که زبان بلد نبودم. وقتی به دهکده رفتم از در غربی داخل شدم، اما باید از شرق بیرون میرفتم؟ من از در شرقی رفتم و آن فیلم را به آن آقا دادم و دوباره از همان درب داخل آمدم. بسم الله گفتم و چشمانم را روی آن دستگاه گذاشتم و میترسیدم که ممکن است من را بگیرند. چون من باید از همان درب غربی وارد میشدم. چون کارت در گردنم بود گفتم فکر نکنم من را از درب شرقی شناسایی کنند. وارد که شدم آقای دکتر نصرالله سجادی که رئیس کاروان بودند گفت کاوه فیلم را دادی؟ گفتم بله. گفت چگونه به داخل آمدی؟ تو باید از درب غربی میآمدی! گفتم که خدا من را دوست داشته و از این در آمدم. من گفتم که خانمم به من یک آیهای یاد داده که اگر این را بخوانی چشمان همه کور میشود. گفت آیه چیست؟ گفتم بسم الله الرحمن الرحیم. البته این آیه نبود، یک چیز دیگر بود. اما بسم الله که گفتم همه کور شدند و به داخل آمدم.
منظور این است وقتی که به سفر میرویم جنگ داریم. باید عکسمان سریع برسد. الان اینترنت و دیجیتال است، اما آن زمان نبود. شما که سفر میروید یکی از مسائلتان این است که از پول تلویزیون و یا روزنامه میروید. از تلویزیون بروید پول بیتالمال است روزنامه هم پول صاحب مؤسسه است. زمانی که از طرف کمیته المپیک میروید نیز پول بیتالمال است. پس زمانی که شما سفر رفتید زمان تفریح نیست. شما باید با تلاش و کوشش کار کنید. یک چیزی به اسم وجدان داریم. این وجدان باید با ما باشد که من برای تفریح آمدم و یا کار کنم. من خدا را شکر میکنم که اگر من چیزی ندارم حداقل وجدان را دارم که سعی کردم با وجدان کار کنم. مثلاً در ۲۰۱۰ گوانگژو بازیهای آسیایی ده یا پانزده تا عکاس بودیم. دو سه روز که عکاسی کردیم بچهها گفتند برویم بگردیم. من گفتم در کشور من امکان دارد یک نفر حتی گوشت گیرش نیاید بخورد و ما با پول او آمدهایم. میگفتم برویم از فلانی عکس بگیریم. گفتند ایشان مدال نمیگیرد. گفتم نگیرد، اما ما برایش خرج کردیم و دارد مسابقه میدهد. اگر مدال هم نگیرد ما باید عکسش را بگیریم. من در سفرها سعی میکردم که شب خوب بخوابم و صبح زود بیدار شوم و صبحانه از چیزی که در خانه میخوردم بیشتر بخورم که اگر ناهار نخوردم انرژی داشته باشم کار کنم. یادش بخیر در یک سفری که تیم کبدی به بازیها آمد، آنها خیلی سریع ساعت ۷ صبح صبحانه میخوردند و ساعت هشت سوار ماشین میشدند، و هشت و نیم مسابقه بود. همیشه من سر مسابقه آنها بودم. بعداً ما از هند باختیم و آقایی که رئیس فدراسیون بود وقتی دوم شدیم از من تشکر کرد و گفت که تو در تمام مسابقات حضور داشتی و غیر تو کسی از بازی ما عکس نگرفت، چون همه مسابقات کبدی صبح بود و همکاران من بیشتر خواب بودند. این غلط است. لازم است که کمیته ملی المپیک عکاسان و خبرنگارانی را بفرستد که آنجا کار کنند، نه اینکه برای گردش بروند. من چهار المپیک، سه پارالمپیک و یک المپیک ناشنوایان که خودش یک دنیایی است، حضور داشتم. یعنی یک خبرنگار اگر سالمها و جانبازان را میرود، ناشنوایان را هم برود. یک روز یک مربی ناشنوایان گفت دختر من گریه میکند گفتم چرا؟ گفت، چون عکس همه را گرفتی. چون دوربین دیجیتال بود و عکس روی سایت قرار میگرفت. ایشان عکس همه جز خودش را دیده است. گفتم که ایشان چه رشتهای انجام میدهد؟ گفت کاتا. کاتا یک رشته است که باید تنهایی حرکت انجام دهید. گفتم خب ببریدش کنار هتل در پارک، کاتا را انجام دهد. من عکسش را گرفتم و داخل سایت گذاشتم. با همان بی زبانی و با چشمانش از من تشکر کرد. خانم مژده مردانی از شیراز بود. ایشان وقتی در مسابقات المپیک ناشنوایان در بلغارستان بود مدال طلا گرفت. من اسم خیلی از بچهها را فراموش میکنم، اما نمیدانم که چرا اسم ایشان همیشه در ذهنم است. گفت من مدالم را از حضرت علی علیهالسلام گرفتم. ماه مبارک رمضان بود و من یکی از این دخترهای ناشنوا که گیلانی بود هیکلش شبیه وزنه برداران بود. گفتم برو زیرش و بلندش کن. زیر آن رفت و با پرچم بلندش کرد. خلاصه عکس خوبی گرفتم. مخصوصاً پرچم را مثل چادر دورش کشید و آرم جمهوری اسلامی روی صورتش افتاد. این چیزها را آدم فراموش نمیکند.
به نظر من ما باید تلاش کنیم که حادثهها را عکس بگیریم و برای گردش نرویم. میتوانیم بعد برای گردش برویم. مثلاً یکی از دوستان گفت با ۱۳ دلار بیا برویم آبشار نیاگارا را ببینیم. اما من نرفتم کار من مهمتر بود. کار من مهمتر است یا آبشار نیاگارا؟ طبیعتا کارم مهمتر است. یا جام جهانی ۹۸ فرانسه بچهها گفتند که به بالای برج ایفل برویم. یا کشتی جهانی که حسن یزدانی مدال طلا گرفت و به فرانسه رفتیم، گفتند که به بالای برج برویم. اما من گفتم از پایین نگاه میکنم هر دو بارش در ۱۹۹۸ و ۲۰۱۷ از پایین نگاه کردم. یعنی بعد از ۱۹ سال من بالا نرفتم و بعد فهمیدم که اصلاً لازم نیست که پول بدهید. یک راهی دارد که میشود رایگان هم بالا رفت. میخواهم بگویم کار برای من مهمتر است. همیشه الگوی من کارم است. من عاشق کارم هستم و تلاش میکنم که کارم را انجام دهم. اگر ۱۹ سال پیش شما مصاحبه می کردید و می گفتید شما بازنشسته شوید چه میکنید؟ می گفتم کشاورزی و پرورش گل انجام میدهم. این گلی که الان میبینید زحمت خودم است. یعنی پس دروغ هم نگفتم و این گلها همه کار خودم است. الان جوانانی هستند که زبان بلد هستند و با علم روز آشنا هستند. من تنها علم روزم این است که الان عکس شما را بگیرم و ایمیل کنم. حسن یزدانی در فرانسه مدال طلا گرفت. من با موبایلم فیلم گرفتم و با دوربینم عکس گرفتم. درست سی ثانیه بعد روی سایت خبرگزاری بود. گفتم خدا را شکر پس من سی ثانیه عقب هستم. من از علم روز عکاسان فعلی هنوز سی ثانیه عقب هستم پس وقتی که آن عکاسی که میتواند سی ثانیه جلوتر باشد، او حق تقدم بر من دارد که کار کند نه من. من وقتی میفهمم که سی ثانیه از همکاران عقب هستم بهتر است خودم را کنار بکشم و اجازه دهم نسل جوان جلو بیایند. نه اینکه بگوییم سی ثانیه که چیزی نیست، سی ثانیه خیلی است. جوانان و همکاران عزیز من و کسانی که در ورزش هستید اعم از خبرنگار و عکاس با تلاش و کوشش موفق میشوید.
دیدارنیوز: استاد، این همه تجربه را که در این ۵۸ سال به دست آوردید دوست دارید در اختیار جوانترها قرار دهید؟
کاوه: بله، هر زمانی که دوستان، من را دعوت کردند این کار را کردم. برای مثال به مشهد رفتم ۱۴۰ تا دانشجوی رشته عکاسی نشسته بودند. دوستی داشتیم به نام آقای حسینی که در ایران خبرنگار ورزشی بودند. بچه مشهد بود. ما رفتیم و خیلی روز خوبی بود؛ نمایشگاه عکس جنگ هم گذاشتم. آنجا یک خانمی که شورای شهر مشهد هستند به من گفت آقای کاوه من را ببخش. زمان جنگ شما آمدید در چادر مریضها که به آنها سرم وصل میکردیم من به شما گفتم آمریکایی برو گم شو. گفتم من آمریکایی نیستم. گفت بله، به همین خاطر من از شما معذرت میخواهم.
بیشتر اوقات عکاسی درس ندادم بلکه بیشتر تجربه کاری را درس دادم. میگفتم ما نباید قیافه بگیریم که من مثلاً عکاس امام هستم دیگر دوربین روی دوشم نگذارم. ما همیشه برای کار عکاسی باید به یاد داشته باشیم که من عکاس و شمای خبرنگار و فیلمبردار نباید قیافه بگیریم. برای مثال الان یک جایی سیل آمده و بحران است باید از این سیل عکس بگیریم. یک جایی تماشاچیها دارند دعوا میکنند و یا جنگ است ما نباید خودمان را با این دوربین نشان دهیم که ما عکاس هستیم بلکه خیلی آرام و ساکت کارمان را انجام دهیم. شلوغ کنیم دوربین ما را میگیرند و یک کتک هم میخوریم. پس ما میتوانیم با آرامش و ساکت بودن کارمان را انجام دهیم و به روزنامه و تلویزیون بدهیم و بعد این عکس و فیلم باید پخش شود و هر کاری شود مدیر تلویزیون میداند با امنیت کشور و صلاح مملکت که این باید پخش شود یا خیر. یا مثلاً زمان جنگ من در میدان شهدا از یک موشک ۹ متری عکس گرفتم که عمل نکرده بود. یک آقایی گفت اگر این عکس در تلویزیون پخش شود مردم وحشت میکنند. گفتم من این را نمیدانستم. من عکس را میگیرم، اما شما پخش نکن. پس فیلمبردار و عکاس و خبرنگار چیزی را که میبیند منعکس میکند و روزنامه یا تلویزیون صلاح میبیند که پخش شود یا خیر. چون در وهله اول امنیت کشور مهم است ما باید اول مواظب امنیت کشورمان باشیم.
دیدارنیوز: فکر میکنید تا حالا چند تا عکس گرفتید؟
کاوه: این اواخر یک آقایی گفته که ۱۵ میلیون عکس گرفته است که به نظرم اشتباه میکند. ایشان اولاً زمانی که عکاسی میکرده نگاتیو بوده و نمیتواند ۱۵ میلیون باشد.
الان من بگویم که صد میلیون عکس گرفتم واقعا نمیدانم. یک هارد نمیدانم چند عکس میگیرد. از زمانی که دوربین دیجیتال آمده است من شش تا هارد دارم که پر از عکس است و همه عکسهایم را لارج فاین گرفتم. یک متخصص باید ببیند که شش هارد من که فول است چند عکس میشود. من در دنیای ورزش پنج سال عکاسی کردم و در تلویزیون ۲۵ سال نگاتیو عکاسی کردم. الان در ده پانزده سال دیجیتال هم که دست خودم است.
دیدارنیوز: اما حتماً چند میلیون عکس دارید؟
کاوه: بله. من سه سال در یک روزنامه کار کردم که فیلمهایش پیش من است. شما ۳ سال روزی ۳۰ تا که ماهانه ۹۰۰ تا و سالانه ده هزار و هشتصد تا و ۳ سالش حدوداً سی هزار عکس میشود. من اگر در آن روزنامه سه سال از ۵۴ تا ۵۷ کار کردم یعنی حدود سی هزار تا میشود. اگر هر روز عکس گرفته باشم، پس الان یک نفر میگوید من پانزده میلیون عکس دارم یک مقداری بلوف است.
دیدارنیوز: فکر میکنید اگر عکسهایتان را بچینید یک بار دور زمین را میزند؟
کاوه: احتمالا باید بشود. نمیدانم.
دیدارنیوز: اما دور دنیا را با دوربینتان زدید؟
کاوه: بله. بدون شک.
دیدارنیوز: آقای کاوه از اینکه وقتتان را به ما دادید سپاسگزاریم. امیدواریم باز فرصتی پیش بیاید تا بتوانیم قصههای جالب زندگی شما را بشنویم و فکر کنم که شما احتمالاً با دوربین سعی کردید یک طور دیگری دنیا را ببینید.
کاوه: من چند روز پیش یک جوانی را دیدم که میخواهد عکاسی یاد بگیرد. دیدم که درست عکس نمیگیرد. من یک سیلی دوستانه به صورتش زدم. گفت چرا میزنی؟ گفتم اول بند دوربین را به گردنت بینداز و بعد هم پشت ویزور اینطور که نمیتوانی عکاسی کنی. من او را به چوگان بردم. گفت تازه فهمیدم چه کار کنم. در یک سالی که دوربین را خریدم کسی این را به من نگفت. گفتم اینطور که عکاسی نمیکنند. همیشه به جوانها میگویم که حتما زبان یاد بگیرید و با تمام وجود کار کنید، کار و کار و کار...