"تختی"، یک فیلم بیوگرافی/ورزشی است. سرگذشتی نسبتا کلی از آنچه تختی از کودکی تا لحظه مرگ تجربه کرده و اغلب به سختیها و مصائب وی می پردازد. "تختی" در اجرا فوق العاده است و طبق تمام استانداردهای جهانی، با یک فیلمبرداری فوق العاده و کارگردانی بی نقص توکلی همراه است. اما در پرداخت و بازی (مخصوصا بازی کاراکتر تختی) ایرادهایی به چشم می خورد که در اوج لذت از فرم اثر، کمی ذوق مخاطب را کور می کند.
دیدارنیوزـ ایمان رضایی: بهرام توکلی پا به عرصه جدیدی از سبک فیلمسازی گذاشته و دوره دوم کاری خود را با پروداکشنهای عظیم و دست گذاشتن روی موضوعات و موارد حساس و همچنین ملی گرایی در سینما آغاز کرده است. فیلمساز معناگرایی که زمانی "اینجا بدون من" و "آسمان زرد کم عمق" می ساخت، بعد از ساخت "من دیگو مارادونا هستم" به عنوان یک فیلم کالتِ غیرمعمول در سینمای ایران، سراغ "تنگه ابوقریب" و "تختی" به عنوان آثاری با پروسه تولید عظیم و هزینههای آنچنانی می رود و فیلمنامههایی که مضامین ملی/تاریخی دارند را برمی گزیند.
"تختی"، یک فیلم بیوگرافی/ورزشی است. سرگذشتی نسبتا کلی از آنچه تختی از کودکی تا لحظه مرگ تجربه کرده و اغلب به سختیها و مصائب وی می پردازد. همچنین سکانسهایی بازسازی شده از مسابقات تختی روی تُشک نیز دارد که همین صحنه ها و سکانس ها است که فیلم را از یک بیوگرافی خالص بیرون می کشد و کمی چاشنی ژانر ورزشی به آن می افزاید.
"تختی" در اجرا فوق العاده است و طبق تمام استانداردهای جهانی، با یک فیلمبرداری فوق العاده و کارگردانی بی نقص توکلی همراه است. اما در پرداخت و بازی (مخصوصا بازی کاراکتر تختی) ایرادهایی به چشم می خورد که در اوج لذت از فرم اثر، کمی ذوق مخاطب را کور می کند. اینکه غلامرضا تختی شخصیتی به شدت پهلوانانه، دلسوز و بخشنده داشت برکسی پنهان نیست و خوشرویی او، مسئلهای است که در طی تمام این سالها به یکی از باورهای ثابت ایرانیان تبدیل شده است، اما کارگردان در فیلم از نابازیگر خود یک لبخند دائمی روی صورت خواسته که این، هم چهره و هم شخصیت تختی را با پرداختی نه چندان دلچسب همراه کرده است. فاصله بین قهرمان محبوب بودن با یک شخص دیوانه که آدم گاهی برایش دلسوزی می کند، در این فیلم رعایت نشده و تختی گاهی به جای حضور به عنوان یک قهرمان ملی، شبیه به یک آدم کودن که چیزی نمی فهمد شده است. دائم می خندد، به همه در خیابان پول می دهد، معشوقه اش را حتی نگاه نمی کند و دست رد به تمام موقعیتهای موفقیت آمیز می زند و دیالوگهای شعاری سر می دهد. البته که بحث بر سر خاکستری نشان دادن شخصیت تختی نیست و قابل درک است که در این سبک فیلمسازی و پرداختن به بیوگرافی یک قهرمان ملی، قهرمان پروری حرف نخست را می زند، اما اینکه نابازیگر نقش اول، تفاوت بین لبخند قهرمانانه و لبخند احمقانه را نمی داند، یک مشکل فنیِ بازیگری محسوب می شود.
اما از طرف دیگر، بازی دلنشین مجتبی پیرزاده در نقش یکی از رفقای تختی، به همراه بازی درست بانیپال شومون که یک تحول شخصیتی از پروتاگونیست بودن به سمت آنتاگونیست شدن دارد، بسیار عالی از آب در آمده و اصلا همین بازیهای خوب، مسبب آن شده تا شمایل خود تختی در بین اطرافیانش کمی غیرجدی گرفته شود و به اصطلاح قهرمان قصه، در لانگ شات باقی بماند. یعنی هرچند که محوریت فیلم روی غلامرضا تختی است، اما عدم برخوداری از بازی خوب و همچنین صداگذاریِ نه چندان حرفهای روی این شخصیت (استفاده از صدایی بم به جای صدای بازیگر) شمایل قهرمانانه و با اهمیت تختی را از مخاطب می گیرد و شخصیتی عادی می سازد که این عادی بودن، قهرمان بودن را حاصل نمی شود.
البته که تمام این مسائل چیزی از ارزش فرمالیستی اثر که نشان از پختگی کارگردانی توکلی و زبردستی خضوعی ابیانه در مدیریت فیلمبرداری دارد، کم نمی کند. بعضا نماها و سکانسهایی در فیلم هست که مخاطب را به وجد می آورد. نماهای دقیق و شارپی که کادری درست دارند و یا پلانهایی که روی دست با مدت زمانی طولانی گرفته شده اند. ترکیب کارگردانی توکلی و فیلمبرداری ابیانه، دوباره اثری دیدنی را به ارمغان آورده که دیدنش، شما را به روند صعودی سینمای ایران امیدوار می کند.