دیدارنیوز ـ مشکلات روانشناختی در وضعیت امروز کشور یکی از مسائلی است که دغدغه بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران و حتی عموم مردم شده است. میزان مراجعه به روانشناسها و روان پزشکها افزایش یافته و مصرف داروهای ضد افسردگی نیز به همین صورت افزایش داشته است. باید پذیرفت که این مساله در جامعه ایران وجود دارد و باید به سراغ مسائلی از این دست رفت تا راه حلی بدست آید. کامران گنجی روانشناس در گفتگو با دیدارنیوز تلاش کرد تا به صورت کلی ابعاد مسائل روانشناختی امروز را مورد واکاوی قرار دهد.
در ادامه، بخش اول گفتگوی دیدارنیوز با کامران گنجی را می خوانید.
دیدارنیوز: امروزه شاید از خود بپرسیم که چرا نسبت به آینده نا امید هستیم و چرا نمیتوانیم برای آینده خود برنامهریزی کنیم. شاید در ذهنمان سؤالهایی به این صورت مطرح شود که چرا هیچ نوع نگرشی برای آینده نداریم؟ چرا نمیتوانیم یک برنامهریزی منظم و منسجمی برای خود و خانواده و یا برای کارمان داشته باشیم؟ پرسشهایی را مطرح کردم که این پرسشها در ذهن بسیاری از شهروندان ما وجود دارد و در جامعه امروز مطرح است. از نظر شما چه پاسخی میشود به صورت کلی داد؟ بعد وارد جزئیات شویم.
گنجی: زمانی که از امید یا خوشبینی صحبت میکنیم نگاهمان به آینده است. شما کسی را پیدا نمیکنید که بگوید من به گذشته خودم خیلی امیدوارم و یا به گذشته خودم خیلی خوشبین هستم. نگاه امید و خوشبینی به آینده است. وقتی که افقِ زمانی انسانها کوتاه میشود و وقتی در فشارهای مختلفی مثل فشار معیشتی، فشار ناشی از بیماری و بی پولی قرار میگیرند، افق زمانی این افراد کوتاه میشود و فقط به دنبال این هستند که امروز را بگذرانند. این قضیه گذران امروز باعث میشود که نگاه به آینده کوتاهتر شود. هر قدر فشارها بیشتر شود، این افق زمانی کوتاهتر میشود. امشب را بگذرانم، این هفته را بگذرانم، این ماه را بگذرانم! فارغ از این که در چه جایگاهی و با چه سمت و مسئولیتی باشیم و در چه شرایط اقتصادی و اجتماعی باشیم، ممکن است این فشار بر ما حاکم شود. هر چقدر که افق زمانی ما کوتاهتر شود، زمینه برای بروز انواع مشکلات، بیماریها، اضطراب، ناراحتی و رفتارهای پر خطر بیشتر میشود. شما فرض کنید که جوانی اگر آینده خوبی برای خودش متصور باشد و برنامهای برای آینده خود داشته باشد به هر شکلی رفتار نمیکند. رفتارهای پر خطری مثل رانندگی بی محابا را انجام نمیدهد. وقتی نگاه مثبت یا نگاه سادهای نسبت به آینده وجود ندارد و آینده از دیدگاهش خیلی دور و دست نیافتنی است، فقط به دنبال این است که امروز را بگذراند. آن زمان لذتهای زودگذر برایش حاکم میشود و یا به طور کاملاً طبیعی رفتارهای پرخطری را از خود نشان میدهد که انگار برای خود و شرایط اطرافش اهمیتی قائل نیست. چون میخواهد در حال و در اکنون زندگی کند.
دیدارنیوز: در برخورد با بعضی آدمها وقتی میپرسیم که میخواهید در آینده چه کار کنید میگویند که نمیدانیم. می پرسیم برای چه درس میخوانید و میخواهید در آینده چه شغلی داشته باشید میگویند نمیدانیم. یا وقتی میپرسیم چه زمانی میخواهید ازدواج کنید به نوعی یک سردرگمی دارند. یعنی به نوعی هیچ برنامهای برای آینده ندارند. وقتی میپرسیم میگویند، چون نمیدانیم و وضع مشخص نیست، لذا نمیتوانیم برنامهریزی کنیم. آیا این به دلیل نداشتن یک امنیت ذهنی یا یک امنیت اجتماعی و یا یک امنیت اقتصادی در جامعه نیست؟ اسمش را میتوانیم از امنیت وام بگیریم و در درون بحث امنیت بگذاریم و در مورد آن صحبت کنیم.
گنجی: بسیاری از عوامل را شامل میشود که یکی از آنها امنیت است. در علوم انسانی مثل بسیاری از علوم دیگر یک سری متغیرهای رو بنایی وجود دارد. آن چیزهایی که مردم میبینند مثل طلاق، فقر، فساد، فحشا، پرخاشگری و درگیری مثل دود میمانند. کسانی که عمیقتر به مسئله نگاه میکنند به سمت متغیرهای زیرین میروند. آن لایههایی که وجود دارد از خانواده شروع میشود تا به سطوح بالاتر اجتماعی میرسد. پدر و مادر که هر روز از فرزند کوچک خود میپرسند که میخواهی چه کاره شوی، باید این سؤال را بپرسند و بچه ممکن است که هر روز این نظر خود را تغییر دهد و این بسیار ارزشمند است. در حقیقت شما بچه را تشویق میکنید در قالب پس انداز، در قالب شغل، این که چه کاره میخواهی شوی و چه همسری میخواهی انتخاب کنی به فردا و آینده نگاه کند. کلیت جامعه از خانواده گرفته تا نهادهای تعلیم و تربیت و نهادهای رسانهای باید کمک کنند که نگاهها به سمت آینده رود.
دیدارنیوز: اگر آینده مبهم باشد آن زمان چه میشود؟
گنجی: اگر مجموعهای از شرایط مبهم باشد، این ابهام توسط پدر و مادر و یا مجموعهای از شرایط اجتماعی به افراد تحمیل میشود. وقتی که نظم و قاعده و قانونمندی وجود نداشته باشد و امکان پیشبینی برای شما وجود نداشته باشد، مجبور هستید شرایط زندگیتان را در حد همان فاکتورهایی که به آن ایمان دارید بچینید. آن زمان دامنه دید شما کمتر میشود. آبراهام مزلو میگوید کوششهای علمی، فرهنگی، هنری در جوامعی که مردم باید برای کار، غذا، مسکن و ایمنی مبارزه کنند به جایی نمیرسد. در چند سال اخیر در عراق، یمن، آفریقا و در بسیاری از جاهای دیگری که جنگ و درگیری وجود دارد، هیچ اندیشمند، هنرمند، نویسنده و مخترع بزرگی از آن کشورها بیرون نیامده است. مجموعه اینها باید در کنار هم قرار بگیرد. پس آن امنیت حتماً لازم است.
دیدارنیوز: من به نحو دیگری بپرسم. فردی خود را بیمه میکند و خاطر جمع است که تا پایان عمر با بیمهای که شده اگر مریض شود میتواند به پزشک مراجعه کند و میتواند یک حقوق بازنشستگی داشته باشد. یک امنیت اقتصادی با یک حداقلی برایش به وجود میآید. اما کسی که دارد درس میخواند، نمیداند که در آینده میتواند جذب بازار کار شود یا خیر. نمیداند که میتواند درآمد داشته باشد یا خیر. حتی ممکن است نداند که آیندهاش به چه صورتی است و آیا میتواند تشکیل یک خانواده دهد یا خیر. ما چگونه میتوانیم این ابهام را برطرف کنیم؟
گنجی: وقتی که شرایط دشوار میشود، حتی برای آنهایی که بیمه و بازنشستگی دارند هم شرایط خوبی نیست. الان یکی از نگرانیهای بزرگ شرکتهای بیمهای ما این است که تعداد افرادی که خودشان را بیمه عمر میکنند، هر روز کمتر و کمتر میشود. یعنی اولاً افق زمانی آنقدر کوتاه شده که نگاه به آینده خیلی کوتاه است. ثانیاً آنقدر فشارهای رکود، تورم و تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بالا است که این فرد احساس میکند آن چیزی که در آینده دریافت میکند اصلاً به کارش نمیآید و بسیاری از افراد حسابهای بلند مدت خود را میبندند. خب این یک مشکل است. به طور کاملاً طبیعی برای افرادی که بیکار هستند و افرادی که جوان هستند و در ابتدای مسیر پر پیچ و خم زندگی قرار گرفتهاند این بی ثباتیها بسیار بدتر خواهد بود. به این معنا که شما ثباتی در قوانین، در بخشنامهها و مجموعه شرایط نمیبینید که فرد پیشبینی کند که در پنج سال آینده و در ده سال آینده کجا خواهد بود؟ همیشه متغیرهایی از جمله فاکتورهای اقتصادی، فاکتورهای سیاسی و چیزهایی که در اختیار ما نیست وجود دارد که کار را خراب میکنند. فرد برنامهریزی میکند که خانهدار شود و یا سر کار رود. اما زمانی که شرایط امروز نگران کننده است و هر روز بدتر میشود، طبیعتاً این فرد نمیتواند تصویر مناسب از آینده داشته باشد و دچار ابهام و اضطراب میشود. از آن بدتر چیزی که الان در خیلی از جوانان میبینیم برای ادامه تحصیل، برای عمیقتر درس خواندن و برای کاویدن دچار بی انگیزگی میشوند. به خاطر این که اصلاً تصویری از آینده ندارند.
