
حمیدرضا جلاییپور، تحلیلگر و فعال سیاسی اصلاح طلب میگوید که اعتراضات پاییز ۱۴۰۱، یک جنبش احترام به سبک زندگی بود که خود را در پوشش غیر اجباری نشان میداد. او همچنین معتقد است که در صورت توافق ایران و آمریکا، وضعیت کمی تغییر خواهد کرد.
دیدارنیوز: حمیدرضا جلاییپور، تحلیلگر و فعال سیاسی اصلاح طلب معتقد است که توافق ایران با آمریکا، وضعیت را تغییر میدهد.
در ادامه بخشهایی از گفتگوی جلاییپور با خبرآنلاین را میخوانید.
* آیا پزشکیان آخرین امید اصلاح طلبان هستند؟
به این واژه «آخرین» امید و آخرین فلان اصلا اعتقادی ندارم. برداشتم این است که جامعه سیاسی ایران خیلی پویا است. به راحتی نمیشود آن را شناخت درموردش قطعی حرف زد. این که میگویید آخرین امید، نمیدانیم آخرین از کجا آمده است. همین توافق با آمریکا اگر پیش برود، وضعیت کمی تغییر میکند. اگر پیش نرود، وضعیت دیگری پیش میآید؛ لذا راحت نمیشود از آخرین امید صحبت کرد.
ثانیا ما وسایلی که برای شناخت پدیدهها داریم که یکیاش همین علوم اجتماعی است. در علوم اجتماعی هم چنین ادعایی وجود ندارد که با جامعه شناسی بتوانیم آینده را قطعی پیش بینی کنیم. راجع به آینده میتوانیم حدسهایی بزنیم. میتوان بحث کرد که کدام وضعیتها وقوعش بیشتر محتمل است.
اعتراضات پاییز ۱۴۰۱، یک جنبش احترام به سبک زندگی بود که خود را در پوشش غیر اجباری نشان میداد
* با این نکتهای که گفتید، میتوان گفت که سال ۹۶ گفتند اصلاح طلب اصولگرا دیگر تمام است ماجرا، آن جا بحث اصلاح طلب اصول گرا بود ولی در بحث ۱۴۰۱ بحث عبور از جمهوری بود. دو بحث کاملا متفاوت است. آیا روزی فکر میکردید مردم ناراضی از اصلاح طلبی باشند و ضمن این که وقتی بحث عبور از آن مطرح شد باید چه کاری میکردند؟
باید ببینیم چه ارزیابی از خیزش اعتراضی صد روزه پاییز ۱۴۰۱ داریم. ارزیابی من این است که باید آن را به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول خیزش اعتراضی ۱۴۰۱، فراگیر شدن جنبشهایی بود که در این کشور بود و یکی از آنها جنبش زنان بود. از دو دهه قبل شروع شده بود. همچنین جنبش جوانان و دانشجویان بود. اگر شما شعارها و اعتراضات را مورد توجه قرار دهید، هدف این بود که ما داریم زندگی خود را میکنیم و شما سبک خود را به ما تحمیل نکنید. بعدا به درستی گفته شد که یک جنبش احترام به سبک زندگی بود که خود را در پوشش غیر اجباری نشان میداد. تا یک ماه و نیم این بود. ولی در ادامه اش خصوصا نیروهای سرنگونی طلب در خارج کشور در رسانههاشان گفتند حالا که این اعتراضات شده است بیایید با یک انقلاب کار را تمام کنیم؛ لذا دور دوم این خیزش، روی این موضوع رفت که همانطور که خودشان گفتند، ایران در آستانه انقلاب است. در حالی که حرف دقیقی نبود.
خب وقتی شرایط را انقلابی خواستند، به رغم تبلیغات کسانی که در رسانههای پر قدرت تبلیغ انقلاب میکردند، جوانان دهه هشتادی وقتی مقداری اوضاع نا امن شد، صحنه اعتراضات را ترک کردند. در واقع شرایط پیشا انقلابی نبود. چون معمولا در موقعیتهایی انقلاب میشود که دولت پوشالی باشد. دولت در ایران با کسری مشروعیت روبهرو است، ناکارامدی دارد، حجیم است ولی پوشالی نیست. اصلا با دولت در پیش از انقلاب ۵۷ متفاوت است. در دولت پهلوی در سال ۵۷ همه رفته بودند و شاه مانده بود و سگش. عجیب بود که عدهای از جامعه شناسان در خارج از همان موقع در ماهوارهها جوانان را دعوت میکردند تا انقلاب کنند و خود را به سینه حکومت بزنند.
در اعتراضات ۱۴۰۱ جوانان نمیخواستند کشته شوند
اگر دقت کرده باشید، وقتی ماهوارهها فراخوان میدادند، کانونهای شورشی را خطاب قرار میدادند. دوست داشتند که کشور به هم بریزد. مهمترین هدف اسرائیل، ایجاد آشوب سراسری در ایران بوده و هست. ولی این کارشان نمیگرفت. حتما شنیدهاید که سال ۵۶-۵۷ رژیم پهلوی در قم تعدادی از مردم را کشت. بعد یزد و کرمان و تبریز چهلم گرفت، جمعیت فزاینده شد. چون حکومت، پوشالی بود.
نکته دوم این که انقلاب ها، فرد جان باخته میخواهد. باید فرد انقلابی آماده باشد تا از جان خود بگذرد. در اعتراضاتی که در ١۴٠١ شاهدش بودیم، همین جوانانی که اعتراض میکردند در عین حال میخواستند زندگی کنند. نمیخواستند کشته شوند؛ لذا این کنشگران با کنشگران دهه پنجاه تفاوت میکنند. در دهه پنجاه فرد میگفت در میدان ۱۷ شهریور میروم. یا شهید میشوم و یا پیروز میشوم؛ لذا چنین ویژگی در اعتراضات مهسا نبود.
یا ویژگی دیگر این بود که همانطور که میدانید انقلابهای حرکتهای خطیری است؛ لذا رهبری آن مهم است. کسی که میخواهد انقلاب کند با کدام رهبری؟ با کسی که گل میزند که نمیشود رهبری ایجاد کرد؛ لذا در جنبش مهسا شرایط انقلابی نبود. حرکت اعتراضی مهسا، همان جنبش زنان و جنبش جوانان و دانشجویان، عمدتا تمرکزش بر سبک زندگی بود و تا حدودی هم موفق شدند. اگرچه هنوز عدم تحمیل پوشش تبدیل به قانون نشده است.
البته اینهایی که در خارج از کشور بودند گفتند این انقلاب بعدا میآید و این حرکتها که میشود، صفحاتی از یک انقلاب در آینده است. البته به نظر من حکومت باید خیلی توجه داشته باشد که با چه جامعهای طرف است و با مطالبات این جامعه شوخی نکند.
انتخابات در ایران مقداری مهندسی میشود ولی...
* در انتخابات ۱۴۰۳ شاهد قهر ۶۰ درصد مردم در دور اول و۵۰ درصد در دور دوم بودیم. اصلاح طلبها همیشه روی آرای خاکستری حسابی داشتند که بنا بر برخی تحلیلها از انتخابات ۹۶ به بعد دیگر آرای خاکستری را هم از دست دادند. جریان اصلاح طلبی بعد از دولت خاتمی پایگاه خود را میان اقشار متوسط مردم تعریف میکرد. آیا میشود گفت که اصلاح طلبان بدنه رای خود را به این دلیل از دست دادهاند که با بدنه سرخوردهای روبهرو بودند؟
چند پاسخ میشود داد. اول این که هر نیروی سیاسی که دو دوره پیروز میشود، حتی اگر اصلاح طلب هم باشد، در دور سوم ممکن است پیروز نشود. این را از رفتار انتخاباتی در منطق جاهایی تشخیص میدهیم که آن جا نظام انتخاباتی دارند. در دوره اصلاحات، اصلاح طلبان دو دوره برنده شدند. طبیعی است که برای بار سوم پیروز نشوند. آقای احمدی نژاد دو دوره آمد و بعد از او آقای روحانی رای آورد. این چرخش وجود دارد. یک عده در خارج از کشور به طور کلی نظامهای انتخاباتی ایران را مسخره میکنند و آن را جدی نمیگیرند.
در حالی که وقتی انتخابات در ایران صورت میگیرد، مقداری مهندسی میشود و مقداری هم در بر گیرنده نیست و شامل همه کاندیداها و شهروندان نمیشود. از این نظر انتقاد وارد است ولی بالاخره انتخابات انجام میشود.
جالب است که در انتخابات ۱۴۰۳، بالاخره همان ۵۰ درصدی که شرکت کردند به نیرویی رای دادند که به اصلاح طلبها نزدیکتر است. باید بپذیریم که در جمهوری اسلامی هر چهار سال انتخابات برگزار میشود. این انتخابات مشکل دارد ولی میلیونها نفر در آن شرکت میکنند و یک اصلاح طلب برای تغییر اوضاع باید انتخابات را جدی بگیرد که تا به حال هم جدی گرفتهاند.