"دیدارنیوز" به انتشار تحلیل «رحیم محمدی» در باب نقد سیستمهای شناخت و متدلوژی کشف و طرح مساله اجتماعی میپردازد؛
اصلیترین مسئله، کشف و طرح «مسئله اجتماعی» است
کسانی که برای ما مساله طرح کرده اند چقد توانسته اند بر اساس یک درک و آگاهی عقلانی همه جانبه، یک مشکل را تشخیص دهند و به ما نشان دهند؟ آیا مشکل ما غرب زدگی است؟ آیا مشکل ما بازگشت به خویشتن است؟ شاید همه اینها بود و شاید هم نبود. آیا ما مسالهای به اسم مساله زن در جامعه ایران داشتهایم؟ آیا مسالهای به اسم مساله موسیقی در ایران داشتهایم؟ یا این که مساله سازی شده اند؟ جامعهای که در مساله خود عقلانی و خردمندانه و تاریخی و بی طرفانه و با فاصله ذهنی و عواطف احساسات خود نباشد، مسالهها و معضلات زیادی طرح میکند و به دنبال آن مسالهها راه میافتد. فرصتها و منابع و نیروی انسانی را به سمت آن میبرد. به همین خاطر من میخواهم طرح مساله از طرح مساله کنم.
دیدارنیوزـ رحیم محمدی استاد علوم اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه در نشست علمی-تخصصی با عنوان «معضلات و آسیبهای اجتماعی، چیستی آسیبهای اجتماعی و راهکارهای آن» که توسط بنیاد توسعه آفرینش برتر و با همت دفتر مطالعات و پژوهشهای اجتماعی و سایت خبری تحلیلی دیدارنیوز برگزار شد به سخنرانی پرداخت و موضوع بحث خود را به «نقد سیستمهای شناخت و متدلوژی کشف و طرح مساله اجتماعی» اختصاص داد.
وی موضوع اصلی بحث خود را سیستمهای شناخت و طرح مساله عنوان کرد و گفت: وقتی میخواهیم طرح مساله کنیم از کدام سیستم شناختی استفاده میکنیم؟ باید به سراغ این موضوع رفت که طرح مساله کردن از یک موضع و جایگاه معرفتی آغاز میشود و به عبارت دیگر، طرح مساله از موضع یک نظام دانایی به اندیشیدن و طرح مساله میپردازد.
این جامعه شناس رخ دادن طرح مساله را در دو فضا عنوان کرد و گفت: یک در دانشگاه و زمانیکه مقاله یا رسالهای نوشته میشود و دیگری در جامعه و عرصه عمومی است.
او به عنوان جلسه یعنی «معضلات و آسیبهای اجتماعی» اشاره کرد و ادامه داد: در زبان علم، معضل نداریم بلکه مساله وجود دارد. معضل آن چیزی است که در زبان متعارف استفاده میشود. در این زبان، معضل، مترادف سختی و مشکل و بیماری گرفته میشود، اما در زبان علم از مساله سخن گفته میشود. در واقع تفاوتهایی بین مساله و معضل و مشکل وجود دارد و باید در باب مساله صحبت کرده و مساله را به مساله تبدیل کرد.
او به این نکته اشاره کرد که وقتی از مساله پرسش میکنیم یک نوع شناخت درجه دو یا سه اتفاق میافتد. محمدی بر این باور است که وقتی به مثابه یک روانشناس، جامعه شناس یا مورخ و فیلسوف به جامعه و جهان نگاه میکنیم یک طرح مساله کردهایم.
رحیم محمدی در ادامه چند پرسش را مطرح کرده و آنها را چهار ستون بحث خود عنوان میکند که در دنباله آن مسالههایی از شیوههای طرح مساله کردن در ایران را توضیح میدهد. او درباره پرسشها گفت: «ابتدا میپرسیم مساله چیست؟ مساله چه تفاوتی با معضل و مشکل و بیماری و شرایط سخت دارد؟ مساله حقیقی چگونه از مساله فریبنده تشخیص داده میشود. ما دو سنخ مساله داریم. ۱- مساله حقیقی ۲- مساله فریبنده و غیر حقیقی. سؤال بعدی طرح مساله چیست؟ مشکلات طرح مساله در ایران معاصر و دانشگاه ایرانی چیست؟ طرح مساله در ایران چگونه و از کجا آغاز میشود؟ تا کنون در ایران طرح مساله یا مساله سازی از مجرای کدام سیستمهای شناختی اتفاق افتاده است؟ ویژگیها و زبان و مشکلات و امکانهای این سیستمهای شناختی در طرح مساله کردن چیست؟».
او مسالههای جامعه ایران را که توسط اندیشمندان مختلف طرح شده است را در دو دسته مشخص کرده است. یک دسته مسالههای کلان و تاریخی ایران معاصر و دیگری مسالههای متاخر و پسا انقلاب ایران. او برای مثال به دوره عباس میرزا و طرح مساله عقب ماندگی ایران نسبت به اروپا اشاره کرد. یا مثال دیگری که میزند تسلط گفتمان چپ و طرح مساله امپریالیسم جهانی است.
این جامعه شناس به مسائل بعد از انقلاب نیز اشاره کرد. مسالهای مانند پذیرش تغییرات توسط انقلاب یا ادامه بی کم و کاست اهداف انقلاب؟ یا بعدها اصلاحات از جمله مسائل مربوط به بعد از انقلاب است و یا مساله توسعه.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «به اولین پرسشی که مطرح کردم برمیگردم؛ مساله چیست؟ آیا کسانی که من فهرستی از آن برای شما خواندم مساله هستند یا معضل هستند یا مشکل اند؟ این موارد چه هستند و چه برخوردی میتوان با آنها انجام داد؟ چون در آغاز بحث گفتم که مساله با معضل تفاوت دارد. ما در سطوح دانشی و آگاهی مختلف، معمولاً از مشکلات جامعه حرف میزنیم. اولین سطحی که در مورد مشکلات جامعه از آن سخن میگوییم آگاهی متعارف است. مثلاً گرانی، نایابی، آلودگی، مشکلات فرزندان و یا اینکه دولت با نظام سیاسی مشکل پیدا میکند و در مهمانیها و در تاکسی و در قهوه خانهها همه در مورد این مشکلات حرف میزنیم. پس اولین سطح طرح مشکل یا معضل، آگاهی متعارف است. یعنی آگاهی که ما بر اساس آن زندگی روزمره خود را سامان میدهیم ومناسبات روزمره خود را تنظیم میکنیم».
او آگاهی متعارف را اولین آگاهی که به واسطه زبان از پیرامون خود یاد میگیریم عنوان میکند. اینکه چه چیزی خوب است یا چه چیزی بد است؟ چه بپوشیم؟ با چه کسی ارتباط داشته باشیم؟ این استاد دانشگاه به نقش زبان اشاره میکند که یک سیستم شناخت و آگاهی است و فقط یادگیری چند کلمه نیست. او در این باره میگوید: «هنگامی که ما یک زبانی را میآموزیم با آن، کلمات و واژگان و جهان بینی و نظام معنایی که در پشت کلمات و واژگان است در ذهن و جان و خاطره و دل ما ته نشین میشود؛ بنابراین دلیل این که چند زبان گونگی گاهی مشکل ایجاد میکند این است که سیستمهای شناختی و خوب و بدها با هم تعارض پیدا میکنند».
او اهمیت آگاهی متعارف را به این دلیل عنوان میکند که زندگی روزمره بر اساس این آگاهی که به واسطه زبان در خانواده یا محله و رسانه و ... آموخته میشود تنظیم میشود. محمدی در ادامه به دومین رویکرد یعنی رویکرد سیاسی و دولتها اشاره کرد. او بر اهمیت دولت در جامعه ما تاکید کرد و آن را رهبر جامعه و پیشاهنگ و پیشرو خواند. این استاد دانشگاه به زبان سیاسی مسلط اشاره کرد که زبان تلویزیون و سخنگوی سیاستمدار است و گفت: «زبان سیاسی زبان مهمی است. گاهی خیلی جاها با زبان متعارف مردم، خیلی مهم است. مثلاً گاهی گفته میشود که فرهنگ رسمی یک چیز است و فرهنگ مردمی چیز دیگری است. اما ما میگوییم که هر جامعه یک زبان سیاسی دارد و گاهی دایره زبان سیاسی فراخ و بزرگ است و گاهی دایره زبان سیاسی کوچک است. در جامعه ما دایره زبان سیاسی فراخ است. هنگامی که سیاست مدار در مورد جهان و عالم حرف میزند طرح مساله میکند. مثلاً میگوید کهای مردم توسعه ما به سمت راست نباشد بلکه به سمت چپ باشد. مردم فلان کشورها دوستان ما هستند و فلان کشورها دشمنان ما هستند. پس سیاست میخواهد مسیر و جهت توسعه را مشخص کند. دوستان و دشمنان و خوب و بدها را تعریف کند. از این رو زبان سیاست زبان مهمی است».
رحیم محمدی سومین زبان را زبان روزنامه نگاری عنوان میکند. منظور او از روزنامه نگاری، آن روزنامه نگاری مستقل از دولت و حرفهای و انتقادی سیاسی است. این جامعه شناس در این رابطه نیز گفت: «آنها هم به گونهای در جامعه و شهر چیزهایی را به عنوان مساله و معضل و مشکل طرح میکنند که نه در آگاهی متعارف خیلی جای دارد و نه در سیاست. مثلاً من یادم هست که در یکی از شهرهای اطراف تهران کسانی سگهای ولگرد را اذیت کرده بودند. روزنامه نگاران این موضوع را به مساله جامعه تبدیل کرده بودند. در آگاهی متعارف و در زبان سیاست این موضوع مساله نبود، در زبان رسانه، به مساله و مشکل تبدیل شد».
این استاد دانشگاه، چهارمین سیستم شناختی یا رویکرد یا سیستم آگاهی که به طرح مساله میپردازد را روشنفکری عنوان میکند. او به این نکته تاکید میکند که روشنفکری، متفاوت از دانشگاه و ژورنالیسم و زبان متعارف است. روشنفکر و سیستم نخبگان یک جامعه طرح موضوع و مساله میکند. به نقد و انتقاد و سنجش میپردزاد. هر چند که امروز دیگر عصر روشنفکری نیست و گویا عصر روشنفکری به پایان آمده است. کلمه روشنفکر و منورالفکر دو واژه مهم هستند.
او درباره روشنفکری در ایران گفت: «روشنفکری در ایران چه قبل انقلاب مشروطه و چه در فاصله دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی مهم بوده است. اما بعد از انقلاب اسلامی در ایران و در جهان گویا بساط روشنفکری به افول رفت. شما امروز کسانی مثل شریعتی را ندارید که آتش کلامش به دلها آتش بزند. من موافق یا مخالف این کار نیستم، اما میخواهم بگویم که گویا زمانه شنیده شدن روشنفکران به پایان آمده و دیگر کسی گوشش بدهکار روشنفکری نیست، به همین خاطر تنفع و تکثر فراوان شده است».
محمدی آخرین سیستم آگاهی که طرح مساله میکند را زبان علم و زبان دانشگاه میداند. او در این باره گفت: «الان مساله چیست؟ اگر به واسطه آن چهار زبان یعنی زبان متعارف، زبان سیاست، زبان ژورنالیسم و زبان روشنفکری معضلی طرح شد، نامش معضل و مشکل است. اما هنگامی که دانشگاهی به واسطه تفکر نظری چیزی را مشکل طرح کرد، آن چیز مساله است. پس طرح مساله یک فعالیت عقلانی و نظری و دانشگاهی است. اما طرح معضل و بیان کردن مشکلات و معضلات و سختیها مربوط به چهار زبان اول است. تا کنون در جامعه ما بلندترین صدا مربوط به چهار مورد اول بود».
این جامعه شناس به این نکته اشاره میکند که تا امروز، توان آن چهار زبان بیشتر از زبان علم و دانشگاه بوده و باعث شده که ما با معضلات روبرو باشیم و به مرحله طرح مساله کمتر برسیم.
محمدی در این باره گفت: «کسانی که برای ما مساله طرح کرده اند چقد توانسته اند بر اساس یک درک و آگاهی عقلانی همه جانبه، یک مشکل را تشخیص دهند و به ما نشان دهند؟ آیا مشکل ما غرب زدگی است؟ آیا مشکل ما بازگشت به خویشتن است؟ شاید همه اینها بود و شاید هم نبود. آیا ما مسالهای به اسم مساله زن در جامعه ایران داشتهایم؟ آیا مسالهای به اسم مساله موسیقی در ایران داشتهایم؟ یا این که مساله سازی شده اند؟ جامعهای که در مساله خود عقلانی و خردمندانه و تاریخی و بی طرفانه و با فاصله ذهنی و عواطف احساسات خود نباشد، مسالهها و معضلات زیادی طرح میکند و به دنبال آن مسالهها راه میافتد. فرصتها و منابع و نیروی انسانی را به سمت آن میبرد. به همین خاطر من میخواهم طرح مساله از طرح مساله کنم و طرح پرسش از طرح پرسش کنم. پرسشهایی که تا کنون طرح کردهایم و مسالههایی که تا کنون طرح کردهایم و منابع انسانی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را پشت سر آنها راه انداختهایم چه میزان مساله و یا معضل و یا مشکل بوده اند؟ نمیدانم، بیاندیشیم».