
در سومین برنامه از گپینو به مناسبت بیستم مهرماه، بزرگداشت حافظ شیرازی به سراغ مسعود زنجانی پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات رفتیم تا با موضوع «حافظ به مثابه اندیشمند» با او به گفتوگو بنشینیم.
دیدارنیوز ـ سپیده موسوی: زنجانی در مقدمهٔ سخنش با الهام از یونگ بدین اشاره کرد که ما انواع تفکر یا اندیشیدن داریم و میتوانیم از اندیشهٔ خطی و اندیشهٔ غیرِخطی سخن بگوییم. سپس او ارتباط میان شعر و اندیشه را به سمت اندیشهٔ غیرخطی بُرد و اذعان داشت که این نوع از اندیشه به ساحتِ ناخودآگاهِ ما تعلق دارد و ما برای داشتنِ تعادل و تحققِ تمامیتِ خودمان نیاز داریم تا آن را بشنویم و از آن آگاه شویم. در واقع به همان بخش از وجود ما تعلق دارد که در سایه است و ما باید شجاعت مواجهه با آن را داشته باشیم. هر چقدر که منطق خطی با پردازش دادهها انجام میشود و صغری کبری میکند و به مقدمه چینی نیاز دارد در کنارش یک نوع تفکر دیگر هم وجود دارد که از آن میتوان با عنوان تفکر ناخودآگاه یا منفعلانه یاد کرد. هرچند که ما با این بخش وجودیمان چندان آشنا نیستیم، اما آن وجود دارد و کار خودش را انجام میدهد.
ویدیوی این گفتوگو را میتوانید اینجا، یوتیوب و آپارات ببینید.
در ادامه زنجانی به این نکته اشاره کرد که حافظ را ما باید به مثابه یک متفکر و اندیشمند بشناسیم که نقاب از پردهٔ اندیشهٔ ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان برداشته است؛ لذا وقتی ما به حافظ میپردازیم، باید تعابیری را که خودش با روشنبینی دربارهٔ وجهِ اندیشگی اشعار خود به کار میبَرد، کاملاً جدی بگیریم. مثلاً آنجا که میگوید:
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
یا:
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش ولطف سخنش
باید موضع او را در عالَم اندیشه نیز تبیین کنیم و گمان نکنیم که او صرفاً یک شاعر در معنای عادی کلمه بوده و فقط ادعایی را مطرح کرده است. البته تردیدی نیست که حافظ در اندیشهٔ خطی یا استدلاگرا ورودی نداشته، اما او مثل یک هنرمند اندیشنده یا فیلسوفی است که شاعرانه میاندیشد. در خود دنیای فلسفه هم ما داریم کسانی را مثل هولدرلین که هر چند شاعر بودند، اما کسانی مثل نیچه و هایدگر بر این باور بودهاند که او از تمام فلاسفهٔ قبل از خود فراتر رفته است. جالب اینکه خود هولدرلین هم عقیده داشت که آغاز و پایان هر فلسفهٔ حقیقی شعر است، و ما این را در ارجمندترین شکلش نزد حافظ مییابیم.
به قول هایدگر، شعر ذات همهٔ هنرهاست، و از این رو، مطلقاً امری تجمّلی و دور از زندگی نیست. باری، در اینجا هم با یونگ میتوانیم بگوییم ما اینجا آمدهایم که آگاهی خودمان را تکمیل کنیم و در راستای همین تکاملِ آگاهی است که متوجه میشویم که چقدر به حافظ نیاز داریم.
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
رهروِ منزلِ عشقیم و زِ سرحدِّ عَدَم
تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمدهایم