تیتر امروز

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم

سردار علایی: نابودی اسرائیل حتمی است، چون امام (ره) فرمودند

سردار حسین علایی در مراسم چهل و چهارمین سالگرد شهادت محمد منتظرالقائم ضمن بیان روایت خود از عملیات آمریکایی طبس و نحوه به شهادت رسیدن منتظرالقائم، در دفاع از عملیات ایران علیه اسرائیل گفت: اسرائیل...
افاضات اضافه

به محمود در طیاره بد نمی‌گذرد

در هفته‌ای که گذشت علاوه بر رئیس جمهور مستقر، یکی از رئیس جمهورهای پیشین هم سوژه رسانه‌ها بود و چنین موضوعاتی از زیر نگاه تیزبین عوام‌الملک به سادگی رد نمی‌شود.

کد خبر: ۱۵۶۷۶۴
۱۴:۲۶ - ۱۴ مهر ۱۴۰۲

به محمود در طیاره بد نمی‌گذرد

 

دیدارنیوز ـ عوام‌الملک:

جمعه ۷ مهر ۱۴۰۲

دستور جدید دکتر ابراهیم را خواندم. امر کرده که سند کاهش فقر تهیه شود. البته از وقتی عصر ابراهیم شروع شده چیزی به نام فقر در کشور نداریم. ولی بالاخره دکتر ابراهیم چون دکتر است تفکر سیستمی دارد و برای همه دستوراتش سند و دستورالعمل تدوین می‌کند تا آیندگان بدانند با اینکه در عصر ابراهیم هیچ مشکلی جز کمی بی‌حجابی در عده معدودی از نسوان وجود نداشت اما همه کارهای مملکت روی حساب و کتاب و سند بود. وگرنه کل فقر با یک دستور ابراهیم کم می‌شود. کافی‌ست دکتر ابراهیم بگوید: ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه توست. ای فقر! کاهش بیاب. و به این ترتیب فقر کاهش می‌یابد.

 

شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲

محمداسماعیل، خواص‌المله تهران گفت در حوادث پارسال این طرف که نیرو و اسلحه داشت برای اینکه این‌ها آسیب نبینند اجازه‌ی تیراندازی پیدا نکرد و به همین خاطر شما کشته‌ای از آن طرف نمی‌بینید. منظورش را نفهمیدم. مگر پارسال حادثه‌ای داشتیم؟ اصلا ما برای چه باید کشته ببینیم؟ مگر اتفاقی افتاده است؟ تا جایی که ما عوام می‌دانیم از وقتی عصر ابراهیم شروع شده، شهر در امن و امان است و ما راحت می‌خوابیم.

فیلمی از جلسه پرویز و دکتر ابراهیم و عده دیگری از خواص درباره یک کارخانه تولید پارچه چادر مشکی در شهرکرد دیدم. خیلی سازنده و خوب بود. البته درباره اعداد و ارقام کمی اختلاف نظر وجود داشت. پرویز فکر می‌کرد ظرفیت اسمی کارخانه ۱۰هزار متر مربع است و قرار شده ۶هزار متر مربع به آن اضافه شود. ولی یکی از خواص گفت قرار است ظرفیت کارخانه به ۱۶ میلیون متر مربع برسد و یک کارخانه دیگر هم با ظرفیت ۱۰میلیون متر مربع ساخته شود. دکتر ابراهیم هم گفت نیاز کشور به پارچه چادری ۱۰۰میلیون متر مربع است که باید برای تولیدش برنامه‌ریزی شود. امیدوار‌کننده است. اگر همین بحث‌ها ادامه پیدا کند نیازمان در همه زمینه‌ها مرتفع‌ می‌شود.

روزنامه بودجه‌بگیر نوشت که دوباره زنگ خطر زمستان سخت در اروپا به صدا درآمده است. پارسال هم زنگ‌ها در اروپا به صدا درمی‌آمدند و باعث می‌شدند دندان‌های ما به هم بخورد. باید دور کشور را دیوارهایی با عایق صوتی بکشند تا صدای زنگ خطر اروپایی‌ها ما را نلرزاند. ضمنا امسال احتمالا برای تامین انرژی مجبور هستند پشت مرزهای ما جمع شوند و التماس کنند. این دیوارها باعث می‌شود صدای التماسشان را نشنویم و دلمان نسوزد تا آن‌ها حساب کار دستشان بیاید.

 

یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲

بهرام، خواص‌الدوله امور صحه اعلام کرد که تلفن همراه را یک ایرانی اختراع کرده و متوسط هوش ایرانی‌ها از متوسط جهانی بالاتر است. بدیهیات را گفته. مارتین کوپر که مخترع تلفن همراه است فرزند یکی از کاسبان بازار مسگرهای یکی از شهرهای ایران بوده که برای ادامه تحصیل به غرب می‌رود و چون می‌خواسته گرفتار توطئه و ترور غربی‌ها نشود فامیلش را از مسگر به کوپر تغییر می‌دهد. اسم کوچکش هم مازیار بوده ولی به مارتین تبدیل کرده تا غربی‌ها راحت‌تر صدایش کنند. بالا بودن هوش ما از متوسط جهانی هم که قطعی و مشخص است. غربی‌ها اخیرا سعی کرده‌اند برای تشویش اذهان عمومی عددسازی کنند و بگویند ما از نظر ضریب هوشی در رده ۱۱۹ جهان هستیم که‌ قطعا اینطور نیست. مثل آمارهای دیگرشان برای سیاه‌نمایی‌ست. ما خیلی باهوش و خوبیم و بقیه جهان، خنگ و خرفت‌اند.

صحبت‌های عباس، خواص‌الدوله امور صنعت و معدن و تجارت را شنیدم. ظاهرا اینطور که خودش می‌گوید شغل اصلی‌اش این است که خواص‌الدوله امور التماس باشد. البته این التماس‌ها چون به خاطر پیگیری کار عوام است معادل صدها سال عبادت است. دکتر ابراهیم امروز هم یک دستور جدید داد و گفت مشکلات مالی تولیدکنندگان باید رفع بشود. قطعا می‌شود. همه منتظر دستور دکتر ابراهیم بودند. آخر شب شنیدم جیمی، رییس سابق خواص‌الدوله آمریکا امروز ۹۹ساله شد. یک سال دیگر تلاش کند می‌شود برایش جشن دندان شیری گرفت. خواص ما خیلی از جیمی جوان‌ترند. مثلا احمد آقا باید حداقل سه چهار سال تلاش کند تا به جیمی امروز برسد. اما عیبی ندارد. مهم این است که جیمی دیر یا زود می‌رود اما احمد آقا و بقیه خواص ما هستند. 

 

دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲

صبح، فیلم صادق از استادان اصولی دانشگاه تهران را دیدم. در حال برگزاری کارگاه عملی دروس نظری خودش درباره علوم سیاسی بود. این نوع تدریس عملی‌ تئوری‌های سیاسی تاکنون در جهان سابقه نداشته است و قطعا از دستاوردهای عصر ابراهیم است. صادق و دوستانش از دانشجویان خواسته بودند نظراتشان را آزادانه درباره برخی مسائل بنویسند و روی تابلو نصب کنند تا آن‌ها بتوانند نحوه برخورد با نظرات آزاد در جوامع عصر ابراهیمی را به ایشان نشان بدهند. موفق هم بودند. طی یک عملیات پیچیده تابلوها و محیط دانشکده را از لوث وجود نظرات آزاد دانشجویان پاک کردند و رفتند.

فیلمی از مصاحبه علی آقا که از فوتبالیست‌های قدیمی و سرشناس است را در تلویزیون بودجه‌بگیر دیدم. اسم فوتبالیست‌های بزرگ کشور را می‌آورد. البته قبل از اینکه شروع به نام بردن از فوتبالیست‌ها بکند یاد و خاطره آقای دایی خودش را گرامی داشته بود که طبیعتا چون تلویزیون بودجه‌بگیر متعلق به همه عوام است و جای طرح مسائل خانوادگی علی آقا نیست این بخش را حذف کردند. کار درستی هم بود. قرار نیست جایی که اسم کریستیانو پرتغالی برده می‌شود در مورد دایی علی آقا هم صحبت شود.

عصر خبرهایی از اصفهان درباره مسابقه فوتبال تیم سپاهان با الاتحاد عربستان شنیده می‌شد. اول که فیلم صحبت‌های یکی از نظمیه‌ها با نسوان را پشت در ورزشگاه دیدم. متاسفانه نسوان مذکور فکر کرده بودند چون مسابقه با یک تیم خارجی‌ست چیزی تغییر کرده و می‌توانند به ورزشگاه بروند. نظمیه مذکور هم ذهنشان را روشن کرد که چون ممکن است کنفدراسیون فوتبال آسیا که تحت نفوذ غربی‌ها و صهیونیست‌هاست بهانه‌گیری کند قرار شده کلا دویست نفر از نسوان به شکل گزینشی وارد ورزشگاه شوند که احتمالا در آن لحظات وارد هم شده بودند. بعد خبر آمد که با اینکه نسوان گزینشی وارد ورزشگاه شده‌اند تیم کشور دوست و برادر، عربستان به زمین نیامده و اسیر یک سری حاشیه‌ها شده‌اند. بعد از مدتی هم از ورزشگاه رفتند و مسابقه را انجام ندادند. خاک بر سر ترسو و بی‌لیاقتشان. یک مدت به رویشان خندیدیم و پررو شدند. حیف از آن قالیچه ابریشم و پسته‌های خوشمزه‌ای که چند روز قبل به آن یکی تیمشان و آن کریستین پرتغالی لوس با آن ظاهر ناهنجار و مغایر لایحه حجاب و عفافش دادیم. شاید لازم باشد واقعا دوباره طوری با ایشان رفتار کنیم که فکر نکنند ما خیلی به رابطه با ایشان نیاز داریم. فردا هم قرار است یک تیم دیگرشان با نساجی بازی کند. اتفاقا چمن ورزشگاه آزادی را با استفاده از الگوی لحاف‌های چهل‌تکه قدیمی دوخته‌اند و آماده پذیرایی مناسب از بازی‌ست. اما حالا که امشب در اصفهان اینطور شده لازم است بازیکن معروفشان که نیمار از برزیل است را به خاطر خالکوبی‌های نامتعارفش به نظمیه امور اخلاقی منتقل کنند و ضمن پاک کردن خالکوبی‌هایش، مبلغ جریمه تعیین شده توسط محمدباقر و خواص‌المله‌اش را به صورت نقدی از وی و تیمش بگیرند. تصاویری از مصاحبه مطبوعاتی مربی تیم نساجی را هم دیدم. وسط مصاحبه برق رفت. عیبی ندارد. در عوض امنیت داریم.

 

سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲

امروز تعطیل بود. حرف‌های انسیه، معاون دکتر ابراهیم در امور نسوان را خواندم. گفته بود الان خانواده‌ها به یک یا دو اولاد بسنده کرده‌اند و باید این سطح به ۵ تا ۶ اولاد برسد. صحبت‌هایش را به عوام‌النسا نشان دادم و گفتم ما هنوز به مرحله بسنده هم نرسیده‌ایم و بیا لااقل در این روز تعطیل برای رسیدن به آن مرحله همفکری و برنامه‌ریزی کنیم. کمی اوقات تلخی شد. بقیه روز را تا تاریک شدن هوا در پارک و خیابان‌ قدم می‌زدم و به حرف‌های انسیه و کارهای خودم فکر می‌کردم. شب به خانه برگشتم و یک گوشه نشستم و صحبت‌های حسین، خواص‌الدوله امور خارجه درباره رابطه خودمان با عربستان را خواندم. فهمیدم که تیم الاتحاد عربستان خیلی هم کار بدی نکرده و عربستان همان کشور دوست و برادر این چند ماه است. احتمالا دیشب هم منظوری نداشته‌اند و برایشان کاری پیش آمده که مجبور شده‌اند قبل از شروع مسابقه از ورزشگاه و اصفهان و ایران بروند. حیف شد. دوست داشتیم آنقدر بمانند که آب را در زاینده‌رود ببینند و باورشان شود که این بزرگراه خاکی که از وسط شهر رد می‌شود یک زمانی رودخانه بوده است.

 

چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲

صبح را با تماشای تصاویری از حیاط پشتی محل کار خواص‌الدوله‌های نفتی کشور شروع کردم. واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. اول فکر کردم جایی عوام اعتراض کرده‌اند و این خواص همیشه در صحنه در حال آماده شدن برای اردوکشی خیابانی هستند. بعد یادم آمد که اصلا عوام به چیزی اعتراض ندارند و تازه اگر هم داشته باشند خواص ما همیشه گوششان برای شنیدن باز است. در نتیجه عملا هیچ وقت هیچ جا اعتراضی وجود ندارد. اگر هم باشد اسمش اعتراض نیست. اغتشاش است. این خواص هم با تهیه این فیلم هدفشان این بود که غربی‌ها و مخصوصا آمریکایی‌ها بدانند که اگر بخواهند سر مسائل جزئی و بی‌اهمیتی مثل همکاری ما با کشورهای دوست و برادرمان، کویت و عربستان درباره بذل و بخششی که ما از محل میدان نفتی مشترک آرش به ایشان انجام داده‌ایم و یا همکاری خوبی که با کشور عزیز همسایه، قطر داریم که بتواند از میدان گازی مشترکش با ما، سهم ما را هم بردارد، شیطنتی کنند با قاطعیت لازم با ایشان برخورد خواهیم کرد و درباره منافع ملی کشورهای همسایه با هیچ احدی شوخی نداریم. آهنگ روی فیلم را هم خیلی دوست داشتم. به زبان عربی فصیح اجرا شده بود تا پیام دوستی ما را به آن کشورها منتقل کند. خبر تشکیل یک سازمان ملی برای سنجش نظام آموزش کشور به دستور دکتر ابراهیم را شنیدم. خبر خیلی مهمی است.‌ قبلا یک سازمان برای سنجش آموزش زیر نظر خواص‌الدوله‌های امور علوم و تحقیقات وجود داشت که با این فرمان دکتر ابراهیم دیگر وجود ندارد. از این به بعد سنجش نظام آموزش کشور زیر نظر مستقیم خود دکتر ابراهیم انجام می‌شود. کاری درست و اصولی‌ست. بالاخره ایشان دکتر است و به این نوع مسائل تسلط دارد.

 

پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲

از اول صبح در حال مطالعه درباره آثار صبحانه نخوردن دانش‌آموزان اناث در زمان متروسواری بودم که خبردار شدم محمود، معجزه هزاره و مدیر بزرگ جهانی، برای پیگیری مسائل مربوط به منابع آب جهان قصد دارد به گواتمالا سفر کند اما در فرودگاه عده‌ای گذرنامه‌اش را گرفته‌اند و گفته‌اند چون گواتمالا ناامن است نمی‌گذارند این افتخار ملی از کشور خارج شود. به نظرم کار خوبی‌ست. اگر قرار باشد امنیت این گروه از خواص خاص ما به خطر بیفتد نباید اجازه بدهیم جایی بروند. بالاخره بابت داشتن اینجور خواصی کلی هزینه داده‌ایم. مفت به دستشان نیاورده‌ایم‌. تصاویری هم از فرودگاه به دستم رسید. عده‌ای از عوام طوری دور محمود جمع شده بودند و با او عکس یادگاری می‌گرفتند که انگار محمود قرار است برود که دیگر برنگردد. جای نگرانی نیست. محمود از خواص است‌. مثل عوام نیست که برود و برنگردد. تا آخر شب دست و دلم به کار دیگری نرفت. هم نگران خودمان به عنوان عوام بودم و هم داشتم فکر می‌کردم اگر محمود برود چه باید کرد و اگر نرود چه کار کنیم. شرایط سختی بود. وقتی خواص اینقدر خاص باشند که نتوانی در چارچوب مرزهای کشور خودت محدودشان کنی همین مشکلات پیش می‌آید و ما تنها کشور جهان هستیم که این مشکلات و نگرانی‌ها را داریم. آخر شب فهمیدم که گذرنامه‌اش را به او داده‌اند و از او قول گرفته‌اند مراقب خودش و سلامتی‌اش باشد و زود برگردد. محمود هم قاعدتا همین قول‌ها را داده است. فکر کنم گواتمالا به ونزوئلا نزدیک باشد. کاشکی محمود علیرغم این همه نگرانی که در مورد سلامتی‌اش داریم سری هم به والده هوگو بزند. بالاخره بعد از فوت هوگو، تمام امیدش در این جهان به محمود است. عکس‌های محمود را داخل طیاره دیدم. خوشبختانه معلوم بود که جایش راحت است و احتمالا تا مقصد به او بد نگذرد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی
شهرداری اهواز صفحه داخلی