دیدارنیوز: همین مورد مد نظرم بود که اشاره شود و بتوانیم راهکار بدهیم. میخواهم بپرسم که این بی ثباتی که مطرح میکنید و یک اپیدمی است امروز در سطح جامعه و با هر کسی که صحبت میکنیم حتی در قراردادها، در خرید و فروش یک مسکن و یا ملک یا حتی در یک قرارداد کوچکی که میبندند اطمینان ندارند از این که این قرارداد درست است یا خیر؛ و آیا در جای محکمی پایشان را زمین میگذارند یا خیر؟! این یک ناامیدی بسیار بدی است که امروز وقتی با هر کدام از شما صحبت میکنیم تقریباً به اتفاق میگویید آینده مشخصی وجود ندارد. ما به دنبال راهکار میگردیم که در این شرایط چگونه میشود یک امنیت برای خودمان به وجود بیاوریم که در پناه آن امنیت بتوانیم ادامه زندگی دهیم؟
گنجی: یادی کنیم از استاد شهریار، یک شعر بسیار زیبایی دارد. بعد از مدتها همسر آن کسی که ایشان به او علاقه داشته میآید یک گوشهای ایشان را ناخواسته میبیند. در شعر زیبایی تحت عنوان «غوغا میکنی» میگوید: با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال/ زشت است ای وحشی غزال، اما تو زیبا میکنی/ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن/ در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی/ امروزِ ما بیچارگان امیدِ فرداییش نیست/ این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی.
کسی که به زیبایی تمام میگوید که این تصویر آینده ما خوب نیست، در این عمر کوتاه و در این شرایط و سرابی که ما داریم امروز و فردا میکنی و وعده میدهی، این بحث به احساس امنیت باز میگردد. امنیت سطوح مختلفی دارد و چند بعدی و چند لایه است و پیچیده است. از امنیت فردی شروع میکنیم که فرد باید سرپناه داشته باشد. حداقل درآمدی برای گذران زندگی خود و معیشتش داشته باشد. احساس کند که حقوقش پرداخت میشود. از فرصتهای مساوی برای شغل و کار و چیزهای دیگر بهرهمند است. این افراد مثل قطرات آب دریا و اقیانوسی که کنار هم اقیانوس و دریا را تشکیل میدهند، جامعه را تشکیل میدهند. بعد از سطح و لایه فردی شما به امنیت اجتماعی میرسید. اینها به مجموعهای از امنیتهای دیگر مثل امنیت اجتماعی و امنیت سیاسی و الی آخر ربط پیدا میکند. بین صاحبنظران گفته میشود که داشتن یک دستگاه قضایی محکم و مستقل که افراد احساس کنند حقوقشان پرداخت میشود، از فرصت برابر بهرهمند هستند، اگر مشکلی به وجود بیاید آن ساختار حاکمیتی از آنها حمایت میکند و درعین حال کمک میکند که نظم و نظامات اجتماعی درست پیش رود، همه اینها در قالب قانونمندی قرار می گیرد. پدر و مادری که یک روز نوازش میکنند و یک روز بدون دلیل تنبیه میکنند و هیچ چارچوبی وجود ندارد، بچه تکلیف خود را نمیفهمد. اما اگر قوانین و چارچوبهای مشخصی باشد برای ارتباط بین افراد با افراد دیگر و بین افراد و سازمانها و بین نهادهای حاکمیتی و مردم و رعایت هم بشود، بسیاری از مسائل و مشکلات ما حل میشود.
دیدارنیوز: شما روانشناس هستید. بسیاری از مراجعه کنندگان شما بیماریهای خود را بروز میدهند که شما در مشاوره به نتایج خاصی برسید. در مراجعهها چقدر به شما اعلام میکنند که هویتشان را از دست دادهاند و امید ندارند و به تعبیر کلی دارای یک آرامش نیستند.
گنجی: بسیاری از آنها این گونه هستند. بحث هویت، بعد دیگری از امنیت است. بحث هویت اجتماعی چیزی است که نهادهای حاکمیتی باید مراقب آن باشند که در بعد اجتماعی مورد خدشه و خلل قرار نگیرد. اما در ابعاد دیگر افراد وقتی سرگشتگی دارند، وقتی اهدافشان برای خودشان روشن نیست و خوب تبیین نمیشود و کسی به آنها کمک نمیکند دچار مشکل میشوند. ابتدا از نهاد خانواده شروع میشود و بعد معلمین، اساتید و مجموعه نهادها که در جامعه وجود دارند باید کمک کنند که این فرد بتواند یک تصویر خوب از خودش داشته باشد. دوره راهنمایی که ما داشتیم و مشاورههایی که ما انجام میدهیم برای همین است که فرد استعدادها و علایق و ناتوانمندیهای خود را بشناسد و بر اساس آن بتواند تصمیمگیری کند، رشته تحصیلی مناسبی انتخاب کند، شغل متناسب با ویژگیهای خود بپذیرد و الی آخر. وقتی اینها در زمان مناسب خود صورت نمیگیرد، فرد از پوسته نوجوانی و جوانی که بیرون میآید با واقعیات خیلی سنگین اجتماعی روبه رو میشود و دچار اضطراب میشود و نمیتواند خود را بشناسد. احساس سرگشتگی و بی هویتی میکند بعد به دنبال یک مأمنی میگردد که به او کمک کند تا این فرد بتواند خود را پیدا کند. این احساس نا امنی در ابعاد مختلف وجودیاش میرود. کارهای موقت، کارهایی که ثبات ندارند و مخصوصاً شرایط اجتماعی و اقتصادی میتواند در این قضیه افراد را به هم بریزد. یک مثال خیلی عینی روز بزنیم. یک شرکت خودروسازی، خودرو پیش فروش میکند. شما یک پس اندازی کردید و سرمایهگذاری میکنید که در یک زمان مناسبی خودرویی پیش خرید کنید. وقتی در زمان مناسب به شما داده نمیشود یا با قیمت مورد توافق، داده نمیشود نوعی بی اعتمادی به وجود میآید یعنی یک نوع سرگشتگی به وجود میآید. خب شما به یک نهاد اقتصادی اعتماد کردید و جلو رفتید، بعد میبیند که چیزی دستگیر شما نمیشود. این مسئله به مرور ارتباطات و انسجام اجتماعی را سست میکند.
آن چیزی که ما تحت عنوان سرمایه اجتماعی از آن نام میبریم، عنصر اصلی آن اعتماد است و بعد از دل سرمایه اجتماعی، سرمایه روانشناختی بیرون میآید. سرمایه روانشناختی که چهار مؤلفه امید، خوشبینی، تابآوری و خودکارآمدی دارد. وقتی که ارتباطات بین افراد، ارتباطات بین سازمانهای مختلف با افراد و ارتباطات بین حاکمیت با افراد مخدوش شد این سرمایه فرسوده میشود. یعنی افراد امیدشان را به آینده از دست میدهند و احساس خوشبینی را از دست میدهند. تابآوری در مقابل سختیها پایین میآید و برای خیلیها مشکل به وجود میآید. بسیاری از ما در طول زندگی زمین میخوریم و به اصطلاح عامیانه از اسب میافتیم، اما از اصل نمیافتیم. کسانی مثل پدر خانواده و افرادی که نمیتوانند با شغلی که دارند حداقل معیشت را برای خودشان تأمین کنند، در مقابل سیل حوادثی که کنترلی بر آن ندارند احساس عدم کفایت و ناتوانی میکنند. آن عامل مهم و روانی در زندگی آدمها کنترل است. فردی که خودشناسی دارد، خود را میشناسد، احساس امنیت میکند، امید و خوش بینی دارد، خب هر مشکلی که به وجود بیاید میگوید خدا بزرگ است و من با تکیه بر توانمندیهایم این را برطرف میکنم. اما وقتی که اوضاعی بر شما حاکم شد که احساس کردید بر وقایعی که پیرامون شما میگذرد کنترلی ندارید احساس نا امنی میکنید.
دیدارنیوز: اتفاقاً همین نکته مد نظر است. چون در صحبتهایی که میکنیم به همین جا ختم میشود. امروز کسی پس اندازی کرده برای خرید ماشین یا منزل یا مغازه تا برای جایی سرمایهگذاری کند و مبلغی را یا وام گرفته و قرض کرده، چند روز آینده که میخواهد قراردادی را منعقد کند، میبیند که ارزش مالی پولش یک سوم شد و احساس میکند که ناموفق است. ما در جامعه از این موارد کم نداریم. این مسئله آرامش ایشان و خانواده را به هم میریزد و خانواده و اطرافیان از آرامش خارج میشوند. تبعات این ناآرامی و نداشتن این آرامش در بعد اجتماعی از لحاظ روانشناسی چگونه تعبیر میشود؟
گنجی: افراد در این گونه مواقع بسیار ضربهپذیر میشوند. قدرت ریسکشان پایین میآید و از تلاششان کاسته میشود و بی انگیزه میشوند. مخصوصاً اگر چند بار این اتفاق رخ دهد دچار درماندگی آموخته شده میشوند. هر تلاشی برای بهبود وضعیت میکند بدتر میشود و هر سازمان و شرکتی که کار میکند ثبات لازمه را ندارد و درش بسته میشود و بیکار میشود. میخواهد برای خانه سرمایهگذاری کند. هر قدرکه پس انداز جلو میرود تورم، آن را پوشش میدهد و نمیتواند کاری کند. بعد از یک مدتی فرد دچار درماندگی آموخته میشود و به انواع و اقسام مسائل منفی روی میآورد و ممکن است دچار اعتیاد شود و حداقلش این است که دچار اضطراب و افسردگی میشود و از تلاشش برای بهبود شرایتطش کم میکند. این اصل قضیه است که احساس عدم کنترل میکند و مجموعهای از شرایط بر او تحمیل میشوند که کنترلی بر آن ندارد.
دیدارنیوز: شما مدرس هستید و در دانشگاههای مختلف تدریس میکنید. با دانشجویانتان چگونه در این زمینه برخورد میکنید یا دیدگاه دانشجویان به عنوان نسل جوانی که قرار است آینده این کشور و جامعه را بسازند جیست؟ در بعد بی ثباتی چه بحثهایی سر کلاس میکنید و به چه نتیجهای میرسید؟
گنجی: متأسفانه این بی انگیزگی در قشر دانشجویان ما با وجود جوان بودنشان وجود دارد. ما به عنوان معلم و کسی که رشتهاش روانشناسی است تلاش میکنیم که به آنها امید و روحیه دهیم. اولاً میگوییم که این شرایط گذرا است و این چنین نخواهد بود. دوماً این که با تلاش بیشتر خودتان و افزایش توانمندیهایتان و با دانشافزایی خودتان شما میتوانید بر مشکلات فائق شوید. مثالهایی در طول تاریخ میزنیم. ابوعلی سینا یکی از بزرگان ما در طب سنتی است. ابوعلی سینا در یک دوران خیلی بد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زندگی میکرده است. جنگهای طولانی و درگیری وجود داشته است. آن قدر شرایط دشوار بود که ابوعلی سینا هیچگاه ازدواج رسمی نکرد و نسل بشر از داشتن ژن خوب به معنای واقعی ابوعلی سینا محروم شد و نتوانست فرزندی داشته باشد که جانشین پدر باشد. اما همان آدم در آن شرایط میبینید که چند صد جلد کتاب مینویسد و عظیمترین آن قانون است. هیچگاه ناامید نمیشود و همیشه به دنبال کشفیات جدید میگردد. شما هیچ نابغه و هیچ هنرمند و هیچ آدم برجستهای در طول تاریخ نمیبینید که زندگیاش با آرامش قرین بوده باشد. یکی از مثالهایی که میزنیم این است. انسانها در سختیها است که جوهره خود را نشان میدهند، اما به شکل کاملاً طبیعی، چون دیدگاه این بچهها محدود است و چون امروز را میبینند این شرایط میتواند خیلی آنها را متلون کند. شایعات، زمانی میتواند خیلی خوب روی مردم اثر بگذارد که افراد در اضطراب و نا امیدی هستند و اطلاعات مناسبی ندارند و بی ثباتی وجود دارد. در یک جامعه مستحکم و افرادی که خیلی محکم و متوازن جلو میروند شایعات نمیتواند اثر بگذارد و آسیبهای روانی و اجتماعی نمیتواند به وجود بیاید. طبیعتاً این نسل توسط اساتیدی که خودشان باید گرم و زنده و با انگیزه باشند در خیلی از موارد موفقیتهای زیادی به دست میآورند اما به شکل کاملاً طبیعی باید بدانیم که اینها جوان هستند و اگر بستری برای رشد و پیشرفت پیدا نکنند با کوچکترین تلخی، روحیه جوان و آرام خود را به راحتی از دست میدهند.
دیدارنیوز: شما در بین صحبتهایتان اشاره کردید که نداشتن امنیت باعث میشود که از کارآمدی افراد کاسته شود. افراد، موفق نیستند و کم کم دچار افسردگی شده و به پزشک نیاز پیدا میکنند. چگونه میتوانیم در این زمینه گامهایی برداریم یا صحبتهای کنیم که راهکار باشد؟
گنجی: افرادی که احساس ناخودکارآمدی میکنند و به نوعی دچار درماندگی میشوند باید به انجام کارهایی که کوچک است تشویق کنیم تا موفقیتهای کوچک، این افراد را به سمت اهداف بلندتر و والاتر سوق دهد. یعنی کارهایی که در توان خودشان است انجام دهند. این روحیه در همان کودکی در بچهها است. در بزرگترها هم به همین شکل است و آدمها یک بار با یک شکست معمولاً نمیشکنند. اما به تربیت و ویژگیهای فرهنگی جامعه و دیدگاهشان و مجموعه اینها بستگی دارد که در مقابل فشارها چه چیزی یاد گرفته باشند. ما همیشه به یاد داریم که پدرها و مادرانمان که بعضاً کم سواد هم بودند میگفتند که خدا بزرگ است و یا مثلاً سلطان محمود غزنوی به عنوان یک سفاک که در دوران تاریخی مختلف، مادرها بچهها را از او میترساندند، باز هم همان مادرها میگفتند خدا از سلطان محمود بزرگتر است نگران نباش. راهکاری نمیدادند، اما همیشه روحیه توکل، صبر، رضا و تلاش را حفظ میکردند. ما باید یک سری راهکار جلوی راه افرادی که احساس بی انگیزگی و ناامنی و احساس درماندگی میکنند، بگذاریم که موفق شوند. در بحث تحصیلات و در بحث امورات زندگیشان به جای یک هدف خیلی بزرگ و سنگین کمک کنیم به مرور موفق شد. مثلاً خیلی خب شما میتوانید یک کیلو را از زمین بلند کنید خیلی عالی است، حالا دو کیلو را بلند کنید و کم کم پنج کیلو و بعد وزنههای بلندتر را بردارید. راهکار روانشناسی، موفقیتهای کوچک است اما زمینه آن حداقلها برای موفقیتها باید فراهم باشد که این فرد احساس کند که آن چنان هم ناتوان نیست و یک سری کارها است که نمیتواند انجام دهد، اما یک سری کارها است که نهایتاً میتواند انجام دهد.
ادامه دارد...