مرادقلی دودانگه پیش میآید و میگوید: «نخیر دزفول خانه و کاشانه داریم. من خودم شمس آبادی هستم. از گرما و بیآبی فرار میکنیم اینجا، روی زمین مردم کار میکنیم، از بدبختی!» میپرسم برای آبیاری چه میکنید؟ کمی این پا و آن پا میکند و میگوید: «والله شب تراکتور میرود کنار رودخانه آب میکشد.» میپرسم برای آب خوردن چکار میکنید؟ علی دودانگه میگوید: «از همین آب رودخانه میخوریم. نه برق داریم نه آب داریم. والله الان خجالت میکشیم از شما پذیرایی کنیم.»
کد خبر: ۴۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۹